eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.4هزار دنبال‌کننده
69.4هزار عکس
11.2هزار ویدیو
177 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷🕊🍃 صبــ🌤ـح هجوم چشم هاے تــوست وقتے ناگهان در من شعرے مے شوی به وسعت طلوع یک زندگی.. 🥀💔 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
💢برای آموزش به کوه های اطراف شیراز رفتیم. بعد از 5 الی 6 ساعت کوهنوردی به محلی رسیدیم که کوه ارتفاعی و شیب زیادی پیدا می کرد. خستگی امان بچه ها را بریده بود، در حین صعود از همین ارتفاع یکی از بچه ها پایش لغزید و از کوه به پائین سقوط پیدا کرد. ما مانده بودیم چه کنیم چطور آن برادر را برگردانیم. سید فرج گفت من او را پائین می برم. دوست مجروحمان را روی دوش کشید و دوباره 5 ساعت مسیر رفته را در حالی که آن برادر روی دوشش بود برگشت! این فداکاری سید فرج جان یک نفر را نجات داد. 💢وصیت نامة شهید : «مؤمنان باید در راه خدا با آنانکه حیات مادی و دنیا را بر اخرت برگزیدند جهاد کنند و هرکس در راه خدا در این جهاد کشته شود ، فاتح گردیده است . » فرج الله علوی 🍃🌷🍃🌷 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🔵والفجر 1 بود. من فرمانده دسته بودم، جلیل فرمانده گردان. موقعیت عجیبی داشتیم. بیشتر نیروهای گردان مجروح بودند، همه را در یک سنگر تانک جا داده بودیم. عراقی ها با نارنجک و آتش تیربار جلو می آمدند، مثل نقل بر سر ما تیر می بارید. کسی جرأت بلند کردن سر را هم نداشت، چه رسد به اینکه بخواهد نیم خیز شود یا بایستد. در همین زمان جلیل را دیدم، تمام قامت روبروی عراقی ها ایستاده بود. با چشم خودم، تیر هایی را که از کنار دست و سرش، حتی از بین زانوهایش عبور می کرد را می دیدم، اما جلیل ایستاده بود و خم به ابرو نمی آورد. داشت منطقه را کنترل می کرد تا راهی برای مقابله با دشمن پیدا کند. سمت: فرمانده گردان فجر- لشکر 33 المهدی(عج) جلیل اسلامی (آریانژاد). 🌱🌹🌱🌹🌱 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🔰در منطقه که بودیم، احمد همیشه برنامه هایش را طوری تنظیم می کرد که به نماز اول وقتش آسیبی نرسد. احمد سیره خاصی داشت، بی ملاحظه جا و مکان و این که کار دارد یا بیکار است تا وقت اذان می شد، بلند می شد و شروع می کرد به اذان گفتن. حتی در میدان نبرد و زیر باران تیر ها و خمپاره ها. یک روز احمد تا بلند شد اذان بگوید، شهید صفدر شهبازی پیش دستی کرد و شروع کرد به اذان گفتن. اذان که تمام شد، احمد به صفدر گفت: «صفدر گردنبند قیامت را نصیب خود کردی!» 