#شهدای_تفحص
می گفت: ستاره خفت، بر می گردم
وقتی که سحر شکفت بر می گردم
سر تا سر خاک جبهه را باید گشت
دنبال کسی که گفت: بر می گردم
تو سرخ و سپید می شوی می دانم
سیبی که رسیده می شوی می دانم
انگار که بو برده ای از باغ بهشت
آخر تو شهید می شوی می دانم
ناگاه نویدی آمد و او را برد
پرواز سپیدی آمد و او را برد
هر بار که رفت با شهیدی برگشت
این بار شهیدی آمد و او را برد!
#قهرمان_من:
مقر تفحص لشکر محمد رسولالله(ص)؛
یکی از بچه های گروه تفحص، موهای #شهید_مجید_پازوکی را اصلاح میکند، پازوکی یک ماه بعد در هفدهم مهر ماه سال ۱۳۸۰، حین جستجوی پیکر شهدا در منطقه عملیاتی #فکه به شهادت رسید....
پ.ن: فکه، شهریور ۱۳۸۰
عکاس:محمدعلی بهمنی
#جستجوگر_نور
#شهدای_تفحص
#شهدای_تفحص
می گفت: ستاره خفت، بر می گردم
وقتی که سحر شکفت بر می گردم
سر تا سر خاک جبهه را باید گشت
دنبال کسی که گفت: بر می گردم
تو سرخ و سپید می شوی می دانم
سیبی که رسیده می شوی می دانم
انگار که بو برده ای از باغ بهشت
آخر تو شهید می شوی می دانم
ناگاه نویدی آمد و او را برد
پرواز سپیدی آمد و او را برد
هر بار که رفت با شهیدی برگشت
این بار شهیدی آمد و او را برد!
بسم ربّ الشّهداء و الصّدیقین
.
طی عملیات تفحص، در منطقه چیلات، پیکر دو شهید پیدا شد... یکی از این شهدا نشسته بود و با لباس و تجهیزات کامل به دیوار تکیه داده بود.
لباس زمستانی هم تنش بود و سر شهید دیگري را كه لای پتو پیچیده شده بود را بر دامن داشت
معلوم بود که شهيدِ دراز کش مجروح بوده است. خوب، پلاک داشتند، پلاک ها را دیدیم که بصورت پشت سر هم است؛
۵۵۵ و ۵۵۶ ...
فهمیدیم که آنها با هم پلاک گرفته اند.
معمولا اینها که با هم خیلی رفیق بودند، با هم می رفتند پلاک می گرفتند...
اسامی را مراجعه کردیم در کامپیوتر؛
متوجه شدیم که آن شهیدی که نشسته است، پدر آن شهیدیست که دراز کشیده است ...
پدری سر پسر را به دامن گرفته است...😭😭
شهید سید ابراهیم اسماعیل زاده موسوی پدر
و سید حسین اسماعیل زاده پسر است...
اهل روستای باقر تنگه بابلسر...
شادی ارواح طیّبــه شهدا صلوات
🌷اللهم صلی علي محمدﷺو آل محمدﷺو عجل فرجهم 🌷
#باز_پنجشنبه_و_یاد_شهدا_با_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#یا_لیتنا_کنا_معکم_فافوز_فوزا_عظیما
#اللهم_التوفیق_شهادت_فی_سبیلک
#شهدای_گمنام
#شهدای_تفحص
#گلزار_شهداء
#شهدا_در_قهقهه_مستانه_شان_و_در_شادی_وصلشان_عند_ربهم_یرزقون_اند
#طرح_مربع
👆خاکریز خاطرات ۲۲۷
🌺 خاطرهای کوتاه و شگفتانگیز از تفحص یک شهید گمنام
#شهیدگمنام #شهدای_تفحص #امام_رضا #مشهد #توسل
#طرح_استوری
👆خاکریز خاطرات ۲۵۱
🌺 عمّه بیا گمشده پیدا شده...😥
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم
#شهید_گمنام #شهدای_تفحص #طلائیه #حضرت_زینب
#طرح_مربع
👆خاکریز خاطرات ۲۶۴
🌺 امام حسین علیهالسلام شناسنامهی ماست...
