این مرد را میشناسید؟
نام او إیلی کوهین بود. اما در سوریه او را کامل امین میشناختند.
مردی تندرو و مخالف اسرائیل! اما در اصل مأمور مخفی اسرائیل که تا یک قدمی نخست وزیری سوریه رفت.
در مجلس ملی سوریه فریاد میزد و اسرائیل را به هزار کار کرده و نکرده متهم میکرد، اما شبها در خانه، برای اسرائیل اطلاعات بسیار سودمندی را ارسال میکرد.
دستور العمل از تل آویو میرسید و آن فقط یک چیز بود: شلوغ کن و وانمود کن دشمن قسم خوردۀ اسرائیل هستی!
دو چیز، او را گرفتار کرد:
اول: شنود تصادفی پیامهایش به اسرئیل... دوم: این که هر چه میگفت و میخواست، در نهایت، به سود اسرائیل بود.
در واقع هنر این مرد آن بود که خواستههای اسرائیل را به بهترین شکل، در قالبی ضد اسرائیلی بیان میکرد و در راستای تحقق آن میکوشید.
خوب فکر کنید!
چند نفر ایلیکوهین در میان مسئولان کشور وجود دارد؟!
نفوذ را جدی بگیریم؛ به خصوص در دولتمردان....
عکس شهید آوردن از طرف مادران شهدا حکایت های جالبی دارد،
یکی عکس را آورده تا به شهید گمنام که مدت ها چون فاطمه بی نشان بوده خبر و سراغ از پسر شهیدش بگیرد، درد دل کند، حرف های بزرگی میان مادر و شهید رد و بدل میشود. مادر نشانی فرزندش را میپرسد، باید چشم مادرانه داشت تا لبخند و سکوت شهید را ترجمه کرد.
یکی عکس آورده تا چروک های روی صورت مادر مانع از شناسایی اش توسط شهید نشود، آخر روزی که شهید رفته بود مادر موهایش سفید نبود، این عصایی که حالا عصای دست پیری اش شده با مادر مناسبتی نداشت، صورت مادر چروک نداشت، مادر عکس می آورد تا شهید از لابه لای این همه مادر زجر کشیده مادرش را بشناسد.
یکی عکس آورده تا تنها نیامده باشد، مادران همیشه علاقه دارند اگر در مراسمی شرکت میکنند همراه پسرشان به آن مراسم دعوت شوند، پسر امید مادر است، این عکس ها نشان از ایمان به آیه ولا تحسبن الذین قتلوا فی سیل الله امواتا ... است.
ِ
🔰شهید حزباوی با صداقت و اهل حجب و حیا بود اگر چه کم حرف میزد اما همیشه لبخند به لب داشت. انسانی متواضع وکم توقع و در مسائل کاری بسیار با جدیت و نمونه یک پاسدار وظیفه شناس بود.
🔰چندین بار در رزمایش ها به خاطر همین جدیت و نظم و ذکاوتش مشورد تشویق قرار می گیرند. همین رفتار وکردارش سبب شد تا یکی از برادران اهل سنت در سوریه بعد از دوستی با شهید حزباوی و تحت تاثیر رفتارش به مذهب تشیع مشرف شد.
#شهید_حسن_حزباوی🌷
#سالروز_ولادت
#سالروز_شهادت
ولادت: ۱۳۶۱/۹/۱، اهواز
شهادت: ۱۳۹۳/۹/۱ ،سوریه
‼️روز عملیات نام کسانی را که قرار بوده است در عملیات شرکت کنند خواندهاند و اسم حسین آقا در فهرست نبوده است.
حسین آقا برای گرفتن رضایت فرمانده محور، پیش او میرود اما فرمانده مخالفت میکند.
‼️همسرم که اصرار را بیفایده میبیند به فرمانده میگوید: من بچهی مشهدم اگر من را به این عملیات نبرید به محض برگشتن به حرم امام رضا(ع) میروم و از شما پیش آقا شکایت میکنم...
فرمانده محور وقتی صحبتهای شهید محرابی را میشنود بالاخره به او اجازه میدهد.
‼️در همین لحظات یکی از همرزمانشان به بقیهی مدافعانحرم میگوید: همهی ما از مشهد آمدهایم، فردا شهادت امام رضا علیه السلام (ع) است و خوش بحال کسی که فردا شهید شود.
‼️هنوز حرف این مدافعحرم تمام نشده بود که شهید محرابی به همرزمانش میگوید:" آن کسی که میگویی فردا "شهید" میشود من هستم
فردای آن روز، روز شهادت امام رضا در سوریه تیر به قلب ایشان اصابت کرد و در حالی که در "سجده" بودند و آخرین کلمهای که گفتند
"یاابالفضل"بود به شهـادت رسیدند.
