#پارتی_کلفت
اول عملیات شهید شدن
و یا به سختی مجروح شدن ..!
از آنجا که بچه ها قبول قربانی را
از ناحیه حقتعالی مشروط به اخلاص
میدانستند و جراحت و شهادت را
نوعی پذیرفتن و جلب رضایت او ،
وقتی عدهای به یکی از این دو توفیق
میرسیدند، میگفتند: پارتی شان کلفته :)
#مجروحین
#فرهنگ_جبهه
الهی هیچ مسافری
از رفیقاش جا نمونه ...
هیچ چیز به اندازه ی ماندن در مقر
و عدم شرکت در عملیات، برای بچهها
ناخوشایند و عذابآور نبود. در این موقع
بود که به زمین و زمان بد میگفتند...
خصوصاً به دوستانی که قرار بود به
خط بروند و در عملیات شرکت کنند
مثلاً با حرص و اشک و آه میگفتند :
« الهی بروید دیگر... برگردید. »
یعنی این که الهی سالم بمانید و شهید
و مجروح نشوید ، تا دل ما خنک شود.
این صحنهها هم گریهدار بود و هم خندهآور!
#مردان_بی_ادعا
#دفاع_مقدس
✍دلنوشته ای از همرزم شهید
یادت هست، اسمت را گذاشته بودند «پیشکسوت تفحص قم» و خودت می گفتی: «نه بابا. ما بیل و کلنگ و عمله ایم.» نقطه های صفر مرزی را، خاکریزها را، همه محورهای زیر خاک و رمل رفته را، مثل کف دست بلد بودی. پاهایت آشنا شده بودند با همه سنگرها و محورها. مقر تفحص را یادت هست؟ ۲۶ فروردین ۱۳۸۰، همان روز اول ورودم به اطاق فرماندهی مقر دعوتم کردی. مدارکم را که دیدی، برگ مأموریتم را روبه رویم گذاشتی و شروع کردی به گفتن تذکرات، آن قدر جدی و آرام و خلاصه و ساده که ترس وجودم را گرفت. «شاید نتوانم؟» و تو آرام امید دادی و من تازه می فهمیدم: «فضل الله المجاهدین علی القاعدین اجرا عظیما درجات منه و مغفره و رحمه»(۹۵ و ۹۶ نساء) یعنی چه؟
تو روز و شبت را گذاشته بودی برای یافتن پیکر شهدا و همسر و تنها فرزندت یعنی روح الله را در شهر تنها گذاشته بودی، نه آنکه دوستشان نداشتی؛ داشتی، از همه آدم های رمانتیکی نسل آهن و سیمان امروز هم بیشتر، اما دنبال چیزی بودی که من با همه سلول هایم، در کنار تو درکش کردم. «و لهدیناهم صراطا مستقیما و من یطع الله و الرسول فاولئک مع الذین انعم الله علیهم من النبیین و الصدیقین و الشهداء و الصالحین و حسن اولئک رفیقا»( ۶۸ و ۶۹ نساء) و اصلا صراط مستقیمی جز مسیر پیامبران و راستگویان و شهدا و نیکوکاران مگر هست؟ و چه زیبا تو و دوستانت در آن قرار داشتید؛ رفیقانی بهتر از همه عالم.
یادت هست روزی روی صندلی مخصوص خادمان حرم مطهر نشسته بودی که به شوخی بهت گفتیم:«حاج عباس این جا که شهید نیست! این جا دنبال چه میگردی؟»
و با همان لبخند همیشگیات، پاسخی حکمت آمیز دادی: «این جا دنبال شهید نمیگردم، این جا دنبال شهادت میگردم.»
📎فرماندهٔ اطلاعات سپاه قم و مسئول تفحص لشگر ۱۷ علی ابن ابیطالب
#شهید_عباس_عاصمی🌷
#سالروز_ولادت
ولادت : ۱۳۴۶/۷/۷ قـم
شهادت : ۱۳۹۱/۴/۳۰ درگیری باگروهک پژاک ، غرب کشور
ﺑﻪ داﻧﺶ آﻣﻮزان ﺧﻮد ﻣﯽ ﮔﻔﺖ: آﯾﺎ ﻣﯽ داﻧﯿﺪ ﺑﺮای ﭼﻪ ﭘﺸﺖ اﯾﻦ ﻣﯿﺰ ﻧﺸﺴﺘﻪ اﯾﺪ؟ ﺑﺮای آن ﮐﻪ ﺑﺘﻮاﻧﯿﺪ ﻋﻨﺼﺮی ﻣﻔﯿﺪ در ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺟﻬﺖ رﺳﯿﺪﮔﯽ ﺑﻪ درد ﻣﺤﺮوﻣﯿﻦ ﮐﻪ ﺧﻮد ﻧﯿﺰ از آﻧﺎن ﻫﺴﺘﯿﺪ، ﺑﺎﺷﯿﺪ. ﺑﺘﻮاﻧﯿﺪ در ﯾﮏ ﭘﺴﺖ ﺣﺴﺎس اﻧﻘﻼﺑﯽ ﻓﻌﺎل ﺑﺎﺷﯿﺪ و ﺧﻮد ﮐﻪ از ﻗﺸﺮ ﻣﺴﺘﻀﻌﻔﯿﻦ ﻫﺴﺘﯿﺪ ﺑﺎری از دوش ﻣﺴﺘﻀﻌﻔﺎن ﺑﺮدارﯾﺪ.
