☑️ هشدار/ طوفان لحظهای همراه با گرد و خاک آسمان اصفهان را در مینوردد.
رئیس مرکز پیشبینی و مخاطرات جوی اداره کل هواشناسی اصفهان:
🔹 وزش باد نسبتا شدید تا شدید، تندباد و طوفان لحظهای همراه با گرد و خاک و کاهش دید در مناطق شرق و شمال استان، کاهش دید و کیفیت هوا در مناطق مرکزی پیشبینی میشود.
🔹این مخاطره جوی شهرهای آران و بیدگل، اردستان، انارک، بادرود، چوپانان، خور و بیابانک، کاشان، مهاباد، نایین، نطنز، ورزنه، زواره و کوهپایه را فرا میگیرد.
✍️رسانه مردمی کهریزسنگی هادرایتا:👇
🖤𝙅𝙤𝙞𝙣 𝙪𝙨:
╭─┅─•°•🍃🌷🍃•°•─┅─╮
https://eitaa.com/joinchat/2889875490C8ecb603291
╰─┅─•°•🍃🌷🍃•°•─┅─╯
♦️ثبتنام زمین دولتی، ترفند جدید کلاهبرداران
رئیس پلیس فتای استان اصفهان:
🔹طبق گزارشهای واصله، اخیراً کلاهبرداران سایبری در حال ارسال پیامکهایی تحت عنوان ثبتنام زمین دولتی و یا دریافت بسته معیشتی از شمارههای موبایل شخصی هستند که لازم است شهروندان هنگام مواجهه با اینگونه پیامکها هوشیار باشند.
🔹متأسفانه برخی شهروندان فریبخورده و برای ثبتنام روی لینک موجود در پیامک کلیک میکنند که باعث میشود یک بدافزار که دسترسی کاملی به بخش پیامکها دارد بر روی گوشی آنها نصب شده و از طریق گوشی قربانی همین پیامک را برای مخاطبان و افراد دیگر ارسال میکند.
🔹کلاهبردار به دلیل دسترسی به پیامکها از طریق بدافزار نصب شده روی گوشی قربانی، توانایی خواندن و ارسال پیامک رمز پویا بانکی و ارسال آن به شخص کلاهبردار را دارد و کلاهبردار از این طریق حساب بانکی قربانی را نیز خالی میکند.
🔹شهروندان حتماً در زمان دریافت پیامک خدمات دولتی حتماً به شماره ارسالکننده پیامک دقت کنند و بدانند هیچکدام از خدمات دولتی از شمارههای شخصی اطلاعرسانی نمیشود.
✍️رسانه مردمی کهریزسنگی هادرایتا:👇
🖤𝙅𝙤𝙞𝙣 𝙪𝙨:
╭─┅─•°•🍃🌷🍃•°•─┅─╮
https://eitaa.com/joinchat/2889875490C8ecb603291
╰─┅─•°•🍃🌷🍃•°•─┅─╯
🏴 زیارت عاشورا و روضه روزانه در دو نوبت صبح و عصر حسینیه ۱۴ معصوم علیهم السلام کهریزسنگ
کانال کهریزسنگ
💫بخش بیستم💫 محمدرضا که از مدرسه برگشت.تلوزیون را روشن کردم تا بچه ها سرگرم شوند.قابلمه غذا را روی ا
💫بخش بیست و یک💫
با مهر و جا نماز رجب نماز خواندم.هنوز سر درد داشتم.ولی الهه را بغل کردم و با مریم به خانه زری خانم رفتیم.تازه رسیده بودیم که روحانی جوانی یا الله گویان وارد شد.همه خانم ها چادر هایشان را روی سرشان کشیدن و به روحانی که روی صندلی گوشه اتاق نشست نگاه کردند. وقتی شروع به صحبت کرد حس خوبی داشتم .از اینکه بعد از مدت ها من هم مثل همه زن ها به مجلس روضه رفته بودم و به چیزی به غیر از مشکلاتم فکر میکردم،خدا را شکر کردم.مریم چادرم راکشید و آهسته توی گوشم گفت:مامان برم بازی ؟ گفتم:برو توی حیاط بازی کن،توی کوچه نرو. مریم با خوشحالی از اتاق بیرون رفت.سردردم کمتر شده بود.یکنفر سوالی در مورد شکیات نماز پرسید و چند نفری از مهمان ها هم مشغول حرف زدن شدند.یکی از خانم ها از آن طرف اتاق بلند شد و به زحمت خودش را کنارم جا داد.جمع و جور نشستم تا راحت باشد .آهسته گفت ببخشید اذیت میشید. خواستم حرفی بزنم و تعارفی بکنم که با قیافه درهمی گفت:از شوهرت چه خبر؟بهتر نشده؟ گفتم:هنوز بیمارستانه.باید خیلی جراحی بشه تا وضعیت صورتش...وسط حرفم پرید و گفت: این همه عمل تا حالا تاثیرم داشته؟احساس کردم زیاد سوال میکند.حوصله اش را نداشتم .سرم را پایین انداختم و گفتم:هرچی خدا بخواد همون میشه .گفت:حتما همینطوره،حالا میخوای چیکار کنی؟ گفتم: چی رو چیکار کنم؟ گفت: ببین طوبی خانوم شما هنوز جوونی.قدر خودتو بدون.اگه یه خواستگارخوبی باشه ، بهتره به فکر خودت باشی. با دهانی نیمه باز اطرافم را نگاه کردم.همه حواسشان به صحبت های روضه خوان بود.بهت زده گفتم: خواستگار برای من؟یعنی چی؟ من شوهر دارم.گفت:دختر جان تو هنوز داغی نمیفهمی همین طور که مرد دنبال زن خوش قیافس، خب زن هم باید مردش...
