*﷽*
#وصیت_نامه
وصیت من به دخترانی که عکسهایشان را در شبکه های اجتماعی می گذرانند این است که این کار شما باعث می شود امام زمان، خون گریه کند
بعد از اینکه وصیت و خواهشم را شنیدید به آن عمل کنید.
زیرا ما می رویم تا از شرف و آبروی شما زنان دفاع کنیم؛
مانند خانم حضرت زهرا (س) باشید.
شهید مهدی محسن رعد
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
@kakamartyr3
••🦋#تلنگر••
•« گفتند شَهیــــد گُمنامه
پِلاڪ هَم نَداشتـــ
اصلا هیچ نشونهاۍ نَداشتــ
اُمیدوار بودَم روۍِ زیر پیراهَنیش
اِسمِش رد نوشته باشه
نَوشته بود: اگر بَراۍِ خُداستـــ
بُگذار گُمنام بِمانم »•
••🕊اَلٰلهُمَّاَلرْزُقّنٰاشَهٰادَت🙂🕊🍃
♡ #آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
@kakamartyr3
•『🌱』•
🖇💜
.
شڪر!
کہدرقلبمان؛
مویرگۍهسٺمتصلبہخونِگرمشھیدان
وازهمانخوناسٺکہگاھ!
قلبمآنبہیادشـٰانمیتپد..
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
@kakamartyr3
|•﷽•|مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِيلًا
😇 شهدا گاهی نگاهی....
◯بدی کردیم وخوبی یادمان رفت
●ز دلها لـایـــروبـی یادمان رفت
◯به ویلــــــای شمالی خو گرفتیم
●شهیدان جنـــــوبی یادمان رفت
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
@kakamartyr3
❤️🍃
گفـــتم : دوڪوهـــه را میشناســــــی؟
پاســــخ داد : آری.
گفتــــــم : سبب این نامگذاری چیست؟ چرا دو ڪوهه؟
گفـــــــت : علتش را نمیدانم. ولی دو ڪوهش را میشناسم.
[از جیبش عڪسی بیـــــرون آورد و ادامہ داد:]
همین دو عڪسی بر روی ساختمانش جلوهنمایی میڪند. #حاج_همت و #حاج_احمد_متوسلیان ...
...
♡ #آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
@kakamartyr3
کاش،
آداب رفاقتتان ، قابل انتقال بود
دلم میگیــــــــرد میان جماعتی که ،
مهربانی یادشان رفته ...
♡ #آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
@kakamartyr3
✳️حافظان امنیت ✳️
🔰 بُرشی از کتاب «تو شهید نمیشوی»
علاقهی عجیب شهید «بیضایی» به دخترش «کوثر»:
«وقتی تماس میگرفت، بعد از دوسه کلمه احوالپرسی، معمولا اولین حرفش دخترش بود...
با آب و تاب تعریف میکرد که #کوثر چقدر بزرگ شده و چه کارهای جدیدی انجام میدهد به دوستان خودش هم که زنگ میزد، اگر دختر داشتند، با آنها درباره اینکه «دختر من بهتر است یا دختر تو» بحث میکرد عشق «محمودرضا» به دخترش، مثل عشق همهی پدرها به دخترشان بود، اما محمودرضا پُز دخترش را زیاد میداد یکبار در شهرک شهید محلاتی قرار گذاشته بودیم آمد دنبالم و راه افتادیم سمت اسلامشهر توی راه گفت: "کوثر رو برده آتلیه و ازش عکس گرفته"...
مرتب درباره ماجرای آن روز و عکاسی رفتنشان گفت وقتی رسیدیم اسلامشهر، جلوی یکی از دستگاههای خودپرداز نگه داشت پیاده شد رفت پول گرفت و آمد، تا نشست توی ماشین گفت: «اصلا بگذار عکسها رو نشونت بدهم» ماشین رو خاموش کرد لپتاپش رو از کیفش بیرون آورد و عکسهای کوثر رو یکییکی نشانم داد درباره بعضی هایشان خیلی توضیح داد و با دیدن بعضی هایشان هم میزد زیر خنده...
شبی که برای استقبال از پیکر محمودرضا رفتیم اسلامشهر، در منزل پدرخانمش جلسهای بود، چند نفر از مسئولان یگانی که #محمودرضا در آن مشغول خدمت بود هم آنجا حاضر بودند یکی از همان برادران به من گفت: «محمودرضا رفتنش این دفعه، با دفعات قبل فرق داشت خیلی عارفانه رفت» فضای جلسه، سنگین بود، برای همین ادامه ندادم بعد از جلسه با چند نفر و آن برادر بزرگوار مسئول رفتیم محل کار محمودرضا توی ماشین، قضیه عارفانه، رفتن محمودرضا رو از ایشان پرسیدم
گفت: وقتی داشت میرفت، پیش من هم آمد و گفت فلانی این دفعه از کوثر دل بریدهام و میروم دیگر مثل همیشه شوخی و بگو بخند نمیکرد و حالش متفاوت بود»
راوی: برادر شهید
پ. ن: کوثر خانوم فرزند شهید مدافع حرم محمود رضا بیضایی در دیدار حضرت ماه
♡ #آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
@kakamartyr3
گمنامے
تنها براے شهـــدا نیست !
مےتونے زنده باشے ؛
وسرباز حضرت زهرا (س)
باشے !
اما یه شرط داره ؛
باید فقط براے خدا ڪار ڪنے ،
نه ریـــــا !!!
♡ #آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
@kakamartyr3