#شهید_مهدی_رجیبیگی🌷
#سالروز_شهادت
ولادت : ۱۳۳۶/۵/۲ دامغان
شهادت : ۱۳۶۰/۷/۵ تهران ، درگیری با منافقین
#خاطرات_شهدا
🔸باور نمیکنید، اگر بگویم ۴۰ کیلومتر پیشروی کردیم. مطمئن هستم که باور نمیکنید. خود ما هم باور نمیکردیم، اما سرهنگ(آبشناسان) بیتوجه به اضطراب ما و موقعیت دشمن تا آنجا جلو رفته بود.
🔹طی یک کمین در محور دشت عباس، دو خودرو عراقی را منهدم کردیم و حدود ۱۵ نفر از نیروهای عراق را اسیر کردیم و برگشتیم عقب. در تمام طول راه، سرهنگ با نقشه راه را کنترل میکرد که گم نشویم.
🔸وقتی برگشتیم و سرهنگ گزارش کار را ارائه کرد، دهان فرماندهان از تعجب باز مانده بود، این کار را با هیچ قاعدهای جور درنمیآمد و سرهنگ با طرح و فکر خودش آن را به انجام رسانده بود، بدون دادن حتی یک نفر تلفات.
🔹یکی از افسران جلو آمد و با حالتی ناباورانه که عمق حیرت و بهت او را آشکار میکرد: پرسید: جناب سرهنگ، من اصلا متوجه نمیشوم، آخر چطور میشود که شما ۴۰ کیلو متر وارد خاک دشمن بشوید، بکشید و بگیرید، بدون حتی یک کشته؟
🔸دستی به ته ریش چند روزه صورتش کشید و لبانش را به خنده باز کرد، صدای مردانه و پر هیبتش در گوشمان پیچید: این کار من است. من یک افسر نیروی مخصوص هستم، انجام عملیات نفوذی و ضربه زدن به دشمن در خاک خودش با حداقل نفرات و تلفات جزو وظایف من است. من کاری بیشتر از وظیفه خودم انجام ندادهام.
✍به روایت همرزم شهید
#بربال_سخن
ممکن است مرا در حال مبارزه ببینیداما هرگز در حال تسلیم شدن نمی بینید ؛ چون من یک ارتشی هستم...
📎فرماندهٔ قرارگاه حمزه سیدالشهدا ، فرماندهٔ لشگر۲۳نیروهای ویژه
#شهید_حسن_آبشناسان🌷
#سالروز_شهادت
ولادت : ۱۳۱۵/۲/۱۹ تهران
شهادت : ۱۳۶۴/۷/۸ سرسول کلاشین عراق، عملیات قادر
دلم فریاد میخواهد
ولی در انزواے خویش
چہ بی آزار با دیوار
نجـوا میڪنم هر شب...
#شهید_سیدرضا_حسینی🌷
#سالروز_شهادت
#شبتــون_آرام_بایاد_شھــدا🌹
#رسم_خوبان
انس با قرآن، با گذشت زمان از او جوانی متعهد ساخته بود. در انجام احکام الهی مقید بود. پس از ورود به ارتش از انجام عبادت و قرائت قرآن غافل نشد و سربازان و نیروهای زیردست خود را به نماز و ارتباط با قرآن سفارش می کرد.
با سربازان نشست وبرخاست داشت و با آنان غذا می خورد و پیشاپیش یگان در عملیات شرکت می کرد؛ لذا نیروهای تحت امرش از داشتن چنین فرماندهی بر خود می بالیدند و دستوراتش را بی چون وچرا انجام می دادند و در راه مبارزه با دشمن، فداکاری می کردند .
#شهید_رسول_عبادت🌷
#سالروز_ولادت
ولادت : ۱۳۲۴/۷/۶ شیراز
شهادت : ۱۳۶۰/۳/۱۶ ارتفاعات قوچسلطان ، مریوان