eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.5هزار دنبال‌کننده
80.7هزار عکس
15.8هزار ویدیو
201 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
آقاسيد كاسب و مغازه دار بود و از قديم در ميان مغازه داران اعتبار خاصي داشت. گوني گوني پول به جبهه مي آورد تا نيازهاي رزمنده ها را از اين طريق برطرف كند. به جنگ هاي نامنظم اعتقاد داشت و هميشه بر اين باور بود كه نبايد بين اجراي يك عمليات تا عمليات بعدي هشت ماه فاصله باشد و هميشه مي گفت: «ما آن قدر بايد حمله كنيم تا نيروهاي دشمن خسته شوند. نبايد به آنها فرصت بدهيم تا جان بگيرند و تجديد قوا كنند.» . نيروهاي تحت فرماندهي شهيد هاشمي دائما در حال جنگيدن با دشمن بودند و بعضي مواقع در يك شب در سه محور به عمليات مي رفتيم. به طور كلي ما هر هفته حداقل پنج بار شبيخون مي زديم تا نيروهاي عراقي را با حملات پي درپي خسته كنيم، به همين دليل آقا سيد مجتبي را ممنوع الجبهه كرده بودند. خیلی در کارهایش ابتکار داشت. یکی از همرزمانش تعریف می کرد قرار بود براي آزادي ميدان تير آبادان عملياتي انجام دهند، اين ميدان، مساحت زيادي داشت و عراق از آنجا جاده هاي ارتباطي شهر آبادان را با خمپاره مورد هدف قرار مي داد. چندين ماه بود كه سيد مجتبي براي آزادي اين منطقه نقشه مي كشيد و هر شب به عراقي ها شبيخون مي زدند. يكي از شب ها 300 نفر عراقي را كشتند و 400 نفر را اسير كردند و بيش از 10 تانك را منهدم ساختند، اما سيد مجتبي آرام نمي شد و هر روز يك نقشه جديد مي كشيد تا زمينه را براي حمله نهايي آماده كند. به همين علت 10 الي 12 عدد بشكه 220 ليتري نفت تهيه كرد و آنها را به فاصله چند متر از يكديگر چيد و به همرزمانش گفت: «با ميله هاي آهني يا چوب، محكم روي آنها بكوبيد.» در تاريكي شب صداي وحشتناكي ايجاد شد و عراقي ها شروع كردند به شليك توپ و خمپاره و به اندازه يك انبار مهمات، منطقه را بي هدف آتشباران كردند. 📎فرماندهٔ جنگهای نامنظم و فرماندهٔ گروه فداییان اسلام در جنگ 🌷 ولادت: ۱۳۱۹/۸/۱۹ تهران شهادت: ۱۳۶۴/۲/۲۸ ترور توسط منافقین، تهران
🍃 در هر امری به سخنان حضرت امام(قدس سره) مراجعه کنید! با سکوتش سکوت کنید و با اعتراضش، اعتراض. با تأییدش، تأیید و با تکذیبش، تکذیب... من، فقط یک آرزو دارم و آن این که اعمالی که انجام داده‌ام و انجام می‌دهم، قبول درگاه خدای تعالی باشد. فرازی‌از‌وصیت
🔹درد و رنج مردم اذیتش میڪرد، هرگز بی تفاوت نبود، همیشه درحال جهیزیه دادن به یڪ خانواده بود، مخصوصاً دخـــــتران شـــهدا... 🔹به فقرا و مستمندان می‌رسید، به سـاخت مسجد ڪمڪ میڪرد، برای بچه های بی سرپرست مڪانی رو درست ڪرده بود ڪه مدتها بعد از شهادتش، ڪسی خبر نداشت 🔹 اگر می‌خواست پولشو جمع ڪنه یکی از ثروتمندترین افراد می‌شد؛ ولی همین ڪه شد، مغـازه اش را ڪرد تعاون وحــدت اسلامـی از جیبش می‌گذاشت تا اجناس ارزانتر به دست مردم برسد...
🌹۲ خرداد ۶۱ | شهادت سردار محمود شهبازی/او از دانشجویان تسخیرکننده لانه جاسوسی آمریکا بود.کمی بعد به سپاه همدان رفت. جانشین حاج احمد متوسلیان بود و درآستانه فتح خرمشهر به شهادت رسید.