قلبم تند میزد و سرم به شدت سنگین شده بود.دیگر تحمل شنیدن حرف هایش را نداشتم .نفسم گرفته بود.هنوز حرف میزد که الهه را بغل زدم و بلند شدم.از اتاق که بیرون آمدم،روضه خوان روضه حضرت زهرامیخواند. صدای گریه همه بلند شده بود .به سختی خودم را کنترل کردم تا گریه نکنم.چند دقیقه ای به کفش های بیرون در نگاه کردم،ولی نمی فهمیدم کدام کفش را باید بپوشم.پا برهنه به طرف بچه هایی رفتم که کنار حوض بازی میکردند.مریم با صدای بلند میخندید و دست های مشت کرده اش را جلوی بچه ها گرفته بود و میگفت: اگه گفتین گل توی توی کدومه؟ با عصبانیت گفتم :مریم بریم. وقتی حرف میزدم،لرزش صدایم را حس میکردم . مریم رو برویم ایستاد،چادرم را کشید و گفت: تو رو خدا مامان.آخر بازیه .
خودم نفهمیدم چه میکنم،دستم را بلند کردم و محکم توی صورتش زدم.هنوز لب هایش میخندید که اشک هایش ریخت.بی آنکه حرفی بزند همراهم شد.از خانه زری خانم که بیرون آمدم.سرگیجه گرفته بودم. دستم را به دیوارگرفتم و چند دقیقه ای روی پله جلوی خانه شان نشستم.هنوز صدای روضه را میشنیدم و صدای گریه مهمان ها را که اوج گرفته بود.سرم که بهتر شد،از جا بلند شدم . مریم در تمام این مدت با تعجب نگاهم میکرد.آن لحظه مثل اینکه خودم نبودم.به هیچ چیز فکر نمیکردم.الهه را به زحمت توی بغلم نگه داشتم و به طرف خانه رفتم وقتی وارد خانه شدم ،خواستم در را ببندم که مریم داد زد مامان دستم...
پشت سرم را نگاه کردم .مریم دستش را به در گرفته بود و گریه میکرد .در را باز کردم و به دستش خیره شدم.گفتم:دستت درد گرفت؟ گفت:اوهوم.
#قصه_شب
#بخش_بیست_و_یک
#رمان_بابا_رجب
#کتاب_بخوانیم
هدایت شده از شهرنگار
27.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسم رب الحسین علیه السلام
آنقدر عشق حسین ابن علی(ع)شیرین است ، در جوانی هوس پیرغلامی کردم..
آئین نکوداشت پیرغلامان حسینی محرم الحرام ۱۴۴۶
پنج شنبه ۱۴ تیر حسینیه چهارده معصوم علیه السلام شهر کهریزسنگ
همراه ما باشید👇
┄┅┅┅┅▪️صالحی▪️┅┅┅┅┄
🌐| @shahr_negar
هدایت شده از شهرنگار
تصاویر دلنشینی از پیر غلامان حسینی شهرمان
آئین نکوداشت پیرغلامان حسینی پنج شنبه ۱۴ تیر حسینیه چهارده معصوم علیه السلام شهر کهریزسنگ
همراه ما باشید👇
┄┅┅┅┅▪️صالحی▪️┅┅┅┅┄
🌐| @shahr_negar