eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.4هزار دنبال‌کننده
69.5هزار عکس
11.2هزار ویدیو
177 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
خواهر عزیزم ✨هرگاه خواستی از حجاب خارج شوی و لباس اجنبی را بپوشی به یاد آور که اشک امام زمانت را جاری میکنی به خون های پاکی که ریخته شد برای حفظ این وصیت خیانت میکنی ✨به یاد آر که غرب را در تهاجم فرهنگی اش یاری میکنی و فساد را منتشر میکنی و توجه جوانی که صبح و شب سعی کرده نگاهش را حفظ کند جلب میکنی ✨به یاد آر حجابی که بر تو واجب شده تا تو را در حصن نجابت فاطمی حفظ کند تغییر میدهی ...
🔰ما را مدافعان وطن آفریده انده ◾️شهید مدافع وطن جلال اعتماد که چند روز پیش در درگیری با گروهک تروریستی منطقه بانه مجروح که بر اثر شدت جراحات وارده صبح امروز به درجه رفیع شهادت نائل گردید. 🔰 سازمان اطلاعات فراجا
🌷شهید روز، محمد باقر فیضی خواه امروز ۱۵ اردیبهشت ماه، سالروز ولادت ۱۴۷ نفر از شهدای ارتش جمهوری‌ اسلامی‌ ایران می‌باشد. در چنین روزی ۶۴ نفر به شهادت رسیدند.           روحشان شاد و یادشان گرامی باد!           
| 🔸شهید صدرزاده با بیان اینکه حاج حسین نماز اول وقتش را در هیچ شرایطی ترک نمی کرد  گفت: یک روز در جاده ای بین دو منطقه جنگی در حرکت بودیم، جاده خطرناک و زیر آتش دشمن بود، ناگهان حاج حسین که پشت فرمان بود کنار جاده ایستاد، پرسیدم چی شده؟ گفت وقت نماز است. گفتم حاجی خطرناکه، گفت من با خداوند متعال وعده کردم که نمازم را اول وقت بخوانم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یاران همه رفتند... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
| رازهای موفقیت در زندگی در کلام امام صادق علیه‌السلام
حاج "احمد متوسلیان" گروهی از دلاورمردان را از شهرهای مختلف گرد هم آورد و برای مقابله با دشمنانی که از طرف رژیم صدام پشتیبانی می شدند، به کردستان برد و مرکز فرماندهی اش در شهر مریوان قرار گرفت. از لحاظ امکانات و مواد غذایی، وضع رزمندگان زیاد خوب نبود. مخصوصا آشپزی که وظیفه تامین غذا برای آنها را داشت، زیاد وارد نبود و صدای همه را درآورده بود. "حسین قجه ای" فکری به ذهنش رسید. سریع رفت زرین شهر اصفهان و به پدر کشاورزش که دست بر قضا آشپز توانایی هم بود، گفت: "بابا جان، شما فقط یک هفته بیا کردستان، به این آشپز ما پخت و پز رو یاد بده، سر یک هفته خودم برت می گردونم خونه." بچه ها حال می کردند. دست پخت حاج جواد قجه ای حرف نداشت. حسین هم از این که توانسته بود چنین مشکل بزرگی را حل کند، به خود می بالید. یک هفته شد چند ماه و حاج جواد همچنان در آشپزخانه سپاه مریوان مشغول پخت غذا برای رزمندگان اسلام بود. هر چه می رفت سراغ حسین و می گفت: "حسین جون، تو به من قول دادی فقط یک هفته این جا بمونم، الان چند ماه شده." جواب حسین این بود: پدر جان، این آشپزه هنوز کار یاد نگرفته و داره مواد غذایی رو خراب می کنه. شما چند روز دیگه اینجا بمون، خودم برت می گردونم اصفهان. دست آخر حاج جواد شکایتش را برد پیش حاج احمد متوسلیان و به او گفت: "حاج آقا، شما یه کاری بکنید. حسین به من قول داده که بعد یک هفته منو ببره خونه، ولی الان چند ماه گذشته و خبری نشده. هرچی هم بهش میگم حداقل بذار برم مرخصی، اجازه نمیده. تو رو خدا حاجی جون، شما بهش بگین