eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.5هزار دنبال‌کننده
80.7هزار عکس
15.8هزار ویدیو
201 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
🍁همیشه میگفت: هر چی میخواید از شهدا بگیرید. ازشون بخواید براتون دعــا ڪنن. من خودم خیلی چیزها از شهــدا گرفتم... 🌷
❂○° °○❂ 🔰در اين لحظات آخر لازم ديدم كه چند كلمه را به خانواده خود نوشته باشم: پدر و مادر عزيزم از اين كه شما را در اين موقعيت تنها گذاشتم عذر مى‌خواهم ،خوب ديگر تكليفى است كه اسلام و خون شهدا بر گردنمان گذاشته‌اند و بايد آن را اداء كرد ،پدر و مادر عزيزم اين لحظات زمان آزمايش است و خداوند بر ما نهاده و مى‌فرمايد« هر آئينه مى‌آزمائيم شما را به چيزى چند از ترس و گرسنگى و كاهش مالهاو جانها و ميوه‌ها و مژده ده به صبركنندگان »قرآن كريم بشارت داده به كسانى كه از اين آزمايشات سرافراز بيرون آيند. 🔰اين راهى است كه بايد رفت و اگر در اين راه به شهادت رسيديم كه چه بهتر، چرا كه مرگ حق است و خوشا به حال كسانى كه جان خود را در اين راه داده و به شهادت رسيدند و به خدمت حضرت ابا عبدالله الحسين مشرف شده و انشاءالله كه خداوند اين بنده حقير و گناهكار را در صف شهدا قرار دهد. 🔰مادر ما رفتيم به جبهه به اتفاق بچه‌ها انتقام آن سیلى كه به صورت خانم فاطمه زهرا سلام الله عليها كه در جبهه‌ها در حق ما،مادرى مى‌كند را از اين كفار بگيريم چرا كه اينها از نسل همان نانجيب ميباشند. 🔰پدر و مادر عزيزم نكته مهمى كه بايد يادآروى كنم اينست كه در تمام كارها توكلتان به خداوند قادر متعال باشد و وفا كنيد به آن پيمانى كه با امام امت بسته‌ايم و قدر اين نعمت خدادادى را بدانيد و تا آخرين لحظات دست از اين مرد بزرگوار برنداريد در غير اينصورت به علت ندانستن قدر اين نعمت، دچار عذاب سختى از جانب خداوند خواهيم شد. 🌷
از میان تمام چیزهایی که دیده ام ، تنها تویی که میخواهم به دیدنش ادامه دهم ...! چاے سر صبح را باید با نگاه تو طعم دار ڪرد! 🌷 📎سلام ، صبـحتون شهـدایـی🌺
💠ما در «عمليات والفجر8 » غواص بوديم و حاجي فرمانده گردان يا رسول ا‌لله (ص) بود. وقتي مي‌خواستيم لباس غواصي بپوشيم چون فصل، فصل زمستان و هوا سرد بود وقتي وارد آب مي‌شديم ابتدا بچه‌هاي غواص كمي اذيت مي‌شدند در نتيجه حاجي بصير مي‌آمد و برای دلگرمی ما خودشم لباس غواصی میپوشید و داخل آب میشد و به بچه ها مي‌گفت : بچه‌ها اين سردي‌ها چند روزه است و طولي نخواهيد كشيد كه در هواي زيبا و دلنشين بهشت خواهيد رفت و مزد اين سردي‌ها را خواهيد گرفت و سپس بچه‌ها را در آغوش مي‌كشيد. 💠با اينكه خود از همه جلوتر بود اما قبل از حركت به سوي «فاو» عراق در «عمليات والفجر8» در يك دعايي كه خوانده شد با همه بچه‌ها اتمام حجت كرد كه كسي كه وارد اين گردان شد هر لحظه انتظار شهادت را داشته باشد. و اگر كسي مشكل دارد، برگردد. 💠مهمتر اینکه، آن بزرگوار پس از اتمام آموزش، به محل تعویض لباس و استحمام می رفت و آنجا آب گرم درست می کرد؛ سپس آن را با دستان مبارک خود بر سر و تن ما می ریخت. 