🔰در تلاوت قرآن نیز آداب خاص خود را داشت. قبل از قرأت، قرآن را در دست می گرفت و مرتب این جمله را تکرار می کرد «هذا کلامُ ربی» [ این کلام پروردگارم است] آنقدر این جمله را تکرار می کرد که اشک از دو دیده اش جاری می شد و حال قرآئت قرآن پیدا می کرد. آن وقت با احترام قرآن را باز می کرد و شروع می کرد به تلاوت. همیشه می گفت: «قرآن کلام پروردگار است آیا می شود همین طوری و بی مقدمه آن را تلاوت نمود!» احمد رضوانی زاده 🌱🌹🌱🌹🌱 # یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🌷 کربلای 5 شروع شد. جعفر به شدت مجروح شد. مدتی را در بیمارستان شهید فقیهی( شیراز) بستری بود، در این مدت خانواده اش خیلی اصرار کردند که وقت ازدواج توست، گفته بود: خداوند برای ازدواج من، حوری آماده کرده است! خبر عملیات کربلای 8 را که شنیده بود، با همان تن رنجور و زخمی خودش را به منطقه رساند. شب قبل عملیات بود. شروع کردم به توجیه منطقه عملیات و تقسیم مسئولیت ها . چون نمی خواستم بااین وضعیت در عملیات شرکت کند اسم او را نبردم. او که در گوشه ای نشسته بود، دستش را بالا برد و گفت: اقا منوچهر چیزی فراموش نکردی؟ گفتم فکر نکنم! گفت: یادت رفت بگی من باید چی کار کنم! گفتم: شما همین جا باش، بعد عملیات بیا، کار زیاده، بهت احتیاج دارم! گفت: من این همه راه نیامدم که اینجا بمانم، برای شرکت در عملیات آمده ام، من را هم وارد لیست کنید! انقدر محکم و پرصلابت گفت احساس کردم می داند قرار است در این عملیات شهید شود. اما نمی دانم چرا نتوانستم جلویش مقاومت کنم. گفتم شما جانشین آقای امینی باش! شب عملیات وقتی گروهان آقای امینی وارد شد سراغ جعفر را گرفتم. گفت: خودرو آنها خمپاره خورد. جعفر هم دوباره مجروح شد بردنش عقب و بعد خبر شهادتش را شنیدم جعفر عوض پور 🍃🌹🍃🌹
🔰بمناسبت سالروز شهادت شهید حبیب الله کریمی، فرمانده توپخانه 63 خاتم الانبیاء 🔹سال ۶۴، مادر به حج مشرف شد. قبل از اعزام حبیب به مادر می گفت: مادر در بازار چشم هایت را به زمین بدوز تا با دیدن برق اجناس خارجی, وقت زیارت و عبادت تو صرف خرید نشود, اگر هم می خواهی خرید کنی, بگذار برای یک روز... 🔹سال ۶۵ خود حبیب مشرف شد به حج. یکی از دوستانش می گفت به حبیب گفتم قد و قواره ای کوچکم باعث شده زیر دست و پای حجاج عرب و افریقایی گم شوم و نتوانم حجر الاسود را ببوسم! حبیب گفت:دست هایت را باز کن و بگو یا صاحب الزمان و برو جلو... همین کار را کردم. دیدم جمعیت تا خود حجرالاسود باز شد و من به راحتی به سنگ رسیدم و چند دقیقه تنها بودم... 🔹وقت قربانی که شد, حبیب دنبال بزرگترین گوسفند بود. گفتیم با کوچک هم می شود, اعمال را انجام داد. گفت چیزی را که می خواهیم در راه خدا بدهیم باید بهترین باشد. حبیب الله کریمی 🍃🌷🍃🌷
🔰از كودكے با خــودم نمــاز می خونــد و روزه می گرفــت . از نه سالگــے به بعـد ، روزه هـاش رو كامل گرفــت . همیشــه توے درس و تمام مسابقات نفــر اول بــود ، روے نمــرات درسیــش حساس بود . می گفت : « و (عج) ســرباز زرنگ مے خواد . » 🔰، به شهدا به خصوص شهید مطهری و شهید آوینی علاقه خاصی داشت . عکس شهدا رو همه جای خانه می گذاشت . کتاب های شهید مطهری رو خیلی مطالعه می کرد . کلاس های تفسیر و حفظ قرآن و نهج البلاغه شرکت می کرد . کارای خیری که می کرد ، نمی گذاشت هیچ کس بفهمه . دلش می خواست هر کاری از دستش برمیاد برا فقرا انجام بده . راوی:مادرشهید 🌷 : بمب گذاری حسینیه سیدالشهداے شیراز 🌹🍃🌷🍃🌹