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1
#شهیدگمنام #شهدای_تفحص #تفحص #امام_حسین
#خاطرات_شهید
● از بچه های گردان تفحص بود. همراه علی محمودوند. کاروان ۱۰۰۰ تایی شهدا رو عازم مشهد الرضا علیه السلام کرده بودند، مشکل اینجا بود عده ای بنا گذاشتند بر سر و صدا کردن به خاطر نبودن ۱۳ تا از پیکر مقدس این شهدا..
● قول داد و گفت هرجوری شده من این ۱۳ تا شهید رو میارم. رفت شلمچه و شروع کرد زاری بالای یکی از کانال ها. آخرش که داشت برگشت گفت: شهدا داریم کاروان می بریم مشهد الرضا علیه السلام. ۱۳ تا جا هم خالی داریم. هر کی می آد بسم الله….
مجید پازوکی بود. اومد توی کانال، ۱۳ تا دست از زیر خاک زده بود بیرون. لبیک ….
📎پ ن : ۱۷ مهر ماه #سالروز_شهادت جستجوگر نور #شهید_مجید_پازوکی گرامی باد . ⚘
#شهید_مجید_پازوکی
#شهدای_تفحص
#سالروز_شهادت🌷
🕊
#شهدای_تفحص
🕊 این رزمنده هنوز شهیدنشده به او میگفتند «عباس شهید»+فیلم
💠 شهیدی را پیدا نکرده بودند. خسته بودند و امیدی نداشتند تا اینکه طبق یک رسم قدیمی با بیل مکانیکی خاک روی یکی از جستجوگران ریختند. ناگهان چشم همه به یک سمت رفت. هنوز بازی شروع نشده، تمام شد.
#شهدای_تفحص
🕊 این رزمنده هنوز شهیدنشده به او میگفتند «عباس شهید»+فیلم
💠 شهیدی را پیدا نکرده بودند. خسته بودند و امیدی نداشتند تا اینکه طبق یک رسم قدیمی با بیل مکانیکی خاک روی یکی از جستجوگران ریختند. ناگهان چشم همه به یک سمت رفت. هنوز بازی شروع نشده، تمام شد.
🌷 ۵ خردادماه، سالروز شهادت شهید عباس صابری گرامی باد.
📌 روزی که امام زمان(ع) می آید، شرمنده او نباشیم
🔹️ وصیتنامه جستجوگر نور شهید "مجید پازوکی":
◇ وصیت من به تمام راهیان شهادت حفظ حرمت ولایت فقیه و مبارزه با مظاهر کفر تا اقامهی حق و ظهور ولی خدا امام زمان(عج).
◇ نکند ولی خدا را تنها بگذارید و خدای نکرده مثل امام علی(ع) غریب شود.
◇ بههوش باشید. روزی میرسد که امام زمان میآید و شرمندهی او نباشید با عشق به شهادت و آماده شدن برای قیام مهدی(عج)
#شهید_مجید_پازوکی
#راهیان_نور
#شهدای_تفحص
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
سالروز شهادت #شهید_مجید_پازوکی
#اى_سوخته_ى_سوخته_ى_سوختنى
#عشق_آمدنيست_نه_آموختنى!
...می گفت آدم ها سه دسته اند: خام، پخته، سوخته.
▫️خام ها که هیچ. پخته ها هم عقل معیشت دارند و دنبال کار و زندگی حلال اند.
سوخته ها عاشقند ...
چیز های بالاتری مے بینند
و میسوزند ، توی همان عشق❤️
📎پ ن : ۱۷ مهرماه ۱۳۸۰ -- #سالروز_شهادت جستجوگر نور #شهید_مجید_پازوکی گرامی باد . ⚘
#شهید_مجید_پازوکی
#شهدای_تفحص
#چندخاطره
🔸چند بُرش از زندگی عارف شهید علیرضا شهبازی
🌼 #با_شهدا|هر پنجشنبه غسل میکرد، وضو میگرفت و با موتورش میرفت بهشت زهرا. عکس شهدا رو هم به دیوار اتاقش زده بود و میگفت: هر چه میخواید از شهدا بخواید.