● سیدجاسم انسانی متواضع و خنده‌رو بود، ایشان خیلی روی اعتقاداتش حساسیت داشت، خیلی هم اجتماعی بود همیشه کارگشای دوستان بود و در عوض از آنها می‌خواست که برای شهادتش دعا کنند، تقریباً همه هم‌دوره‌ای‌هایش در زمان جنگ شهید شده بودند و ایشان از قافله شهدا جا مانده بود بغض دوستان شهیدش را داشت.  ●شجاعت و بی‌باکی‌اش مثال زدنی بود شهرتش ضدگلوله بود، پاک و دوست داشتنی بود، سید جاسم پسرعموی دو شهید بود، شهید ناصر و شهید فرج. هر سه با هم در قرارگاه سری نصرت سمت اطلاعاتی و عملیاتی بالایی داشتند. ● بنیانگذار اطلاعات برون‌مرزی بودند آنها در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران وارد پادگان‌ها و مقرهای نظامی عراق می‌شدند و بعد از کسب اطلاعات دقیق و جامع بر می‌گشتند. سید جاسم همه زیرو بم منطقه عملیاتی جنوب را مثل کف دست می‌شناخت شهید ناصر، شهید فرج و شهید جاسم در عملیات فتح فاو نقش کلیدی و اساسی‌ای ایفا کردند. ●سید ناصر در جنگ یک اسطوره بود، هر سه چون برادر بودند که بارها در زمان جنگ تحمیلی برای زیارت به نجف وکربلا رفته بودند و تا عمق خاک عراق پیشروی داشتند، سید ناصر در خیبر و سید فرج در عملیات کربلای 5 به شهادت رسید. ✍راوی: همرزم شهید 📎پ ن: شهیدی که به پاس مشاوره وی در آزادسازیِ شهر دجیل لقب "سبع الدجیل" شیرمرد دجیل را به خود اختصاص داد . ●ولادت: ۱۳٤٦ حمیدیه، خوزستان ●شهادت: ۱۳۹٤ سامرا، عراق ●رزمنده دیروز مدافع امروز   🌷 🕊🕊
🍃 ای عزيزان من! قسم مي دهم همه شما را به آنچه كه برايتان مقدس است، از اين كه ارج نهيم به خون شهيدان اسلام و نگذاريم كه خون مطهرشان ضايع شود و هدفشان پايمال هوسمان نگردد. بگذاريم كه به كام دلشان (گسترش هر چه بيشتر حكومت حقه اسلامی) برسند و بياييم تا پيام آوران اين خونها باشيم و اين را بدانيد كه اگر رعايت مراتب فوق را ننماييم، خداوند منتقم معذبمان خواهد فرمود به نفرين ارواح شهدا و آن وقت خدای نخواسته، سلب نعمت می شود و عذاب فرود خواهد آمد. فرازی‌از‌وصیت #
🌷 ۲۴ خرداد ۱۳۶۵ - فرمانده شجاع گروهان شهید بهشتی گردان عمار، لشگر ۲۷ محمد رسول الله (ص) ذاکر مخلص ابا عبدالله (ع) پاسدار سپاه حفاظت انصار (امنیت پرواز) از شهدای محله جوادیه تهران شهادت: پدافندی فاو، ۲۴ خرداد ۱۳۶۵ بر اثر انفجار مین والمر ا🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱 📷 سمت راست تصویر: سه شهیدی که در سال شصت و پنج به مقام شهادت رسیدند...🕊🕊🕊 این عکس تاریخی از آخرین تصاویر عارف دلسوخته، قاری قرآن "شهید امیر اربابی" قبل از شهادت در قتلگاه عاشورایی فکه است...