✍به روایت همسربزرگوارشهید
#شهید_حسین_محرابی🌷
#سالروز_شهادت
❂○° #وصیٺـــ_نامہ °○❂
من هم بعنوان یک فرد مسلمان و بعنوان یک شیعه باید به وظیفه انسانی و شرعی خود عمل کنم.
و دیــن خود را به کشورم و اسلام ادا کنم ،همیشه با خود میگفتم که ای کـاش من هم در هشت سال دفاع مقدس شرکت می کردم و همیشه افسوس می خوردم و زمانی که متوجه جبهه اسـلام در لبنان،سوریه ،فلسطین و عراق و... شدم از خداوند خواستم تا من هم در این جبهه حضور پیدا کنم در کنار دیگر برادران حزب الله باشم و همیشه در ذهنم آرزوی شهادت را می پروراندم...
#شهید_محمدامین_زارع🌷
#سالروز_شهادت
💠وقتی اومد خواستگاریم مادرم شدیداً مخالفت کرد و پدرم گفت: فرشته من نه با وضعیت مالیش مشکل دارم، نه با انقلابی بودنش، ولی فرشته این مرد زندگی نیست هااااا! گفتم: یعنی مرد بدیه؟
💠گفت: نه، زیادی خوبه!این آدم زمینی نیست، فکر نکن برات می مونه، زندگی باهاش خیلی سختی داره، اگر رفتی حق نداری ناله و اعتراض کنی هااا. گفتم:خب من هم همیت زندگی رو می خوام. خلاصه هر طور بود راضی شدن و ما عقد کردیم.
💠اولین غذایی که بعدازعروسیمان درست کردم استانبولی بود.از مادرم تلفنی پرسیدم .شد سوپ.. آبش زیاد شده بود ... منوچهر میخورد و به به و چه چه میکرد. روز دوم گوشت قلقلی درست کردم .. شده بود عین قلوه سنگ تا من سفره را آماده کنم منوچهر چیده بودشان روی میز و با آنها تیله بازی میکرد قاه قاه میخندید و میگفت : چشمم کور دندم نرم تا خانم آشپزی یاد بگیرن هر چه درست کنن میخوریم حتی قلوه سنگ...
#شهید_منوچهر_مدق🌷
#سالروز_شهادت
🔰 نامه #سپهبد_حاجقاسم_سلیمانی ،به همرزم وفادارش سردار شهید حاج حسین پورجعفری؛
برادر خوبم!
اگر می خواهی دردمند نشوی ،دردمند شو..!!
دردی که خنکای وجودت را در گرمای سوزنده غیر طاقت است ،دردی که گرمای وجودت در سرمای جانکاه باشد..
عزیز برادرم!
همه دردها ،درد نیستند و همه بلاها ،بلا نمی باشند.
چه بسیار دردهایی که دوای دردند و چه بسیار بلاهایی که در حقیقت خودت را به او بسپار و رضایتش را عین نعمت و لطف و محبت بدان.
🔹جبهه الحاضر که بودیم وقت ناهار هرکس که میتوانست خودش را به سفره ناهار یا شام می رساند. بچههای با صفایی بودند که وقتی دور هم مینشستند حال و هوای بینظیری بین دوستان ایجاد می شد.
🔸محمود هم خودش را به سفره میرساند. وقتی میآمد با شوخطبعی بینظیری که داشت، جمع ما را گرم می کرد. گاهی از شوخیهایش آنقدر میخندیدیم که ریسه میرفتیم.
🔹آن ایام موقع ناهار و شام به ما نوشابههای پپسی هم میدادند برخی دوستان معتقد بودند که این نوشابهها تحت مالکیت صهیونیستها است و استفاده از آن به نوعی حمایت مالی از اسرائیل محسوب میشود.
🔹آنها تاکید میکردند پول این نوشابهها تبدیل به گلوله میشود و به قلب مسلمانان فروخواهد رفت. برای همین خودشان نمیخوردند و به دیگران هم توصیه میکردند از آنها استفاده نکنند.
🔸محمود با اینکه با نظر آنها موافق بود، گاهی سر به سرشان میگذاشت و وقتی سر سفره میآمد، به یکی از همسفرهایها میگفت: «داداش! یکی از اون پپسیهای اصل اسرائیلی رو بده!».
