#تلنگر
زمانه ی عجیبی است !!
هفتاد ساله ها ،
برای ریاست دست و پا میزنند
و دهه هفتادیا ،
برای شهادت:....
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
@kakamartyr3
♥️🍃
رد ترکش های پشت پیراهنش
و صورتی که زمین خورده ؛
حرف ها دارد برای خودش ...
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل ...
#شرمنده_ایم
┈┈••✾❀🌸❀✾••┈┈
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
@kakamartyr3
┈┈••✾❀🌸❀✾••┈┈
دلم آرامش میخواهد
کمی استراحت
یک پرچمِ سه رنگ که سر تا سر پیکرم بکشند
و رویش بنویسند:
شهیدِ مدافعحرم..:)
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
@kakamartyr3
#آھ_اے_شھادت...
پریدن،
ربطی به بال ندارد🕊
قلب میخواهد...❤️
قلبي عاشق
و
تسليم🥀
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
@kakamartyr3
#معجزهی_یک_بیت_شعر....
🌷خط مقدم، کارها گره خورده بود. خیلی از بچه ها پَر پَر شده بودند. خیلی مجروح شده بودند. حاجی (حاج حسین خرازی) بیقرار بود اما به رو نمیآورد. خیلیها داشتند باور میکردند اینجا آخرشه. یه وضعی شده بود عجیب تو این گیر و دار حاجی اومد بیسیمچی را صدا زد.
🌷حاجی گفت: هر جور شده با بیسیم، تورجیزاده را پیدا کن (شهید تورجیزاده فرمانده گردان یا زهرا سلام الله علیها ) مداح با اخلاص و از عاشقان حضرت زهرا (س) بود. خلاصه تورجیزاده را پیدا کردند. حاجی بیسیم را گرفت با حالت بغض و گریه از پشت بیسیم گفت: تورجی چند خط روضه حضرت زهرا برام بخون. تورجی فقط یک بیت زمزمه کرد که دیدم حاجی از هوش رفت!!
🌷صدا را روی تمام بیسیمها انداخته بودند. خدا میدونه نفهمیدیم چی شد، وقتی به خودمون اومدیم دیدیم بچه ها دارند تکبیر میگند. خط را گرفته بودند. عراقیها را تار و مار کردند. تورجی خونده بود: در بین آن دیوار و در، زهــرا صدا میزد پدر، دنبال حیـدر میدوید، از پهلویش خون میچکید، زهرای من، زهرای من....
♡ #آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
@kakamartyr3