eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.6هزار دنبال‌کننده
80.7هزار عکس
15.8هزار ویدیو
201 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
❂○° °○❂ شهادت یعنی انتقال یافتن از زندگی مادی به زندگی معنوی و الهی و شهادت در مکتب اسلام یک مسأله انتخابی است که انسان کامل با تمام آگاهی آن را انتخاب می‌کند و با شهادت خویش شمع راه انسان‌های پاک و نورانی می‌شود و من با انتخاب آگاهانه، راه شهیدان را تا رسیدن به ساحل سعادت ادامه خواهم داد. بنابراین من راهم را انتخاب کرده ام ، امیدوارم که شما هم ‌دُرست خط مرا (ولایت فقیه و برگزیدن راه شهادت) را انتخاب کنید. مواظب باشید که این جنایتکاران هر روز نقشه ای برای نابودی جمهوری اسلامی می‌کشند اما شما همان طوری که تا به حال نقشه آنها را با اتکا به الله نقش بر آب کردید ، حالا هم هوشیار باشید که ان شا‌ءالله کاری از دستشان ساخته نیست اما نگذارید که ریشه بگیرند... باید فراموش نکنیم که در جنگ با آمریکا هستیم و ما مُتکی به خدا هستیم و با اتکا به خدا از هیچ ابرقدرتی ترسی نداریم و ما مثل حسین (ع) در جنگ وارد شدیم و مثل حسین (ع) باید به شهادت برسیم و تا آنجایی در خاک عراق پیش می‌رویم که خواسته‌هایمان را بگیریم و هرگز زیر بار ذلت نخواهیم رفت. هیهات من الذله... آرزویم بر این است که در صحنه نبرد تِکه تِکه شوم، که در روز قیامت در پیش سالار شهیدان اباعبدالله و سایر شهدا سرافکنده نباشم... 📎فرمانده گردان تخریب لشگر۲۷محمدرسول‌الله (ص) 🌷 ولادت : ۱۳۳۸/۵/۵ تهران شهادت : ۱۳۶۶/۵/۱۵ سردشت ، ارتفاعات دوپازا
همسرم عاشق سیدالشهدا بود. هرسال ماه محرم لباس مشکی به تن می‌کرد و نسبت به ائمه اطهار(ع) تعصب داشت. وقتی می‌شنید تکفیری‌ها به حرم حضرت زینب‌(س) نزدیک شدند، می‌گفت غیرتم اجازه نمی‌دهد تحمل کنم به ناموس اهل بیت(س) تعرض شود. اواخر خیلی وابسته حضرت زینب‌(س) بود. خیلی صبور و با گذشت بود و آرامش خاصی داشت. او یاری صدیق و مهربان بود... ✍به روایت همسربزرگوارشهید 📎دستنوشته شهید در سوریه اینجا می‌شود بهترین روز‌ها و بدترین و تلخ و شیرین زندگی را مرور کرد. می‌توان دوران کودکی از آنجا که یاد یاری می‌کند را دوره کرد. می‌توان فکر کرد برای اصلاح و بهبود. رفتن و رفتن. چقدر دلبستگی. چقدر دلتنگی. آه خدایا! تمام عمر ما آدم نیمی به دلبستگی و نیمی به دل کندن در گذر است. کدام قبول توست؟ دل دادن و سردادن برای خوبانت که زیباست. خدایا! ما را گرفتار دنیا نکن و مگذار دنیا فریبمان دهد که دانای حکیم فقط تویی.» 🌷 ولادت : ۱۳۴۸/۵/۶ دره شهر ، ایلام شهادت : ۱۳۹۲/۴/۲ حماء ، سوریه