🌼 #گریههای_شبانه|بعضی شبها به سفارش پدرش میرفتم طبقهی بالا تا چیزی بندازم رویش و سرما نخوره، اما میدیدم عبا انداخته روی دوشش و با گریه به درگاه خدا و شهدا التماس میکنه. ازش میپرسیدم: چرا اینطور گریه میکنی مادر؟ میگفت: من هر شب با شهدا حرف میزنم، اونا قول دادند منو هم ببرند.
🌼 #تفحصشهدا|یه بار وقتی ازش پرسیدم: چطوری توی تفحص شهید پیدا میکنید؟، گفت: روزه میگیریم، نماز شب و زیارت عاشورا میخونیم و متوسل میشیم تا بتونیم شهیدی رو پیدا کنیم.
🌼 #چهلنمازشب|علیرضا همینجایی که مزارش قرار داره، چهل شب نماز خواند و دوست داشت اگه شهید شد، مزارش در کنار شهدای گمنام باشه.
🌼 #شهادت|ساعت ۱۲شب بود، وقتی خواستم از اتاق برم بیرون، یهو نور زیبایی جلوی پاهام افتاد و خاموش شد. هراسان دویدم داخل و به پدرش گفتم: حاجآقا! علیرضا یا شهید شده یا شهید میشه؛ چون من نوری رو دیدم... وقتی هم خوابیدم، علیرضا رو در عالم خواب دیدم که توی خونه دراز کشیده بود. تعداد زیادی کبوتر هم از راه هواکش اومده بودند داخل. توی خواب به علیرضا گفتم: بذار کبوترها رو بیرون کنم. اما ایشون گفت: نه مادر! اینا کبوترهای امام رضا(ع) هستند، نباید بیرونشون کنیم... فردای دیدنِ این خواب بود که روز خبر شهادتش رسید
🔸۲۶ آذر؛ سالگرد شهادت علیرضا شهبازی گرامیباد
●واژهیاب:
#شهیدشهبازی #شهدای_تفحص #شهدای_تهران
#چندخاطره
🔸چند بُرش از زندگی شهید سعید شاهدی
🌼 #از_نوجوانی|بعد از انقلاب، شبهای جمعه رادیو دعای کمیل پخش میکرد. من و سعید با هم مینشستیم و گوش میکردیم. اون موقع ۱۰، ۱۱ ساله بود، اما از اول تا آخر دعا، هقهق گریه میکرد.
🌼 #امربهمعروف|خیلی امر به معروف میکرد و از هیچی نمیترسید. چندین بار هم بخاطر امر به معروفهاش ریختند سرش؛ خونین و مالین اومد خونه. همسرش میگفت: آخر سر، جونت رو پای امر به معروف میدی. سعید هم جواب میداد: چند سال پایِ جبهه و جنگ، جونم رو گذاشتم، خدا قبول نکرد؛ اگر حالا با یه امر به معروف میخواد طوری بشه، خب بشه.
🌼 #تکلیفگرا|پدرش میگفت: مردم که با یکی دو بار گفتنِ شما درست نمیشن. سعید هم جواب میداد: امام فرموده شما تکلیفتون رو انجام بدین و دنبال نتیجه نباشیدن؛ اینهمه مجروح و شهید و اسیر دادیم؛ نمیتونیم بیتفاوت باشیم.
🌼 #بیتالمال|روی بیتالمال خیلی حساس بود. تا میدید کسی از اتومبیل یا وسایل بیتالمال استفاده میکنه، سریع میگفت: خوب شد امام(ره) اومد تا شما هم ماشیندار و خونهدار بشین؛ وگرنه بدبخت بیچاره بودید!
🌼 #تلفن|وقتی برا تفحص توی منطقه بود، به خانومش میگفت: تو زیاد بهم زنگ بزن. همسرش میپرسید: خب اونجا که تلفن هست،تو چرا زنگ نمیزنی؟ سعید هم جواب میداد: تلفن اینجا از بیتالماله، من نمیتونم زنگ بزنم باهاش.
🌼 #عروج|روزی که شهید شد، روزه بود. برا اینکه کسی نفهمه، موقع صبحونه دراز کشید تا فکر کنن خوابیده. تفحص که شروع شد، توی مسیر زیارت عاشورا میخوند و اشک میریخت. و دقایقی بعد با انفجار مین آسمونی شد.
#شهیدشاهدی #شهدای_تفحص