ذره ای ڪم نشود
حرمت بانویِ دمشـق
تا دفـاع حرمـش
دستِ علی اکبرهاست
#اولین_شهید_مدافعحرم_بوشهر
#شهید_محمد_احمدی_جوان
#سالروز_شهـادت
11.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#اختصاصی
#استوری_اینستاگرام
🌾کشف پیکر مطهر شدید دقایقی قبل در پنجوین عراق
🌹اینجامعراج شهداست
💠🍃💠🍃💠
«از تمام هیاهوی این دنیا،
تنها پنجرهای میخواهم...
که سالها
در انتظار تو...
بر شیشههای مه گرفتهاش،
آه بکشم...»
#دلنوشته_شهدا
چهلم محمدرضا گذشت. تا این که یک شب آراسته و زیبا همراه با دسته گل زیبایی به خوابم آمد. دسته گل را به سمت من گرفت. با ناراحتی گفتم: «شما که مرا رها کردی و رفتی و به آرزویت رسیدی. حالا این دسته گل به چه درد من می خورد؟» محمدرضا خندید. خنده اش آرامشی را به روح و روانم تزریق کرد که نمی توانم آن را شرح دهم. دوباره دسته گل را به سمتم گرفت و گفت: «حالا شما این دسته گل را بگیر، خیلی زود منظورم را متوجه می شوی»
به محض این که دسته گل را گرفتم از خواب پریدم. فردا مادرم به من اطلاع داد که خانواده دوست و همرزم محمدرضا برای خواستگاری به منزل ما می آیند.
یاد خوابم افتادم و فهمیدم که محمدرضا می خواسته با این کار از من بخواهد که به این خواستگاری جواب مثبت بدهم. با علی ازدواج کردم. با او خوشبختم.
بچه هایم را دوست دارم. مزار شهید «محمدرضا شاه بیگ» میعادگاه من و همسرم است و خاطره نگاه و لبخند آرام بخشش چراغ روشن قلبم است.
به روایت: همسر بزرگوار شهید
#شهید_محمدرضا_شاهبیگ
#خاطرات_دفاع_مقدس
نشستم روبه رویش. زانوهایش را جمع کرد توی سینه اش. قمقمه ی آب را آوردم، نگاه کرد، زل زده بود به غروب. از لب هایش آرام آرام قطره های خون سر می خورد زیر گلویش. گفتم: «بخور دیگه» قسمت این جوری بوده حالا فقط تو از آن گروه زنده موندی، نباید تا ابد آب بخوری؟
بغضش ترکید، اشک هایش راه افتاد. بریده بریده گفت: «آب آب آب، نمی دونی چه قدر از شنیدن اسمش حالم به هم می خورد چی می گی تو؟» آب بخورم برای چی؟ همه ی دوستانم تشنه شهید شدند. آب دیگه به چه دردی می خوره؟ آب فقط اون موقع مزه داشت که همه با هم بودیم. آب اون جا آب بود، به درد می خورد، چه جوری من آب بخورم تک و تنها..
(بیاد لبهای خشک #شهیدحججی)
آخرین چیزی بود که
زمین گیرش کرده بود
آخرین حُبّ دنیایی!
پلاک را در آورد و
به اروند سپرد ...
#غواصان_دریادل
#دفاعمقدس
💠
هیچکس جز آنکه دل به خدا سپرده
رسم دوست داشتن نمی داند ...
#نوجوانان
#رفاقت_در_جنگ
💠
#خاطرات_شهید
هميشه پارچه سياه كوچکی
بالای جيب لباس سبز پاسداری اش دوخته شده بود؛ دقيقا روي قلبش...
روی پارچه حک شده بود "السلام عليك يا فاطمة الزهرا".
همه میدانستند حاج محسن ارادت دور از تصوری به حضرت زهرا دارد... هر وقت پارچه سياه كم رنگ ميشد
از تبليغات، پارچه نو ميگرفت و به لباسش مي دوخت....
كل محرم را در اوج گرمای جنوب با پيراهن مشكی ميگذراند.
در گردان تخريب هم هميشه توی عزاداری و خواندن دعا پيشقدم بود.
حاج محسن بين عزاداريها بارها و بارها دم "يا زهرا(س)" ميداد و هميشه عزاداريها رو با ذكر حضرت زهرا(سلام الله عليها) به پايان مي برد.
پ.ن:
#معبرهای ما فرق میکند
با معبرهای شما!!
نوع ِ#سیم_خاردارهایش ... #مین_هایش ...
#فرمـــانده!
تخریبچی هایت را بفرست ...
اینجـا، گرفتار ِمعبر ِ#نفسیم ...
#گناه احاطه کرده تمام خاکریزهایمان را ..
#فرمانده_ی_گردان_تخریب
#شهید_محسن_دین_شعاری 🌷
#گردان_تخریب
🕊🕊
🔴کتاب امام خمینی(ره) در دستان وزیر جنگ رژیم صهیونیستی
🔸رسانههای رژیم صهیونیستی: نفتالی بنیت، وزیر جنگ رژیم صهیونیستی هنگام بازدید از پایگاه هوایی حتسور کتابی از [امام] خمینی رهبر انقلاب ایران را در دست داشت.
🔸باراک رافید روزنامهنگار اسرائیلی در توییتر خود نوشت: کتابی که نفتالی بنیت در دست داشت جلد اول کتاب «اسلام و انقلاب» اثر [امام] خمینی بود. وی این کتاب را از هنگام پیاده شدن از هواپیمایش در پایگاه نظامی به همراه داشت و به نظر میرسد در طول پرواز مشغول مطالعه آن بوده است.
__
♨️ همهچیز اینجا مهم است
چگونه بگذرم ...
از سیم خاردارهای نَفْسی ؛
که شما را از من گرفته است
باید گذشت از این دنیا به آسانی
#مردان_بی_ادعا
#ای_ڪاش_بودید
#شما_را_کم_داریم