💢شب عملیات اومد توی خاکریز شروع کرد به جنگیدن. مثل یه بسیجی ساده. قرار بود گردان سیدالشهداء(ع) بیاد کمکمون اما خبری نشد. فقط بی سیم چی شون اومد و گفت: گردان نتونست بیاد. 💢 رفت برای بررسی موقعیت خاکریز بعدی. حدودا"پانزده متر با ما فاصله داشت. رسید سر خاکریز. تا یه لحظه برای دیدن منطقه بلند شد تیر خورد توی قلبش. آروم افتاد توی خاکریز. 💢لحظه های آخر با دست اشاره ای می کرد که معناش رو نفهمیدیم. شاید آب می خواست، اما کسی آب همراهش نبود. آخه خودش سفارش کرده بود: قمقمه هایتان را پر نکنید، ما به دیدار کسی می رویم که تشنه لب ،شهید شده است... 📎فرماندهٔ طرح‌و‌عملیات قرارگاه خاتم الانبیاء 🌷 ولادت : ۱۳۳۸/۵/۵ تبریز شهادت : ۱۳۶۳/۱۲/۲۳ شرق‌دجله ، عملیات بدر
تا شروع عملیات چیزی نمانده بود. توی محوطه‌ی بیمارستان صحرایی، برای خودم می‌پلکیدم که دکتر رهنمون با یک پارچ آب از جلوم رد شد. چشم‌هایش سرخ سرخ بود. به نظرم دو سه شبی بود که چشم روی هم نگذاشته بود. رفتم دنبالش. گفتم: «دکتر! شما چرا؟ کارهای مهم‌تر هست که شما انجام بدهید. این وظیفه‌ی کس دیگری است.» لبخندی زد و گفت: «چه فرقی می‌کند. هر کاری که کمک کند کار بیمارستان راه بیفتد، کار مهمی است، باید انجامش داد. چرا خودت رو گیر عنوان‌ها می‌کنی. بچه‌ها تشنه‌اند.» 🌷
تفکر کردن بهتر از زیاد سخن گفتن است. زیرا تفکر، انسان را آگاهتر و زیاد سخن گفتن، انسان را دچار آفت زبان میکند که اعم است از دروغ و غیبت و ... حیا داشتن مرد و زن نمیشناسد؛ چه در رفتار و چه در گفتار .. ما نباید فکر کنیم چون مرد هستیم میتوانیم از هر گفتاری و یا از هر پوششی استفاده کنیم. از نظر بنده جوان با حیا کسی است که بالاتر مچ دستش را نامحرم نبیند. سفارش من به همسر و دخترم حفظ حجاب برتر است. از همسر بزرگوارم میخواهم که فرزندانم را همچون من مطیع رهبر عزیزمان پرورش دهد؛ زیرا آقا مایه افتخار و مباهات ما مسلمانان و همه ی مظلومان عالم است.» 🌷 ولادت : ۱۳۵۵/۵/۸ تهران شهادت : ۱۳۹۲/۳/۱۴ سوریه
●زمستان سال۶۴درتهران زندگی میکردیم. اسماعیل دقایقی برای گرفتن برنج کوپنی می بایست مسیری راطی کند که جز ماشین های دارای مجوز نمی توانستند از آن محدوده عبور کنند. ●اوازناحیه پاهم ناراحتی داشت وحمل یک کیسه برنج باآن مسافت تقریبا یک کیلومتری برایش زجرآور بود. ازاوخواستم باخودروسپاه برودکه نپذیرفت،گفتم:حال شما خوب نیست وپاهایت درد دارد! ●گفت:اگرخواستی همینطور پیاده میروم وگرنه نمیروم. اوکیسه۲۵کیلویی برنج را روی دوشش نهاد و یک نایلون هم پرازچیزهای دیگر در دستش گرفت و به سختی به خانه آورد،اماحاضرنشد برای چند دقیقه از ماشین سپاه استفاده کند... ✍راوی:همسرشهید 🌷 🕊