✍وصیت عشاق: 🔹 "من خوشحالم از اینکه بشوم . چون را اوج تکامل می دانم . چرا که در راه عقیده خود جهاد  میکنم ... چرا هر وقت به ما می گویند وصیتنامه ، یاد از اموال و دارایی خود می کنیم ولی به این فکر نمی افتیم که چه کارهایی برای اسلام کرده ایم ... چه بهتر است انسان به بهترین درجۀ شهادت شهید شود ، با آگاهی کامل از اسلام و آشنایی کامل از قرآن ، مکتب اسلام ، رهبر ، و... هدیه به شهید: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم دعائی 🌷🍃🌷🍃 شـود اجرشهادت ببرید
(ره) : آقای و آقای هر دو شهیدی که باهم در جبهه های نبرد‏‎ ‎‏با قدرتهای فاسد هم جنگ و هم رزم بودند. و مرحوم شهید رجایی به من گفتند که من‏‎ ‎‏بیست سال است که با آقای باهنر همراه بوده ام و خداوند خواست که باهم از دنیا هجرت‏‎ ‎‏کنند. «صحیفه امام، ج15، ص135» ▪️ماجرای شهادت رجایی و باهنر به این صورت است که: بعدازظهر روز یکشنبه ۸ شهریور ماه ۱۳۶۰، محمدعلی رجایی ،رییس جمهور و محمد جواد باهنر ،نخست‌وزیر جمهوری اسلامی ایران، به اتفاق چند تن از مسئولان کشوری و لشکری، در جلسه شورای امنیت کشور در ساختمان مرکزی نخست‌وزیری شرکت کرده بودند. یک بمب قوی که در کیفی جاسازی شده بود، منفجر شد. رییس‌جمهور و نخست‌وزیر به شهادت رسیدند و عدّه‌ای هم، زخمی شدند.. شـود اجرشهادت ببرید
📝وصیتنامه شهید: 📌زندگی و مرگ را یک امتحان الهی می دانست و در وصیت نامه اش با پروردگار این گونه راز و نیاز می کند: الهي در اين امتحان بزرگ پيروزمان کن.  بار خدايا با چه روئي تو را ملاقات کنم من بيچاره که نامه عملم تاريک است ؛ راه دراز و توشه ام ناچيز است؛ اکنون که چنين است به درگاه جلالت آمرزش مي طلبم.  بار خدايا هر چند که خواسته تو خواسته من است و در برابر مشيت تو تسليم محض خواهم بود ولي عاجزانه از تو مي خواهم که بر اين عبد عاصي منت گذاشته و از شربت شهادت در راه خويش سيرابم گرداني که چيزي جز شهادت در راه تو سيرابم نمي گرداند. شهيد درويش علي زارع سالروز تولد:۱۳۴۹ روستاي بيزجان عليا. سالروز شهادت ۱۳۶۵/۰۶/۲۷ شوداجرشهادت ببرید.
🔸 می‌گفت: این همه می‌گوییم «با‌بی‌انت و امی» این همه می‌گوییم «انی سلمً لمن سالمکم»، پس اینها شعار بود ؟ امروز دیگر زمان این رسیده که اهل عمل باشیم. شوخی نیست. اهل بیت (ع) که از ما تنها شعار خالی نمی‌خواهند. باید در راه تحقق بند بند زیارت عاشورا جان بدهیم، خون بدهیم. ☝️ 🔸محمدرضا در سجده آخر نماز‌هایش همواره این دعا را می‌خواند «اللهم اخرجنی حب الدنیا من قلوبنا و زدنی قلوبنا محبه امیرالمومنین»  🔸می‌گفت: اگر می‌خواهی پرواز کنی باید دل بکنی از دنیا و همه‌ی تعلقاتش . تا دل نکنی نمی‌توانی پرواز کنی و باید راه درست را برگزینی. 🔸ذکر رکوعش این بود: «یا هادی اهدنا صراط المستقیم» 🔸 و عاقبت «اللهم الرزقنا توفیق شهادت فی سبیلک»‌هایش در قنوت ، شهادتش را قطعی کرد. 🕊 ╭━━⊰•♡♡•⊱━━━━━╮ ╰━━⊰•♡♡•⊱━━━━━╯