بذاره برم ... سردار قجه‌ای سال ۱۳۶۱ در ۲۴ سالگی با سمت فرمانده گردان سلمان که از روز نخست عملیات بیت المقدس وظیفه پدافند در منتهی الیه سمت چپ مواضع تیپ ۲۷محمد رسول الله در حاشیه جاده اهواز - خرمشهر را بر عهده گرفته بود نیروهای گردان سلمان را که فرماندهی‌اش با او بود و در محاصره گازانبری دو تیپ کماندویی عراق گرفتارشده بودند، را تنها نگذاشت و آن قدر مقاومت کرد که همه شهید شدند ولی نگذاشتند وجبی از خاک جاده خرمشهر به دست بعثیان بیفتد. 📎فرماندهٔ گردان سلمان فارسی لشگر۲۷محمدرسول‌الله (ص) 🌷 ●ولادت : ۱۳۳۷/۶/۱۴ زرین‌شهر ، اصفهان ●شهادت : ۱۳۶۱/۲/۱۵ خرمشهر ؛ عملیات بیت‌المقدس
جان به قربان آن لبخندهای زیبا
🔶 ربایندگان یسنا به جرم خود اقرار کردند فرمانده انتظامی گلستان: 🔸۲ عامل اصلی ربایش «یسنا» دختر بچه چهار ساله از اهالی روستای «یلی بدراق» شهرستان کلاله به بزه ارتکابی خود اقرار کرده‌اند. 🔸یکی از مجرمان متواری در شهرستان دیگری دستگیر شد.
شهیدی که بعد از شهادت گریه کرد... سید مهدی هیچگاه پاهایش رو جلوم دراز نکرد جلوی پام تمام قد می ایستاد وتا من نمی نشستم، او هم نمی نشست فقط یکجا پایش رو دراز کرد اونم وقتی بود که شهید شد... بهش گفتم سید تو هیچوقت جلوی من پاهات رو دراز نمیکردی؛ حالا چی شده مادر؟ یهو دیدم چشمای پسرم به اذن خدا برای چند لحظه باز شد و یک قطره اشک از چشمانش اومد شاید میخواسته بگه مادر اگر مجبور نبودم جلوی پاهات تمام قد می ایستادم... منبع: کتاب رموز موفقیت شهدا جلد۱ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺 گفتند دو برابر می‌دهیم نرو، ولی رفت و شهید شد! همسر شهید مدافع حرم ، یونس ابراهیمی می‌گوید آخرین باری که او می‌خواست برود، آمد برای حلالیت گرفتن. بعضی بی تفاوت بودند و بعضی گفتند چقدر می‌دهند؟ ما دو برابر می‌دهیم نرو ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ─┅╯
🍃دیدی داره هوا بَرِت میداره و مغرور میشی که مَن اِلَم و بِلَم و کلی کار میکنم برا خدا، به-اِبْرٰاهِیم‌هٰادِی- فکر کن، عین هواگیر میشه برات، میشینی سَرِجٰاتْ و شرمنده میشی... |دلنوشته‌های‌ طلبه‌شهیده‌ سیده‌فاطمه‌سادات‌حسینی| ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ┅╯
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀 ... ✋💔 یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️ به نیابت از شهید اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن 📿 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ┅╯
همیشه همسر داری اش خاص بود؛ وقتی می خواستیم با هم بیرون برویم لباس هایش را می چید و از من می خواست تا انتخاب کنم و از طرف دیگر توجه خاصی به مادرش داشت. هیچ وقت چیزی را بالاتر از مادرش نمی دید، تعادل را رعایت می کرد به خاطر دل همسرش دل مادرش را نمی شکست و یا به خاطر مادرش به همسرش بی احترامی نمی کرد. ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥💥 📌شهدا در جنگ سخت توکل به خدا داشتند ما چقدر در فضای فرهنگی از شهدا الگو گرفتیم و در میدان جهاد فرهنگی به خدا توکل کردیم. 🎥روایتگری حجت الاسلام سعید آزاده در جمع دانشجویان دانشگاه شیراز ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