●تفکر کردن بهتر از زیاد سخن گفتن است.زیرا تفکر، انسان را آگاهتر وزیاد سخن گفتن ،انسان را دچار آفت زبان میکند که اعم است از دروغ و غیبت و... ●حیاداشتن مرد و زن نمی‌شناسد؛چه در رفتار وچه در گفتار... مانباید فکر کنیم چون مرد هستیم می‌توانیم ازهر پوششی استفاده کنیم. ●ازنظربنده جوان باحیا کسی است که بالاتر مچ دستش رانامحرم نبیند. سفارش من به همسرو دخترم حفظ حجاب برتر است. ازهمسربزرگوارم میخواهم که فرزندانم را همچون من مطیع رهبر عزیزمان پرورش دهد؛ زیرا آقا مایه افتخار و مباهات ما مسلمانان و همه ی مظلومان عالم است.» 🌷 🕊
«من مانند کسی هستم که سوار تاکسی شده و به مقصد می رسم ولی پولی ندارم، از خدا خجالت می کشم، ولی به لطف و رحمت خدا امیدوارم.» 🌷 🔸کارهای اعزامش جور نمی شد، احساس من این بود که همه یک جوری دست به سرش می کنند از این موضوع خیلی ناراحت بود، یکبار گفت: دیگر به هیچ کس برای رفتن به سوریه رو نمی زنم. 🔹 آن روز وقتی به حرم حضرت رضا (ع) وارد شدیم حال عجیبی داشت. چشم هایش برق خاصی داشت. وارد صحن که شدیم رو به حرم سلام داد، تا پنجره فولاد گریه کنان با حالت تند راه می رفت، خودش را چسباند به پنجره فولاد، از قسمت خانم ها می دیدمش که زار می زد و می گفت: ببین آقا دیگه سرگردون شدم، برای دفاع از حرم آواره ی شهرها شدم، رسوا شدم، تو مزار شهدا انگشت نما شدم. 🔸طاقت نیاوردم رفتم داخل حرم، دلم خیلی برایش سوخت، یک زیارت نامه از طرف خودم برایش خواندم. آمدم داخل صحن دیدم کمی آرام شده است. 🔹نشسته بود رو به روی پنجره فولاد، نزدیکش شدم بهم لبخند زد، تعجب کردم، گفت: حاجتم را گرفتم تا ماه دیگر اعزام می شوم، شک نکن. محکم شده بود. گفت: امام رضا (ع) پارتی ام شد. درست ماه بعد اعزام شد همانطور که امام رضا (ع) بهش گفته بود. ✍به روایت همرزم شهید 🌷 ولادت : ۱۳۵۶/۶/۳۰ نیشابور شهادت : ۱۳۹۵/۹/۱۰ حلب
🔸حامد در کمک کردن به دیگران بسیار حرفه‌ای بود از کمک به دوستان و آشنایان بگیر تا کمک های مخفیانه به خانواده‌های نیازمندایی که بعد از شهادتش معلوم شد . 🔹یکی از دوستان تازه می خواست عروسی بگیرد و خانه ای در یکی از روستاهای اطراف کرایه کرده بود حامد در آن زمان تمام دوستان و نزدیکان را جمع کرد تا با رنگ آمیزی و تعمیر خانه شرایطی را به وجود بیاورد که تازه عروسِ رفیقش در خانه‌ای که می خواهد برای اولین بار پا بگذارد زیبا و پر رنگ و لعاب باشد و به اصطلاح توی ذوقش نخورد بماند... 🔸که آخر کار هنگام تعمیر سقف آنقدر سقف پوسیده بود که پایش تا بالای زانو روی سقف رفته و مجبور شد خانه خودش را برای تازه عروس و داماد خالی کند و تا تعمیر سقف برود خانه مادرش. 🔹در کمک مالی به دیگران هم که بسیار مخفیانه و مخلصانه کار میکرد حامد فامیلی داشت کارگر بنده خدا چند وقتی بود که سفارش کار نداشت و وضع مالی اش خراب شده بوده حامد در آن ایام به هر بهانه ای به خانه آنها سرکشی می‌کرد و بارها وقتی آن بنده خدا از اتاق بیرون میرفت مخفیانه در جیب کت او پول می گذاشت وقتی حامد شهید شد آن بنده خدا در بین گریه ها و ناله هایش داستان را برای من تعریف کرد. 🌷