💠عملیات انجام شد. پس از اینکه خط را شکستیم، یک سنگر عراقی در سمت راست ما (همجوار با لشکر ۳۱ عاشورا) با پدافند قایق ها را تهدید می کرد. حاجی با یک آرپی چی، آن بعثی را از نابود کرد و جان بچه ها را نجات داد. 💠پس از اینکه کار ما غواص ها تمام شد، ماموریت گردان یا رسول(ص) هم به اتمام رسید. حاجی احساس کرد که غواص ها به علت وجود آب در لباسشان سردشان شده است. 💠به همین دلیل، خودش چراغ قوه برداشت و به سنگرهای اجتماعی عراقی ها سرکشی کرد و لباس عراقی ها را برای ما آورد تا بپوشیم و سرما نخوریم. او می گفت: «لباس را بپوشید، فدای شما بشم» 📎قائم‌مقام لشگر ۲۵کربلا 🌷 ولادت : ۱۳۲۲/۱۰/۲۴ فریدونکنار، مازندران شهادت : ۱۳۶۶/۲/۲ اصابت خمپاره به سنگر
🔰شکر می‌کنم در این مقطع زمانی، فردی هستم که گر چه شاید گناهکار باشم ولی در جایی هستم که رزمندگان عزیزمان در این مکان مقدس حضور دارند. شهدایمان هم در اینجا حضور داشته‌اند. ما در کنار رزمندگان عزیز هستیم و من خودم را قطره‌ای می دانم از دریای بیکران رزمندگان. خود را رزمنده به حساب نمی آورم؛ چرا؟ برای اینکه جرأت ندارم که بگویم یک رزمنده هستم… خطاب به همسرم: 🔰شمایی که در مدت زندگی با سختی و راحتی ساختید، با مشکلات، خنده و گریه هایمان همراه بودید و من افتخار می کنم همسری مثل شما دارم. 🔰امیدوارم به لطف خداوند که فردای قیامت پیش حضرت زهرا (س) شما را روسفید ببینم … امیدوارم که دعای خیر این حقیر بدرقه راه شما و دیگر عزیزانی باشد که همسرانشان را در راه خدا به جبهه فرستاده و می فرستند. من زبانم قاصر از بیان فداکاری و گذشت شماست. به امید گوشه چشمی…. 🌷
📎سخنی برای امروز ‼️ای مردم حزب‌الله! نباید تحمل کرد که بعد از این چند سال که از انقلاب می‌گذرد و تقدیم این همه شهدا و عزیزان، عده‌ای به فساد و زشتی‌ها بپردازند و به مقدسات اسلام و دستاورد‌های انقلاب، سخن‌های بد بگویند و شما سکوت اختیار کنید. ‼️بدانید که در مقابل اسلام و قرآن و خون شهدا مسئولید! باید خودتان برای سازندگی کمر همت ببندید! زندگی بهتر و جامعه سالم، همت می‌خواهد! ‼️بدانید که دیگر وقت سکوت نیست! دیگر، وقت نشستن نیست! در حالی که می‌بینید، دشمن از هر طرف به اسلام هجوم آورده و می‌خواهد که آن را از بین ببرد، پس باید مثل همیشه به فریاد خود ادامه دهید. ‼️اگر اندکی به گذشته برگردید، خواهید دید که چه بودید و حالا چه شده‌اید! باید، این بزرگی را مدیون اسلام و مدیون خون سرخ شهدا بدانید. 🌷
تو از آسمــان بودی و فقط برای اینکه زمیـن لحظه‌ای داشتنت را تجربه کند آمدی و حال زمین مانده با حسرت دوباره داشتنت.. 🌷 📎
من بودم ، تو و یک عالمه حرف… و ترازویی که سهم تو را از شعرهایم نشان میداد!!! کاش بودی و میفهمیدی وقت دلتنگی یک آه ، چقدر وزن دارد… 🌷 📎سلام ، صبـحتون شهـدایـی🌺 💠
