هدایت شده از ✳️حافظان امنیت ✳️
#یاحسین_علیه_السلام
ما نیز کربلاهایی را تجربه کرده ایم
اما...
لایوم کیومک یا اباعبدالله
#مظلوم_حسینم
#ان_الحسین_مصباح_الهدی
به اسیر کن مدارا ...
مهماننوازی فرمانده از اسرای عراقی !
« عملیات کربلای یک » در تیرماه ۱۳۶۵
یکیاز میدانهای سختوحساس نبرد بود
که فرمانده «صراف» این شهید گرانقدر
ابهتِ دشمن را شکست ....
و در ادامه در رویارویی با دشمنی که تا
دقایقی پیش پشت تانک نشسته بود و
با گلوله مستقیمِ تانک نفر را شکار میکرد
و حالا اسیر شده گفتگو میکند و به آنها
یادآور میشود که خطری تهدیدشان نمیکند
و میتوانند لباسهای خود را در بیاورند تا
کمی خنک شوند و پاهایشان که داغ شده
بود را از پوتین خارج کنند تا پاهایشان هوا
بخورد. سپس کلمن آب یخ آماده و در ادامه
از آنها پذیرایی میکند ...
پ.ن: مدارا با اسیر را از
مکتبِ علی (ع) آموختهاند ...
#اسرای_عراقی
#فرمانده_گردان_شهادت
#لشکر۲۷_حضرترسولﷺ
#شهید_سردار_جواد_صراف
شهید آوینی:
هرکه میخواهد ما را بشناسد
داستان کـربلا را بخواند ...
پن: سیراب نمودن اسیر عراقی
توسط رزمندههای وطن
#اسرای_عراقی
#ما_ملت_امام_حسینیم
💠
با عشق حسین علیهالسلام
سفرهی شهادت تا قیامت پهن است
#رزقک_شهادة
#مردان_بی_ادعا
گلی گم کردهام میجویم او را
به هر گل میرسم
میبویم او را ...
آبادان ؛ ۱ شهریور ۱۳٦۷
عکاس : افشین شاهرودی
مادری در کنار قبر قهرمانِ گمنام وطن
پنج روز پس از آتش بس جنگ تحمیلی
#السلامعلیقلبزینبالصبور
#یاد_شهدا_باصلوات
من اگه مرد بودم
اسمم حیدر بود...
یه قهوه خونه داشتم که به مناسبتاے مختلف
چایے و صبونہ صلواتے میدادم
شایدم اسمم یونس بود
و معلم ادبیات سال آخر دبیرستان میشدم...
کت قهوه ایے شکلاتے با چارخونه های ریز میپوشیدم زیرشم یه بافت ریز یقه اسکے طوسے :)
بچه ها میومدن باهام دردودل میکردن...
شایدم یحیے میشدم...
و یه مغازه ے گل فروشے داشتم...
شایدم میثم میشدم
و یه کارگاه نجارے داشتم...
ولے بین حیدر
یونس
یحیے
و میثم
دوست داشتم
مصطفے باشم
یک چریک عاشق،
از نوع چمران...