🔹آن را میگرفت و دربش را باز میکرد و سر میکشید و بعدش یک «سلام بر حسین!» بلند میگفت. بعدش هم خندهکنان میگفت: «چه حالی میدهد نوشابه اسرائیلی بخوری و آخرش بگویی سلام بر حسین علیه السلام!». با این حرفها آنقدر ما را می خنداند که نمیفهمیدیم کی غذایمان را خوردیم....
📚برشی از کتاب شهید عزیز
#شهید_محمود_رادمهر🌷
#سالروز_ولادت
#ڪلام_شـهید
💠در راه شهدا قدم بردارید. در راه شهدا حرکت کنید.بر دوش بگیرید این شهدا راتمام ارزش ها در شهداست...
💠خوشا به حال شهدا، آنها گلهای خوش بویی بودند که خداوند چید. خدا آن ها را برگزید.
💠شهدا زنده اند، شهدا برای کسانی زنده اند که راهش را ادامه دهند. امانتدار خوبی باشید برای شهدا ...
💠اگر بنا بود آمریکا را سجده کنیم...انقلاب نمی کردیم ، ما بنده ی خدا هستیم وفقط برای او سجده می کنیم...سرِ حرفمان هم ایستاده ایم...
💠اگر تمام دنیا ما را محاصره ی نظامی و تسلیحاتی کنند، باکی نیست...
💠سلاح ما ایمان ماست. ایمان بچه هاست که توی خلیج فارس با ناوهای غول پیکر می جنگند...
💠حاضریم که تمام سختی ها را قبول کنیم، فقط یک لحظه قلــب امام عزیزمان شاد شود. همیـــن!"
💠هرکس بهش بر میخورد ، بخورد!! پیام شهدا سانسور شدنی نیست.
📎فرماندهٔ اطلاعات عملیات لشگر ۳۲انصارالحسین
#شهید_علی_چیتسازیان🌷
#سالروز_شهادت
💢در عملیات طریق القدس حسن آقا 72 ساعت نخوابیده بود؛ یا پشت بی سیم بود یا پشت فرمان؛ هر کجا که کار بود، حسن شوکت پور هم بود؛ در عملیات والفجر 8 قطع نخاع شد؛ با آن حال و روزش صبحها میآمد لجستیک سپاه کار می کرد و شبها هم به آسایشگاه برمی گشت.
💢به او گفتم : حسن آقا، این همه سال جنگیدهای، بیابان ها و کوه ها رفته ای و آمده ای حالا استراحت کن.
💢جواب داد: رسول، خیلی دلم میخواهد استراحت کنم اما نمیشود بدون اینکه بخواهم در زندگی برای عدهای تکیه گاه شده ام. می ترسم من بیفتم، آنها هم بیفتند.
💢بعد هم رسول جان، خدا یک برگ مأموریت به ما داده است که تا نفس داریم باید به دنبال مأموریتمان باشیم، وقتی هم برگ مرخصی را داد، خب می رویم...»
📎فرمانده لجستیک لشگر ۱۴ امام حسین (ع) و جانشین لجستیک سـپاه
جانبازشیمیایی و قطع نخاع
#شهید_حسن_شوکتپور🌷
#سالروز_ولادت
ولادت : ۱۳۳۱/۹/۱۲ سمنان
شهادت : ۱۳۶۸/۵/۲۹ جراحت و عفونت شدید ، بیمارستان بقیةالله تهران
#لالههای_آسمونی
غیر از جراحت اصلیاش که باعث شهادتش شد، تقریباً جای سالم در بدن نداشت، دور هم که جمع میشدیم، به شوخی میگفتیم: «حاج حسین این زخم کدام عملیات است؟»
میگفت: «کربلای 5.»
ـ این زخم؟
ـ عملیات...
در عملیات مهران این قدر به بدنش ترکش خورده بود که تقریباً از همه جای آن خون میریخت.
وقتی در خدمت حاج حسین بودیم، معمولاً شبها درِ حمام را میبست و برای استحمام میرفت؛ در ذهن خودم گمان میکردم که اینها نمیخواهند با نیروهای عادی باشند، چون به هر حال فرمانده هستند و غرور دارند.
یک بار مسئله را با خودش در میان گذاشتم و پرسیدم: «مگر شما غیر از بقیه هستید؟ چرا با بقیه حمام نمیروید؟»؛ او گفت: «وقتی حمام میروم، خیلی به من نگاه میکنند، پهلوها، پشت، دست و پایم پر از جای ترکش است و جای بخیه و زخم؛ چون بچهها خیلی نگاه میکنند راحت نیستم، میترسم احساس غرور یا تکبر به من دست بدهد».