💐فرازی از وصیتنامه 🔸برادران و خواهران من، اگر ما در راه امام زمان(عج) نباشیم بهتر است هلاک شویم و اگر در راه امام زمانمان استوار بمانیم بهتر است آرزوی شهادت کنیم، زیرا شهادت زندگی ابدی است. 🔸 برادران و خواهران من، امام زمان(عج) غریب است. نباید آقا را فراموش کنیم، زیرا آقا هیچ وقت ما را فراموش نمی کند و مدام در رحمت دعای خیرش هستیم. 🔸 از شما بزرگواران خواهشی دارم، بعد از نمازهای یومیه دعای فرج فراموش نشود و تا قرایت نکردید از جای خود بلند نشوید زیرا امام، منتظر دعای خیر شما است. 🔸 هر گناه ما، مانند سیلی است برای حجت ابن الحسن (ارواحنا فداه) سه چیز را هر روز تلاوت کنید 1:- زیارت عاشورا 2- نافله 3- زیارت جامعه کبیره 🔸 اگر درد و دل داشتید و یا خواستید مشورت بگیرید بیایید سر مزارم، به لطف خداوند حاضر هستم.من منتظر همه شما هستم. دعا می کنم تا هرکسی لیاقت داشته باشد شهید شود. خداوند سریع الاجابه است، پس اگر می خواهید این دعا را برای شما انجام دهم شما هم من را با خوشی یاد کنید. 🔸همه ما همدیگر را در آخرت زیارت می کنیم. یکی با روی ماه و یکی با روی سیاه، انشالله همه با روی ماه باشیم. و سلام را به امام زمان(عج) بفرستید تا رستگار شوید. 🔸خواندن فاتحه و یاد شما بسیار موثر است برای من، پس فراموش نکنید و از من راضی باشید. همه شما را به جان حضرت زهرا(س) قسم می دهم که من را فراموش نکنید و یادم کنید من هم حتما شما را یاد می کنم. نگذارید شیطان باعث جدایی ما بشود 🕊 پنج 🌹 هدیه به روح مطهرشهید💚 🌹 @saberin_shahid_ghafari1
🔰یه برادر بسیجـےاومـده بود پیش چند تا از رفـقا روحانے و سـؤال کرد ادم باید چطـور باشـه تا شهـید بشـه؟ همگے حوالـش دادن به آشیخ صمد که تو حال خودش نشسته بود! آمد و سؤالــش رو پرسید. .. آشیخ صمـد یه نگاه بهـش ڪرد و گفـت:برو بعـدأ بهـت میـگم! برادر بسـیجے چند قدمـی ڪه دور شـدیه خمـپاره زمیـن خورد و شیـخ دوسـت داشتے غـرق خـون روی خاڪ گرم شلمـچه افتـاد و تقریبـأ نصف سرش رفــت! یکے از رفقـاے طـلبه صـداے آن برادر بسیجـی ڪه مےگفت آدم باید چطور باشه تا شهـید بشـه زد گفت برادر بیا.... و اشـاره به آ شیــخ صمد کرد و گفت آدم باید اینجورے باشـه تا بشه!🌹 شیخ صمد مرادی 🍃🌹🍃🌹 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
✍همسرانه: از ویژگی های بارز شهید که باعث می‌شد تو زندگی مشترکمون من هر روز بهش دلگرم تر بشم، چشم پاکی ایشون بود؛ من به یاد دارم وقت هایی رو که ایشان وقتی نامحرم بی حجابی رو میدید به آسمون نگاه می‌کرد یا مهمانی هایی که نامحرمی درآن بی حجاب بود شرکت نمی‌کرد، حتی عروسی فامیل بیشتر آخر مراسم میرفت هدیه میداد یا جایی مینشستند که کمتر کسی ایشان را ببیند. در وصیت نامه شهید نوشته بود:  پشتیبان ولایت فقیه باشید و بدون شک و تردید به رهنمودهای رهبر عزیز ودلسوزمان حضرت امام خامنه ای(حفظه الله) عمل نمایید. اشاره می‌کنم. محسن جعفری 🍃🌷🍃🌷