❂○° °○❂ 🔰خدایا، هزار بار تو را سپاس که این منت را بر ما گذاشتی و ما را پاسدار اسلام نمودی. خدایا، هزاران بار تو را سپاس که این سعادت را نصیب ما نمودی و اسلام را توسط امام به ما ارزانی داشتی. 🔰بار پروردگارا، تو خود خوب می‌دانی که آن گونه که امام و اسلام می‌خواست پاسدار خوبی نبودم؛ و‌ای بسا خیانت‌هایی که به این لباس مقدس نمودم و باعث پایمال گردانیدن خون عزیزان از دست رفته‌مان گردیدم که در همین لباس، به عشق امام حسین (ع)، به دیدار الله شتافتند. امیدوارم با ریختن خون خویش در پهن دشت اسلامی، خداوند تبارک و تعالی گناهانم را ببخشد. 🔰اما توصيه ي من به مسئولين در تمامي كارها اين است كه تقوا را پيشه ي خود سازند و طوري با مردم رفتار كنند كه به گفته ي امام، ما خدمتكار اين ملتيم؛ چون كه هرچه داريم از اين مردم داريم. حواستان را جمع كنيد كه لحظه اي غفلت، خيانتي بس بزرگ به خون شهدا از صدر اسلام تاكنون مي باشد. 🌷 ولادت : ۱۳۴۶/۶/۲۹ بوشهر شهادت : ۱۳۶۶/۷/۱۹ درگیری با بالگردهای آمریکا ، خلیج فارس
زمانی که مهدی تازه زبان بازکرده بود ازاولین کلمه هایی که گفت این بود: شهیدم کن... خیلی برام عجیب بود. بزرگترکه شد، می گفت:مامان این دنیا باهمه قشنگی هاش تمام میشود. بستگی به ماداردکه چطور انتخاب کنیم. مامان شهدازنده اند. سرنمازهایش به مدت طولانی دستش بالابودوگردنش کج! من هم به خدا میگفتم:خدایامن که نمی دانم چه می خواهد هرچه میخواد به اوبده. می دانستم دنبال شهادت بود! شب های جمعه می رفت بهشت زهرا، صبح های جمعه دعای ندبه اش دربهشت زهرا ترک نمی شد. می گفتم خسته میشی بخواب می گفت مامان آدم باشهداصفامی کندبه ماهم می گفت هرچه می خواهیدازشهدابخواهید. من مریض بودم دستانش رابالامی گرفت ومی گفت:خدایاشفای مامان رابده، من جبران میکنم! آخرهم جبران کرد. 🌷 🕊
🔰در پی اصرار‌‌های بسیار خانواده اش در امر  ازدواج، شرط کرده بود، تنها همسری خواهد گرفت که حضور همیشه او را در جبهه بپذیرد. پس از ازدواج در حالی که فقط سه یا 4 روز از ازدواجش گذشته بود به جبهه برگشت. در جبهه هرگاه با اعتراض همرزمانش رو به رو می شد که چرا به خانواده ات تلفن نمی زنی؟ 🔰پاسخ می‌داد: چون هر وقت با خانواده تماس می گیرم، بخشی از فکر مرا که باید تماما در خدمت جنگ باشد، مشغول می کند،  به همین خاطر تماس نمی‌گیرم تا این حالت از بین برود. 📎جانشین لشگر ۵ نصر 🌷 ولادت : ۱۳۳۷/۷/۱ مشهد شهادت : ۱۳۶۴/۱/۱۸ بیمارستان شهدای تجریش ، تهران