📎فرمانده محور عملیاتی تیپ ۱ لشگر ۵ نصر
#شهید_حسین_محمدیانی🌷
#سالروز_شهادت
ای شهید
بعضی وقتها نمیدانم
در گرد و غبار این دنیا چه کنم
مرا جدا کن از زمین
دستم را بگیر
میخواهم در کنار تو آرام بگیرم...
#شبتـــــون_آرام_با_یاد_شھـــــدا 🌹
❂○° #وصیٺـــ_نامہ °○❂
انقلاب اسلامي ايران با ايثار واز خود گذشتگي عاشقاني به پيش ميرود که اسلام عزيز از عشق پاک اين عاشقان پا بر جا مانده. قرآني که تا چندي پيش مي رفت به وسيله مشرکان ومنافقان بسته شود، واسلامي که مي رفت تا بواسطه جنايات هولناک فکري وجسمي شرق وغرب تنها اسمي بنام اسلام در دنيا باشد، ودر حالي که کفر جهاني به تمامي دنيا سايه افکنده بود، نوري نشانگر جلوه حق راه ظلمات شده وعدالت انبياء را روشن نمود. عاشقي پاکباخته و از جان گذشته، عاشقي باهدف در راه معشوق، عاشقي که راه شهادت را از حسين (ع) آموخت.
راه توحيد امروزه با نصرت خدا و رهبري فرزند پاک زهرا (س) پيدا شده و امروز اين لطف الهي بر کشور ما سايه افکنده و امروز شاهد حقانيت اين الطاف هستيم که با معجزات بسيار به پيش ميرود.
#شهید_محمد_زینعلی🌷
#سالروز_ولادت
#مناجاتنامه_شهید
پرودگارا؛ زمانی که تمام روزهایمان عاشورا است، زمینهایمان کربلا و ماههایمان محرم و محرابمان قتلگاه و جبهههایمان پر از بدنهای خونین علی اکبرهای زمانه است و دشمن پست و فرومایه آب را چون تاسوعا و عاشورا بر رویمان میبندد و خانه و کاشانه ما را چون خیمههای حسین (علیه السلام) در میان شعلههای آتش میسوزاند.
پرودگارا؛ از تو میخواهم من نخستین کسی از خانوادهام باشم که به کشته شدگان راهت اضافه گردم.
مادرم! مرا بخاطر اینکه فرزندت هستم دوست مدار. مادرم ! دوستم بدار چون فرزند اسلامم و هدفم رهایی و آزاد ساختن اسلام عزیز است.
اگر هر روز کاروان سرخ شهداء از کوچهها و خیابانهای شهرمان بگذرد و تمامی خیابانها و کوچه هایمان مزین به نام شهیدان شود و پرچم عزا در وجب به وجب میهنمان نصب گردد و نخل غم در سینه مادران کاشته شود، کافران و دشمنان اسلام بدانند هرگز دست از یاری دین خداوند متعال و حمایت امام عزیزمان بر نخواهیم داشت.
#شهید_سیدمنصور_منصوری🌷
#سالروز_ولادت
🔹روز تشییع جنازه قرار شد پیکر مطهر شهید را اول ببریم منزل پدرش و بعد داخل شهر تشییع کنیم. وقتی آمبولانس جلوی در ایستاد، جمعیت تابوت را روی دست گرفتند و بردند داخل منزل پدرش.
🔸جمعیت گریه و شیون میکردند. بعد از چند دقیقه پدر شوهرم با صدای بلند فریاد کشید و همه را ساکت کرد. بعد خطاب به تابوت شهید کرد و گفت: فرهاد من از تو راضی هستم خدا هم از تو راضی باشد برو به امان خدا اما فقط محمدت را فراموش نکن و به او سر بزن!
🔹بعد از مراسم تدفین و نزدیک غروب محمد داخل ماشین خواب بود. هرچه نوازشش میکردیم چشمش را باز میکرد و باز هم میخوابید. بعد از ساعتی از خواب بیدار شد. میگفت بابا اومد پیشم، منو بوسید و برام اسباب بازی خرید، پلیس شده بود و تفنگ داشت، باهاش هاپوها رو میکشت….
🔸فرهاد به قولش وفا کرده و آمده بود. یکی از همرزمانش میگفت روز آخر در عملیات به من گفت امروز میخواهم اینها (دشمن) را مثل سگ بکشم.
#شهید_فرهاد_خوشهبر🌷
#سالروز_شهادت
🔰وقتی میخواست عازم جبهه شود در وصیتنامهاش چنین نوشت: «اگر جسمی ناتوان از من باقی ماند که امید آن کم است، آن را در کربلای ایران یعنی بهشتزهرا (س) دفن کنید و اگر جسمی برای شما نیامد این را بدانید که فاطمه زهرا (س) و امام زمان (عج) بالای سر ما میآیند و ما تنها نیستیم.»