💠می گفتم شیرعسکر، تو نباید شهید بشی، آخه آنقدر بلندی که پاهات از تویوتا و آمبولانس می زنه بیرون، مجبور میشم خمش کنیم! می خندید و می گفت تو دعا کن من شهید بشم، با تریلی و لودر بیا جنازه من را ببر! 💠چندین شب بود که در حال خاکریز زدن بودیم. سر و روی همه شده بود پر از خاک. شیرعسکر گفت: می خواهم فردا برم حمام! گفتم: نور بالا می زنی، حتماً غسل شهادت هم بکن! گفت: تو هم برو دنبال تریلی، که جنازه ام روی زمین نمونه! روز بعد رفت حمام و طرف های ظهر بود که برگشت. آتش سنگین پاتک دشمن روی خط بود. یک لحظه بدنم گرم شد و افتادم. وقتی به هوش آمدم، راننده آمبولانس گفت: رفیقت هم شهید شد! اشک در چشم هایم پیچید، به او قول داده بودم برای جنازه اش تریلی ببرم، اما نتوانستم! شیرعسکر رضا زاده 🌱🌹🌱🌹
💠دائماً با طهارت‌ بود و قرآن‌ خواندن‌ ایشان‌ چه‌ در سفر و چه‌ در حضر ترک‌ نمی‌شد. عاشقی‌ بی قرار و با سوز و حُسن‌ بشاشت‌ همه‌ را شیفتۀ رفاقت‌ و مصاحبت‌ خود می‌نمود. به‌ مستحبات‌ شدیداً مقید بود و تلاوت‌ قرآن‌ مجید از اعمال‌ هر روز و هر شبش‌ بود. با بچه‌ها چنان‌ مهربان‌ بود که‌ مانند پروانه‌ به‌ دورش‌ حلقه‌ می‌زدند. در کارگشایی‌ و راحتی‌ رساندن‌ به‌ دل‌ دوستان‌ جدّاً کم‌نظیر بود.... محمد حسین نجابت 🌹🌱🍃🌹
...🪴 شب بیست و یکم ماه رمضان بود. بعد از مراسم احیا بچه ها در سنگر خوابیده بودند. به سمت سید جعفر رفتم. به خاطر شکستگی پایش یک عصای چوبی همراهش بود، با پای لنگان خودش را به عملیات رسانده بود. گفتم: سید این عصات را بده، باهاش پای برادرم رحیم که خوابیده را بشکونم فردا نتونه بیاد عملیات، خیلی کوچیکه می ترسم شهید بشه! خندید و گفت: نیاز نیست ، برادر تو شهید نمیشه! به مهدی ارشاد و حسین آتش پور که کنار برادرم خوابیده بودند اشاره کردم و گفتم: این ها چی؟ خندید و گفت: بله، این دو نفر فرداشهید می شن! روز بعد اکثر بچه های آن سنگر من جمله سیدجعفر، مهدی و حسین شهید شدند، اما برادرم زنده ماند! 🪴بعد نماز دور آسید جعفر حلقه زدیم. آسید داشت لباس روحانیتش را با لباس بسیجی خاکی عوض می کرد. عبایش را که در آورد، گفت: این عبای من را کی می خواد؟ یکی از بچه ها گفت: من! عبا را دو دستی به او تقدیم کرد. قبایش را در آورد و گفت: قبای من را کی می خواهد؟ یکی از بچه ها با خوشحالی گفت: من. قبا را هم به او بخشید. گفتم: سید عمامه ات را به من بده! گفت: نه، عمامه باید رو سرم باشه! همیشه یک قرآن جیبی همراهش بود که می خواند. گفتم: پس قرآنت را به من بده! با خنده گفت: تا زنده ام، قرآن را از خودم جدا نمی کنم. چشمم به عکس دختر کوچکش که لای صفحات قرآن بود افتاد. گفتم: پس عکس دخترت را یادگاری بده! گفت: نه این عکس عزیز منه از خودم دورش نمی کنم. [ می گفت یه تو راهی هم دارم که اسمش حسین هست بعد من به دنیا میاد!] روز بعد که شهید شد، این هر سه همراهش بود. عملیات رمضان 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این فرمانده ای