eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.4هزار دنبال‌کننده
70هزار عکس
11.5هزار ویدیو
178 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
13.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥فیلم کمتر دیده شده از زندگی شخصی حضرت امام (فیلم بردار عروس امام؛ همسر سید احمد خمینی) 🕊🕊
هیچ هراسی به دلتان راه ندهید! که شما پیروزید ؛ ان شاءالله چه کُشته بشویم و چه بِکُشیم حق با ماست ... ما اگر کُشته هم بشویم در راه حق کُشته شدیم و پیروزی است، و اگر بِکُشیم هم در راه حق است و پیروزی است ... 🕊🕊
نگاهــم ، رو بہ روی تو بلا تڪلیف میماند ڪہ از لبخند لبریزم از گریہ فراوان . . . 📎پ ن :خادم امام زاده و هیئت بود .. ولی همیشہ جلوی در می‌ایستاد معتقد بود دربانی و خاڪی بودن برای ائمـه لطـف بیشتـری دارد ، می‌گفت هرچی برای امام حسین(ع) کوچکتر باشی بیشتر نگاهت می‌ڪند . 🌷 🕊🕊
●درد و رنج مردم اذیتش میڪرد، هرگز بی تفاوت نبود همیشه درحال جهیزیه دادن به یڪ خانواده بود مخصوصاً دخـــــتران شـــهدا... ●به فقرا و مستمندان میرسید، به سـاخت مسجد ڪمڪ میڪرد، برای بچه های بی سرپرست مڪانی رو درست ڪرده بود ڪه مدتها بعد از ،ڪسی خبر نداشت اگرمیخواست پولشو جمع ڪنه یکی از ثرومتندترین افراد میشد؛ ولی همین ڪه شد، مغـازه اش را ڪرد تعاونی وحــدت اسلامـی از جیبش میگذاشت تا اجناس ارزانتر به دست مردم برسد... ●خوشا زبانی که شهدا را یاد کند با ذکر صلوات... 🌷 🕊🕊
●روزی که اومدن خواستگاری گفت که نظامیه من خودم از خدا همسر نظامی خواسته بودم و همیشه دلم میخواست که همسرم نظامی باشه با شغلش مشکلی نداشتم ولی با سوریه رفتن و پیگیری شدیدش کمی مشکل داشتم.میدونستم که اول و آخرش شهید میشه ولی عاشق بودم دلم نمیخواست به این زودی بره حتی بعد عقد بهم گفت:"بانو جان..!؟ ●باید برم سوریه بیتاب شدم...گریه کردم و نذاشتم که بره ولی مطمئن بودم و میدونستم که یه روزی واسه دفاع میره اطمینانم وقتی بیشتر میشد که اشکاشو تو سوگ مدافعان حرم میدیدم اشکهای مردی که ندیده بودم جز برای ائمه علیهم‌السلام جاری شه عروسیمون فصل سردی بود اسفند ۹۲ فردای عروسی واسه ماه عسل رفتیم مشهد و خودمونو سپرد دست امام رضاعلیه‌السلام روزای خوبی بود کنار حوض‌ها میشِستیم و خیره میشدیم ●به ضریح مبارک میدونم که تو همون نگاها هم شهادت میخواست بعد زیارت تو هوای سرد و یخبندون اسفندماه میرفتیم بستنی‌فروشی و بستنی قیفی میخوردیم و میگفتیم و از ته دل میخندیدیم..تو کارای خونه هم کمک‌ حالم بود و هیچ وقت اخم و داد و بی‌دادشو ندیدم درست مثه یه گل ازم حمایت میکرد عشقمون شهره ی خاص و عام بود الآن که صبر زینبی دارم شک ندارم که خدای بزرگ و امام حسین علیه‌السلام خودشون کمکم کردن تا تحمل کنم... ✍راوی: همسر شهید 📎 پ ن: شهید حادثه تروریستی مجلس شورای اسلامی سال ۱۳۹۶ 🌷 🕊🕊
همسر شهید همت می‌گوید: 🔹 من همیشه با کسانی از فامیل و آشنا و حتی غریبه‌ها که فکرهای مخالف داشتند، جر و بحث می‌کردم؛ چه قبل از ازدواج و چه بعد از آن، اما ابراهیم می‌گفت: «باید بنشینیم و با همه شان منطقی حرف بزنیم. » می‌گفتم: «ولی اینها همه اش آدم را مسخره می‌کنند. » 🔸 می‌گفت: «ما در قبال تمام کسانی که راه کج رفته اند، مسئولیم. حق نداریم با ایشان برخورد تند کنیم. از کجا معلوم توی انحراف اینها، تک تک ما نقشی نداشته باشیم؟ » گفتم: «تو کجایی که بخواهی نقشی داشته باشی، تو را که من هم نمی بینم. » گفت: «چه فرقی می‌کند؟ منِ نوعی، برخورد نادرستم، سهل انگاری ام، کوتاهی ام، همه اینها باعث انحراف می‌شود». 📘 به مجنون گفتم زنده بمان 🕊🕊
تقدیر حقیقی جهان ، در کف مردانی است کہ پَروای نــام ندارند ... " تنهــا پَر کاهـی تقـدیم به پیشـــگاه حق تعالـــــی " 🔸 " در محضـر شهیــد " ... دوسـت دارم .... اگر جنازه‌ام به دست شما رسید پیکر بی‌جان مرا غریبانه تحویل گیرید و غریبانه تشییع کنید و غریبانه در بهشت معصومه قطعه۳۱ به خاک بسپارید و روی سنگ قبـرم چیزی ننویسید و اگر خواستید چیزی بنویسید فقط بنویسید: حتما چنین ڪاری بڪنید چون من از روی پر نور و باجمال شهــدای گمنــام خجـالت می‌کشم که قبر من مشخص و جنازه‌ام با احترام تشییع و دفن شود ولــی آن نوگلان پرپر روی دشتها و کوه‌ها بی غسل و ڪفن بمانند یا زیر تانکها له گردند... ●ولادت : ۱۳۷۳/۹/۱۵ ماهشهر خوزستان ●شهادت: ۱۸ خرداد ۱۳۹۵ حلب سوریه 🌷 🕊🕊
سہ برادر با هم هماهنگ بودند داخل خونه بیرون از خونہ با هم سر کار مے رفتند، بعد هم تظاهرات و فعالیت های سیاسے، آخر هم جبهہ و ... شهید شد مفقود الاثر شد رو هم پس از نہ سال تڪہ ای از استخونهاشو بہ همراه پلاڪ برای خانواده اش آوردند... 🌷 🕊🕊
دختر دوممون خیلی سر به هوا بود همیشه کفشاشو گم می کرد! یک‌روز که داشتیم میرفتیم مسجدجامع دیدم کفشاش نیست ! برگشت به باباش گفت: " بابا اگه پای من زخم بشه فرشای مسجد نجس میشه چیکار کنم؟" ایشان گفت: بیا بغل من ؛ گفتم: آخه یه حرفی به این بچّه بزن بگو مواظب کفشاش باشه هروقت ما اومدیم بیرون کفشاشو گم‌کرده دعواش کن تا دیگه کفشاشو گم نکنه. یه نگاه به من کرد و گفت : نمی‌تونم چیزی بهش بگم آخه همنام "حضرت فاطمه (س) " است. 📎 پ ن: قائم مقام ستاد لشکر۴۱ ثارالله ولادت: ۱۳۳۵ - کرمان شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۰۵ ام‌الرصاص عملیات کربلای چهار مزار: گلزار شهدای کرمان 🌷 🕊🕊