🔰خود را آماده شهادت کرده بود و میدانست که در این اعزام به آنچه از خدا میخواهد، میرسد. به اذعان خانواده آن روزها نزدیک غروب آفتاب به مسجد میرفت و حدود دو تا سه ساعت به عبادت و راز و نیاز میپرداخت؛ برای حمیدرضا مسلم بود که به شهادت میرسد.
🔰دفعه آخر که میخواست به جبهه اعزام شود، گفت: «از شما و مادر راضی نیستم اگر پشت من آیتالکرسی بخوانید تا من باز هم از جبهه به منزل برگردم زیرا همرزمانم که جوار من بودند به شهادت میرسند ولی من به شهادت نمیرسم.» همچنین شهید در نامهای که ۱۰ روز قبل از شهادتش به مادر مینویسد در بالای نامه اینگونه مینویسد: «آخرین نامه»؛ وی در این نامه نوشته بود: «مادر من را ببخشید که لباسهای داخل ساک- که از منطقه برای شما میآید- تمیز نیست، من وقت نکردم آنها را بشویم.»
✍به روایت خواهر بزرگوارشهید
#شهید_حمیدرضا_ملاحسنی🌷
#سالروز_شهادت
ولادت : ۱۳۴۴/۵/۵ تهران
شهادت : ۱۳۶۲/۹/۱۲ پنجوین ، عملیات والفجر۴
#لالههای_آسمونی
💠از بهشت زهرا برمي گشتيم . وسط شهر به ترافيک خورديم. صف طويلي از ماشين ها پشت سرهم ايستاده بودند. حرکت به کندي صورت ميگرفت. گاهي چندمتر جلو ميرفتيم و دوباره مجبور به توقف مي شديم . تقريبا بيست دقيقه گذشت. هنوز نتوانسته بوديم بيش از صد مترجلو برويم.
💠اکبر با نگراني به ساعتش و به اطراف نگاه مي کرد. پرسيدم: « چيه ؟! چرا نگراني؟» هنوز پاسخ نداده بود که صداي اذان از گلدسته مسجدي که همان نزديکي ها بود شنيده شد . با شادماني گفت: «مثل اينکه مسجد نزديک است. من رفتم نماز بخوانم.»
💠در ماشين را باز کرد و بدون توجه به فرياد هاي من که: «اينجا نمي توانم توقف کنم» ، به سوي مسجد دويد . چنان با شتاب رفت که گمان کردم اگر به نماز جماعت نرسد ، دنيا را از او خواهند گرفت...
#شهید_علیاکبر_محمدحسینی🌷
#سالروز_شهادت
ولادت : ۱۳۳۷/۲/۲۰ کرمان
شهادت : ۱۳۵۹/۹/۱۲ بستان ، عملیات طریقالقدس
❂○° #وصیٺـــ_نامہ °○❂
شهادت شربتی است که هر کس توان آن را ندارد که بنوشد مگر اینکه بتواند در یک لحظه خود را از تمام قید و بند ظاهری اعم از مال و جان خود گذشته و در راه حق علیه باطل فدا کند. بله این راه، راه سعادت و راه رسیدن به پیروزی است.
خدایا! مرا بر آن راهی بگذار که مصلحت توست.
خدایا! تو جانم دادی و جانم را خواهی گرفت مرا در آن صراطی گذار که هیچگاه در لحظه جان دادن غفلت نخورم.
خدایا! به من نعمتهای فراوان دادی که نه قدرش دانستم و نه لیاقتش داشتم پس مرا زبانی ده که سپاسگزار تو باشم.
خدایا! بحدی گناه کردم و از فرمان تو سرپیچی کردم که شرمنده ام مرا از بخشیده شدگان درگاه خود قرار ده
در پایان از شماها میخواهم قدر این ابرمرد را بدانید و از بیانات گهربارش استفاده نمایید که به راستی خداوند محبت عظیمی به ما نموده و در این برهه از تاریخ چنین رهبری را بما اهداء کرده است از شماها تمنا دارم که از او و یارانش همچون خامنه ای ها حمایت و اطاعت کنید.
#شهید_احمد_جعفرنژاد🌷
#سالروز_ولادت
ولادت : ۱۳۳۸/۹/۶ رشت ، گیلان
شهادت : ۱۳۶۰/۹/۹ بستان ، عملیات طریقالقدس
تــو غرق خـوابـی
و من
غرق آرزوی توأم ...
#شهید_احمد_مهنه🌷
#شبتـــــون_آرام_با_یاد_شھـــــدا 🌹