🌹سجاد مردی نمونه بود و من ایمان دارم که همه این خوب‌بودن‌ها و اخلاصش او را به عاقبتی چون شهادت نزدیک کرد. در فامیل اخلاقش زبانزد بود. همواره دنبال کار خیر بود. 🌹تا آنجا که می‌توانست به همه کمک می‌کرد. اهل کار خیر بود. از همان کودکی اسلحه اسباب‌بازی در دست می‌گرفت و در بازی‌هایش هم تمرین مقاومت و دلاوری می‌کرد. سجاد یک بسیجی واقعی بود. 🌹یک بار که از مشهد بر می‌گشتیم در طبس طوفان شنی رخ داد و آن‌قدر این طوفان شدید بود که با وجود بسته بودن شیشه‌های ماشین داخل ماشین مقدار زیادی شن وارد شد. 🌹پس از عبور از طوفان سریع به سراغ عمویش که با ما بود، آمد و 2 هزار تومان پول به عمویش داد و گفت این پول بابت نان صبحانه‌ای که خریدید است، مشخص نیست ما به اصفهان برسیم، نمی‌خواهم حقی بر گردنم باشد. ✍به روایت مادربزرگوارشهید 🌷
یک پیرمردی که سیب میفروخت ، سیب هایش پلاسیده بودند و درجه یک نبودند. یوسف گفت : یک لحظه صبر کنید میخواهم ازاین پیر مرد سیب بخرم . یکی گفت:  آقا چی را میخواهی بخری ؟ همه اش پلاسیده شده. یوسف دید پیر مرد خجالت کشید. دلش سوخت . همه سیب هایش را خرید . پیرمرد هم برایش دعا کرد که جوان ، خدا در دو دنیا خیرت بدهد و پدر مادرت را حفظ کند... 📎تک تیرانداز یگان صابربن 🌷
«برای شهدا صلوات بفرست!» این جمله حاج رضا ؛ راننده تاکسی خط راه‌آهن، معروف بود. از رزمنده‌ها کرایه نمی‌گرفت. بهترین کرایه را رزمنده جوانی موقع پیاده شدن داده بود: «با شهدا محشور شوی ان‌شاءالله حاجی!» دهانش فال بود؛ راننده تاکسی شد راننده آمبولانس جبهه و بالاخره شهید. 🌷
🔸مي‌گفت : سعي مي‌كنم وقتي به خانه مي‌روم، نمازهايم را تقريبا جمع و جور و بدون مستحبات بخوانم. زيرا مي‌خواهم فقط سه چهار روز با خانواده باشم و بعد دوباره وارد كار شوم. واجبات را در كنار زن و فرزندانش انجام مي‌داد ولي به مستحبات در جبهه عمل مي‌كرد و مستحبات را در جبهه انجام مي‌داد. اين براي ما مهم بود. معلم زبانی نبود، معلم عملی بود. 🔹عباس به افراد بزرگ‌تر از خودش خیلی احترام می‌گذاشت. سه پیرمرد در گروهان ما حضور داشتند. خب به دلیل جهش یکباره من در کارها، دید خاصی به آن سه نفر داشتم. یعنی آنها را ضعیف تر از خودم می‌دانستم. یک روز به عباس گفتم: این سه پیرمرد را از گروهان بیرون کن، چون دست و پا گیر هستند و یک مرتبه می‌بینی اسیر دشمن می‌شوند. 🔸عباس گفت: برادر شیبانی اجازه بدهید در گروهان ما چند حبیب بن مظاهر داشته باشیم تا خداوند به احترام آنها ما را در این عملیات موفق کند. 🔹یکی دیگر از خصلت‌هاي عباس این بود که او بسيار متواضع بود و متکبر نبود. به دنبال مادیات نبود چون اگر بود بالاخره او در یک ارگانی کار می‌کرد و همه امکاناتی در اختیار داشت ولی مستضعف زندگی می‌کرد. خیلی هم به ياد مستضعفين بود . یعنی می‌خواهم بگوییم عباس معنی شام داشتن یا نداشتن و لباس داشتن یا نداشتن مستضعفین را مي فهميد. ✍به روایت سردارباقرشیبانی 📎رییس ستاد لشگر ۲۷محمدرسول‌الله (ص) 🌷 ولادت : ۱۳۳۳/۱۱/۵ تهران شهادت : ۱۳۶۲/۸/۲۸ پنجوین ، عملیات والفجر۴