امام صادق (علیه السلام):
«هیچ عملی در روز جمعه برتر و با فضیلتتر از صلوات بر محمّد و آل محمّد نمیباشد.»
وسائل الشیعه، ج7 ص381
لعنت بر منافقین مسعود قربانی به محمدرضا گفت آب سرد رویش بریز تا به هوش بیاید . من از حمام بیرون رفتم و وارد اتاقی كه جواد محمدی و مصطفی معدن پیشه در آن بودند شدم. جواد خطاب به طالب می گفت زندگی و نجاتت دست خودت است یا باید اطلاعات بدهی یا پوستت را می كنم سپس به مصطفی گفت: برو چاقو بیاور مصطفی چاقو را آورد و به جواد داد. جواد دو بار چاقو را روی بازوی طالب كشید كه خون نیامد بار سوم چاقو را محكم كشید كه بازوی طالب را برید ناگهان طالب بر اثر درد شدید تكان خورد و خون از بازویش جاری شد می خواست حرف بزند كه جواد گفت: خفه شو دوباره خواست حرفی بزند جواد گفت خفه شو و با مشت توی دهان طالب كوبید طوریكه دندان هایش شكست و دهانش خونی شد باز كه خواست حرفی بزند جواد گفت الان حالیت می كنم و سپس میله ای سربی را برداشت و به دهان و فك و چانه و دندان های او زد مصطفی نیز با میله سربی دیگر كه در دستش بود به جاهای مختلف بدن طالب می زد و این ضربات آنقدر محكم بود كه طالب از ناحیه دنده هایش احساس درد شدید می كرد.
سپس به حمام رفتم دیدم محسن به هوش آمده است مسعود قربانی گفت: باید با آب داغ حال اینها را جا آورد و سپس من آب داغ آوردم و مسعود به من گفت: آب داغ را یواش یواش بریز تا بیشتر زجر بكشد.
طوری كه تمام تاول های پایش تركید و حال خیلی وحشتناكی پیدا كرده بود و از جای باندها خون آبه راه افتاده بود و پوست پاها از بدن جدا می شد. محسن بیهوش شد و وقتی به هوش آمد مسعود قربانی كه آب داغ را روی دست های محسن ریخت كه دستهایش پف كرد و چروك شد و حالت پختگی داشت. من در حالیكه عرق كرده بودم از حمام خارج شدم و به اتاقی كه جواد و مصطفی بودند رفتم با صحنه دلخراشی مواجه شدم:
پوست سمت راست سرطالب به همراه موهایش كنده شده بود.
وقتی طالب به هوش آمد مصطفی سر او را محكم گرفت و جواد با عصبانیت گوش و بینی طالب را برید. طالب بیهوش شد جواد محمدی چاقو را كنار چشم طالب گذاشت و فشار داد كه خون از چشمش بیرون ریخت وقتی طالب به هوش آمد مصطفی با كابل به سینه و پاهای طالب می زد.
به حمام رفتم و با كابل شروع به زدن محسن كردم محمدرضا هم دهان محسن را گرفته بود. سپس محسن را كه دیگر رمقی در بدن نداشت باز كردیم و داخل اتاق دیگر بردیم و با زنجیر به میز بستیم.
من مجددا به اتاقی كه طالب در آن شكنجه می شد رفتم. طالب بیهوش، در حالیكه خون در جاهای مختلف صورتش خشكیده بود روی صندلی همچنان در حال شكنجه شدن بود و جواد محمدی در حالیكه انبردست در دستش بود مشغول كشیدن دندان های طالب بود. ادامه داشت نتوانستم بنویسم
💠امام على عليه السلام:
مردم به تربيتِ نيك نيازمندترند تا به زر و سيم
إنّ النّاسَ إلى صالحِ الأدبِ أحْوَجُ مِنهُم إلى الفِضّةِ و الذَّهَبِ
📚 غررالحكم حدیث 3590