eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.4هزار دنبال‌کننده
70.3هزار عکس
11.6هزار ویدیو
179 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
♿️♿️♿️🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷♿️♿️♿️ مارس، 30مین سالگرد بمباران شیمیایی حلبچه رژیم جنایتکار بعث عراق به رهبری صدام و با پشتیبانی بین‌المللی شهر حلبچه را با بمب‌های شیمیایی هدف قرار دادند. در این فاجعه انسانی 5 هزار شهروند کورد قتل عام شدند. بمباران شیمیایی حلبچه بخشی از عملیات موسوم به انفال بود. واینگونه بود که کوردها نمیتوانتد قرآن راختم کنند چون به سوره ی انفال که می رسند مکث می کنند... روزی اردوغان به سرنوشت صدام گرفتار می شود آن روز خیلی دور نیست ✌ حلبچه_دردی_فراموش_نشدنی بمباران_شیمیایی_حلبچه بمباران_شیمیایی_سردشت حلبچه_شهید #عراق جنگ_ایران_عراق بمباران_شیمیایی_حلبچه خلبانان_شهید خلبان_شکاری خلبان_نیروی_هوایی_ارتش ♿️♿️♿️♿️♿️♿️♿️♿️ 25 اسفند سالروز بمباران شیمیایی حلبچه شهید دنیا غمه ,ژیان ژانه. * بو شاره که ی بهاری سور هیروشیمای کوردوستانه *حلبچه ی دایکی شاره زور کورپه به بیشکه و لان کوه * مندان به سینگی دایکه وه بو یادی نوروزی امسال * سوتان و بون به کووی زوغال شرطه همو برد و داری,حلبچه ی تینی رزگاری*ده کینه خنجری توله ی به بشتوینی کورده واری حلبچه_شهید هیروشیما ناکازاکی حلبچه_شهید صدام_حسين کوردستان
🔴 مصطفی حمید، خلبانی بود که بمباران شیمیایی را رد کرد و به دستور صدام شد!! 💔 او قبل از اعدامش گفت: آیا ملت ایران از من سال های بعد یاد می‌کنند⁉️ 💕 🦋 ۲۵ اسفند ماه سالروز بمباران شیمیایی شهر حلبچه توسط رژیم بعث عراق.
♿️♿️♿️🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷♿️♿️♿️ مارس، 30مین سالگرد بمباران شیمیایی حلبچه رژیم جنایتکار بعث عراق به رهبری صدام و با پشتیبانی بین‌المللی شهر حلبچه را با بمب‌های شیمیایی هدف قرار دادند. در این فاجعه انسانی 5 هزار شهروند کورد قتل عام شدند. بمباران شیمیایی حلبچه بخشی از عملیات موسوم به انفال بود. واینگونه بود که کوردها نمیتوانتد قرآن راختم کنند چون به سوره ی انفال که می رسند مکث می کنند... روزی اردوغان به سرنوشت صدام گرفتار می شود آن روز خیلی دور نیست ✌ حلبچه_دردی_فراموش_نشدنی بمباران_شیمیایی_حلبچه بمباران_شیمیایی_سردشت حلبچه_شهید #عراق جنگ_ایران_عراق بمباران_شیمیایی_حلبچه خلبانان_شهید خلبان_شکاری خلبان_نیروی_هوایی_ارتش ♿️♿️♿️♿️♿️♿️♿️♿️ 25 اسفند سالروز بمباران شیمیایی حلبچه شهید دنیا غمه ,ژیان ژانه. * بو شاره که ی بهاری سور هیروشیمای کوردوستانه *حلبچه ی دایکی شاره زور کورپه به بیشکه و لان کوه * مندان به سینگی دایکه وه بو یادی نوروزی امسال * سوتان و بون به کووی زوغال شرطه همو برد و داری,حلبچه ی تینی رزگاری*ده کینه خنجری توله ی به بشتوینی کورده واری حلبچه_شهید هیروشیما ناکازاکی حلبچه_شهید صدام_حسين کوردستان
✖️اینجا روستای عنب از توابع است که توسط صدام بمباران شیمیایی شد.☝️ 👈 مردم خیال میکردند اگر به کنار آب بروند در امان خواهند ماند اما...😔
دست‌نوشته تکان‌دهنده شهید بمباران شیمیایی شهید نعمت‌الله ملیحی، هنگام ماسکش را به یکی از رزمنده‌ها داد و خودش شیمیایی شد. از شهدای گردان حمزه سیدالشهدا (ع) لشکر ویژه ۲۵ کربلا؛ روز هشتم عملیات والفجر ۸ بر اثر دشمن بعثی مصدوم شد و هشت روز بعد در ۶ اسفند ۱۳۶۴ در بیمارستان به شهادت رسید. «عمو فردوس» (فردوس حاجیان) از این جانباز شیمیایی که با لب تشنه به شهادت رسید روایت می‌کند:  در کنار نهر بودم که یکی از راکت‌ها در ۵ متری‌ام منفجر شد و ۲ - ۳ متر مرا آن طرف‌تر پرت کرد، در عالم مرگ و زندگی شنیدم یکی داد می‌زند «شیمیایی، شیمیایی» دوست بهیارم (رجبعلی خداشناس) به کمکم آمد و به صورتم ماسک زد... وقتی به بیمارستان امام خمینی منتقل شدم و هنوز روی تختم جا خوش نکرده بودم که یک صدای گرفته‌ای به من گفت: «خوش اومدی عمو فردوس...، بازم برامون می‌خونی؟» برگشتم، نعمت بود... به او گفتم: «چی شده نعمت، تو که همیشه می‌گفتی با خدا باش» با صدای گرفته می‌گفت: «من همشو خوردم» گاز شیمیایی را می‌گفت. حالتی شده بود که در عمل دم نایژک‌های ریه تاول می‌زد و در بازدم تاول‌ها پاره می‌شد.   همه در حال رفتن بودند، مالک از روی تخت بلند شد، از آن دور داد می‌زد: «فرمانده، فرمانده قایقم را زدند.» او که فقط آبریزش چشم و بینی داشت، همان شب شهید شد و اسفند هم همین طور. نوبت نعمت رسیده بود. دکتر که گوشی را از پشتش برداشت. آهی کشید و گفت: «نعمت هم بیش از ۴۸ ساعت دیگه زنده نمی‌مونه» نعمت نامزد داشت. آن شب دو خواهر و برادرش هم بودند. به نامزدش که شهرستانی بود، گفت: «چرا با دمپایی اومدی؟ چرا جوراب نپوشیدی؟» هنوز روی مسائل شرعی دقت داشت. نعمت این اواخر برای نوشتن کاغذ خواست و نوشت: «آب!» پرستار گفت: «دکتر ممنوع کرده.» نوشت: «جگرم سوخت.». وقتی بمباران شد ماسکش را به یکی از رزمنده‌ها داده بود! دم دمای شهادت باز کاغذ خواست دو بیت شعر از عشقش به امام نوشت و شهید شد آن کاغذ نوشته‌ها الآن دست مادر نعمت است. نعمت درک درستی از رفتن داشت، وقت رفتن به مرگ لبخند می‌زد؛ مادر قهرمانش گفته بود: «او را با لباس دامادی‌اش دفن کنند.» پس از رفتن نعمت شعری از وجودم جوشید: آنان که چراغ جستجو داشته‌اند از سوز فراق گفتگو داشته‌اند پرورده دامان شقایق بودند. چون لاله ز داغ آبرو داشته‌اند
خطر !!! فضا(ی مجازی) آلوده است!!! مواظب باشید!