✨آنها پیش از آنکه شهید شوند، شهید بودند؛ ♦️همسایمون داشت خونه می‌ساخت. گل محمد اون موقع ده الی دوازده ساله بود. یک روز دیدم چوب های سنگین رو روی دوشش گذاشته و برای بنایی می‌بره خونه همسایه. بهش گفتم:«محمدجان! اونا دارن خونه می‌سازن، تو چرا خودت رو خسته می‌کنی؟» جواب داد:«مادرجان! اینها تو خونشون مرد ندارن، وظیفه منه که بهشون کمک کنم...» 📚 کتاب کاش با او بودم، صفحه ۶۸ ، خاطره‌‌ای از زندگی سردار ‎‎‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ╭┅─────────┅╮ ╰┅─────────┅╯
وضعیت پاهای محمدحسین خیلی خراب بود.طوری که گوشمان را به محل جراحت نزدیک می کردیم، به راحتی صدای جریان خون را در رگ هایش می شنیدیم اما او پرتوان ، خندان و خستگی ناپذیر به راه خود ادامه می داد.گفتم: آخه باباجان! یه مقدار به فکر خودت باش ، کمی استراحت کن تا جراحت پات خوب بشود. می گفت : می دانی بابا! من تا همین اواخر سال بیشتر به این پاهای عاریقی احتیاجی ندارم.... ‎‎‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ──┅╯
در روز شهادت امام جعفرصادق علیه‌السلام به یاد علمدار گردان امام صادق (ع) لشکر‌ ۵۵ ویژه‌ شهدای ‌خراسان دوازدهم تیرماه ۱۳۴۱ در شهرستان گناباد به‌دنیا آمد. با شروع انقلاب اسلامی جزو پیشتازان تمام راهپیمایی‌ها بود. بعداز اتمام تحصیل و اخذ مدرک دیپلم وارد سپاه پاسداران گناباد شد. در ۱۸ سالگی و دو روز بعد از آغاز جنگ به منطقه رفت و در تمام دوران جنگ در جبهه حضور مؤثری داشت. در ابتدای جنگ مدتی مسئول گروهانِ گردان نصرالله لشکر ۵ نصر بود و بعد به فرماندهی گردان‌امام‌صادق(ع) برگزیده شد. اصلاً اهل تظاهر نبود، تا زمانِ شهادت کسی نمی‌دانست که او چه کاره است! هر‌وقت از او می‌پرسیدند که چه‌کاره است؟ میگفت: "من جاروکش سپاهم و در جبهه یک رزمنده عادی هستم" وقتی ایران قطعنامه ۵۹۸ را قبول کرد خیلی ناراحت بود و می‌گفت: "جنگ تمام شد و به آرزویمان نرسیدیم" اما سرانجام مزد زندگی مجاهدانه‌اش را در تاریخ ۱۳۶۷/۵/۶ در عملیات مرصاد گرفت و به آرزوی دیرینه‌اش یعنی"شهادت" رسید. و در بهشت شهدای‌گناباد به خاک سپرده شد. "هدیه به روح بلند پروازش صلوات"
📸 جعل سند شهیدی برای اعزام به جبهه!! پ‌ن: در سال‌ های دفاع مقدس دست بُردن در شناسنامه برای تغییر تاریخ تولد و رساندن سن به مرحله‌ی قانونی، با هدف رفتن به جبهه‌های نبرد در میانِ نوجوانان بسیجی امری رایج بود..!
عکس باز شود🙃🌱 •
• باید هر جوانی یک نیرو باشد برای اسلام🙃 •
『☔️| 』 🕊| شهيد محرمعلی محمدنيا یکم آبان ۱۳۴۸، در خانواده ‌ای مومن در روستا يولقون آغاج تابعه شهرستان تکاب، چشم به جهان گشود. وی از لحاظ هوش و ذكاوت با استعداد بود. تا دوم نظری به تحصيلاتش ادامه داد، برای اینکه بتواند در تامین مخارج زندگی باری را از روی دوش خانواده بردارد، درکنار پدر مهربانش به کارکردن مشغول گشت تا اندکی بتواند چاله های زندگی را هموار نماید.🌱 وی، هرچند سن کمی داشت بعد از شروع انقلاب، عضو فعال انجمن اسلامب در روستا شد و در همه حال با انجمن اسلامی روستا و مدرسه نقش بسزايی داشت. در نماز جماعت و مجالس مذهبی شركت داشت؛ حتی خود به تنهایی اداره امور مراسم و عزاداری هارا بر عهده می‌گرفت تا جوانان و نوجوانان روستا را به این امر راغب شوند. او قلبی بسیار مهربان داشت و بیشتر وقت ها هم به همسایگان خود در امر کشاورزی و دامداری نیز مدد می‌رساند..😇 🔺|