eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.4هزار دنبال‌کننده
73.1هزار عکس
12.5هزار ویدیو
190 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
شهادت، جاودانہ ترین زیستن است! و شما چہ خوب، این راز را فهـمیـدیـد!.. ِ
مدیریت انقلابی در سیره شهید علی‌اکبر بختیاری به علی‌اکبر گفتم فلان زندانی فریب خورده و بیگناه است به او فرصت دوباره بده تا اصلاح شود. گفت: تشخیص بی‌گناهی مظنونین با قاضی است، حتی اگر برادرم هم زندانی باشد، پیش از آن‌که به آشنایی با زندانی فکر کنم، به سلامت اخلاقی و وظیفه‌ شرعی خودم فکر می‌کنم. راوی: رشیدی
از عاقلان مپرس حديـثِ جنـون عشـق ؛ شيرين شديم بس كه زليلا نوشته‌ايم ۱۹فجر ۱۳۶۷ 💠
۵ مرداد ۱۳۶۷ شڪار لاشخـورهـا نقطه‌ی پایان راه جنگ و منافقین 💠
صُبـح صدای توست در نوار دلتنگـی که خورشید پَخشش می‌کند ... 💠
ڪوچک بود وقتی رَخت رَزم پوشید ؛ اما با «لبیک یاخمینی» مَـرد شد ... 💠
شهید آوینی: آن آستینِ خالی که با باد این سو و آن سو می‌شود نشانِ مردانگی‌ست ، گاهی باد فقط بایـد به افتخارِ حاج حسین بوزد تا نامردهای روزگار رسوا شوند … ۱۴_امام‌حسین 💠
عصر است و چای ، برای با شما نشستن بهانه‌ ی خوبی ست ... 💠
مرد آهنینِ خراسان معروف به « بابا نظر » فرمانده عملیات لشکر ۵ نصر شهیدی که به شجاعت و شهامت ، در دوران دفاع‌مقدس مثال زدنی بود بیش از صد ترکش در جای جای بدنش جا خوش کرده بود و بالاخره همین ترکش‌ها در هفتم مرداد سال ۱۳۷۵ او را آسمانی کردند. 💠
هرگز ننوشت آنچه برازنده توست تاریخ که تا همیشه شرمنده توست ایثار، وفا، عشق، عمل، آیینه، صبر اینها همه محتوای پرونده توست شادی روح صلوات
سید ابراهیم منفرد نیاکی فرزند سـرلشگـر شهیـد مسعـود منفـرد نیاکـی خواهر کوچکی داشتیم که در نوجوانی به سرطان استخوان مبتلا شد. پدرم در حال که فرماندهی لشگـر ٩٢ زرهی در خوزستان بود، بیماری خواهرم شدت گرفت و همه از او قطع امید کردند. پدرم به این فرزند ته تغاری اش علاقه زیادی داشت و خواهرم هم خیلی خاطر ایشان را می خواست. با قرارگاه تماس گرفتیم و به پدر اطلاع دادیم که دخترش آخرین روزهای عمرش را طی می کند و هر چه زودتر خودش را برای آخرین دیدار با او برساند اما پدر قبول نکرد که بیاید. پدر نتوانست به دیدار خواهرم بیاید و آخرین لحظات عمر خواهر در کنارشان باشد. ایشان در جواب اصرارهای مادرم گفت: " این سربازانی که الان در حال جنگ با بعثی ها هستند، همه شان فرزندان من هستند، الان من وظیفه دارم کنار آن ها باشم و همراهشان بجنگم " خواهرم در سن ١٦ سالگی فوت کردند و پدرم تا چهل و هفت روز بعد از وفات دختر ته تغاری اش هم نتوانست به خانه برگردد ِ
نميخواستم رفتنت را ببينم ...با اينكه كوچك بودم ،ولي معني خطر و فراق پدر را خوب ميفهميدم... حال سالها از آن روز گار ميگذرد ...ولی ايكاش برای آخرين بار تو را مينگريستم تا نقش لبخندت در ذهنم بماند.... ِ