که شهید شده، آدرس ندارد روی تابوتش نوشتند: (م ک) !!! شهید، آدرس ندارد. (م ک) تا ساعاتی قبل نامش که می‌آمد رعشه به اندام دشمن می‌افتاد، بسیاری از مناطق جبهه غرب را همین آقای (م ک)نجات داده اما الان خودش آدرس ندارد، حتی نامش رو هم به اختصار نوشتند!!! برای سر شهید ( م ک) جایز ه سنگینی تدارک دیده شده . خیلی ها دنبال این سر در به در شدن و سر خودشون رو به باد دادن آقای شهید (م ک)زندگی سراسر عاشورایی و اسرا آمیزی داشت دهه شصت دهه رشادت های این ارتش یکنفره پارتیزانی بود. او هر چه بود و هر که بود شهید شد و از جمع ما رفت ولی از قلب مردم هرگز نرفت و نخواهد رفت. شهادتت مبارک آقای(م ک) ای شهید مظلوم .... چه زود از میان ما پر کشیدی🕊🕊
صبح روز عرفه بود. قرار بود که برای عمل جراحی راهی بیمارستان شود، اما دیدم چهره همسرم برخلاف همیشه که از درد می نالید، بسیار شادمان و خوشحال است! روی مبل نشست و دست بر سینه به اطراف خود سلام می کرد! از آشپزخانه وارد سالن شدم و روبرویش ایستادم. پرسیدم: آقا محمود حالتون خوبه؟! گفت بله چطور؟ بعد پرسید: شما چیزی دیدی؟ گفتم چی مثلا؟! گفت هیچی برو به کارت برس من حالم خوبه. رفتم توی اشپزخانه اما دیدم مرتب داره با کسانی حرف می زنه! چند دقیقه بعد وقتی وارد اتاق شدم دیدم روی کاناپه دراز کشیده. او در صبح عرفه برای همیشه چشمانش را بر دنیا بست. 🌷جانباز آسمانی 📙برگرفته از کتاب منتظر اثر گروه شهید هادی
🌷🌷🌷 نحوه شهادت به روایت هم رزمانش 🥀طی یک عملیات شهر الحاضر توسط رزمندگان فتح شد و ما مشغول تثبیت مواضع و گشت زنی داخل شهر بودیم که خبر رسید دشمن پاتک زده و باید به شهر العیس بریم. وقتی به شهر العیس رسیدیم نزدیک غروب آفتاب بود که بعد از هماهنگی و طبق دستورات ابلاغ شده وارد شهر العیس شدیم. 🍂در ورودی شهر وقتی ستون وارد شهر شد در یک درگیری نزدیک و نابرابر با اصابت مستقیم تیر توپ ۲۳ میلی متری ، چهار نفر از بسیجیان گردان حیدر کرار به ترتیب (با اصابت پنج تیر) ، در اولین شب ماه صفر۱۴۳۷ قمری به هنگام نماز مغرب با خون خود وضو گرفتند و به دیدار اربابشان حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام شتافتند. نام و یادشان گرامی 🥀 🌹
🌷🌷🌷 نحوه شهادت به روایت هم رزمانش 🥀طی یک عملیات شهر الحاضر توسط رزمندگان فتح شد و ما مشغول تثبیت مواضع و گشت زنی داخل شهر بودیم که خبر رسید دشمن پاتک زده و باید به شهر العیس بریم. وقتی به شهر العیس رسیدیم نزدیک غروب آفتاب بود که بعد از هماهنگی و طبق دستورات ابلاغ شده وارد شهر العیس شدیم. 🍂در ورودی شهر وقتی ستون وارد شهر شد در یک درگیری نزدیک و نابرابر با اصابت مستقیم تیر توپ ۲۳ میلی متری ، چهار نفر از بسیجیان گردان حیدر کرار به ترتیب (با اصابت پنج تیر) ، در اولین شب ماه صفر۱۴۳۷ قمری به هنگام نماز مغرب با خون خود وضو گرفتند و به دیدار اربابشان حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام شتافتند. نام و یادشان گرامی