به یاد مجاهد بی‌مرز کابوس صهیونیست ها خار چشم منافقین و کفار فرمانده بلند آوازه‌ی جبهه‌ها مغز متفکر نیروی دریایی سپاه از بنیانگذاران رزم های نوین دریایی قهرمان سه دوره بوکس جوانان ایران حامی بزرگ گروه‌های مقاومت در منطقه ۸۹ ماه حضور بی‌امان در جبهه‌ها از گردان‌های غواص لشکر۱۹ فجر گرفته تا تشکیل قرارگاه نوح نبی و شناسایی منطقه عملیاتی والفجر۸ از او چهره‌ای نامدار در پشتِ خاکریزها ساخته بود. او از بنیانگذاران نیرو دریایی سپاه و پیشگام در علم موشکی ایران و همچنین نقش‌آفرین در جبهه‌های مقاومت بود. صهیونیست‌ها او را عبدالقادر ایرانی نام نهاده بودند حتی چندین بار اقدام به ترور او کردند اما او هر با چابکی از مهلکه رهیده بود. تا سرانجام در نهم خرداد سال ۱۳۷۹ منافقین کوردل با ترور او در شهر آب پخش، شهرستان دشتستان درصدد حذف این چهره برجسته برآمدند. 🕊🕊
●یه شب نیمه هاى شب بود وبچه ها خوابیده بودن. ازصداى ناله یکى ازبچه ها بقیه بیدارشدن.یکى رفت روسرش کرد گفت چیه سیدخواب بد دیدى? زد زیرگریه هرچى گفتن چی شده فقط گریه میکرد. تااینکه گفت خواب بى بى زینب دیدم. همه گفتن خوش بحالت اینکه گریه نداره. ●حالا بى‌بى چى گفت بهت? باگریه گفت بى بى فرمودن مااهل بیت به شما بچه هاى شیعه افتخار میکنیم . یهو دیدم دست راست بى بى خونى ودست چپ مبارکش سیاه وکبود. گفتم بى بى جان مگه مابچه شیعه هاى حیدرى مرده باشیم که دستاى مبارکتون اینجورباش. چی شده بى بى جان. ایشون فرمودن پسرم وقتى دشمن گلوله اى به سمت شما شلیک میکنه ‌‌●بادست راستم جلواون گلوله رومیگیرم تابه شمانخوره واسه همین خونى شده وزمانى که شماگلوله اى به سمت شلیک میکنین بادست چپ هدایتش میکنم تابه هدف بخوره واسه همین دست چپم کبودشده...سه روزبعد سیدمصطفى حسینى که خواب حضرت زینب رو دیده بودشهیدشد. 🌷 🕊🕊
●روزی که اومدن خواستگاری گفت که نظامیه من خودم از خدا همسر نظامی خواسته بودم و همیشه دلم میخواست که همسرم نظامی باشه با شغلش مشکلی نداشتم ولی با سوریه رفتن و پیگیری شدیدش کمی مشکل داشتم.میدونستم که اول و آخرش شهید میشه ولی عاشق بودم دلم نمیخواست به این زودی بره حتی بعد عقد بهم گفت:"بانو جان..!؟ ●باید برم سوریه بیتاب شدم...گریه کردم و نذاشتم که بره ولی مطمئن بودم و میدونستم که یه روزی واسه دفاع میره اطمینانم وقتی بیشتر میشد که اشکاشو تو سوگ مدافعان حرم میدیدم اشکهای مردی که ندیده بودم جز برای ائمه علیهم‌السلام جاری شه عروسیمون فصل سردی بود اسفند ۹۲ فردای عروسی واسه ماه عسل رفتیم مشهد و خودمونو سپرد دست امام رضاعلیه‌السلام روزای خوبی بود کنار حوض‌ها میشِستیم و خیره میشدیم ●به ضریح مبارک میدونم که تو همون نگاها هم شهادت میخواست بعد زیارت تو هوای سرد و یخبندون اسفندماه میرفتیم بستنی‌فروشی و بستنی قیفی میخوردیم و میگفتیم و از ته دل میخندیدیم..تو کارای خونه هم کمک‌ حالم بود و هیچ وقت اخم و داد و بی‌دادشو ندیدم درست مثه یه گل ازم حمایت میکرد عشقمون شهره ی خاص و عام بود الآن که صبر زینبی دارم شک ندارم که خدای بزرگ و امام حسین علیه‌السلام خودشون کمکم کردن تا تحمل کنم... ✍راوی: همسر شهید 📎 پ ن: شهید حادثه تروریستی مجلس شورای اسلامی سال ۱۳۹۶ 🌷 🕊🕊
تقدیر حقیقی جهان ، در کف مردانی است کہ پَروای نــام ندارند ... " تنهــا پَر کاهـی تقـدیم به پیشـــگاه حق تعالـــــی " 🔸 " در محضـر شهیــد " ... دوسـت دارم .... اگر جنازه‌ام به دست شما رسید پیکر بی‌جان مرا غریبانه تحویل گیرید و غریبانه تشییع کنید و غریبانه در بهشت معصومه قطعه۳۱ به خاک بسپارید و روی سنگ قبـرم چیزی ننویسید و اگر خواستید چیزی بنویسید فقط بنویسید: حتما چنین ڪاری بڪنید چون من از روی پر نور و باجمال شهــدای گمنــام خجـالت می‌کشم که قبر من مشخص و جنازه‌ام با احترام تشییع و دفن شود ولــی آن نوگلان پرپر روی دشتها و کوه‌ها بی غسل و ڪفن بمانند یا زیر تانکها له گردند... ●ولادت : ۱۳۷۳/۹/۱۵ ماهشهر خوزستان ●شهادت: ۱۸ خرداد ۱۳۹۵ حلب سوریه 🌷 🕊🕊
💠زهی خیال باطل ●| یک ماه بعد از نامزدی اش آمد پیش من؛ گفت «می‌خواهم به سوریه بروم»، قبلا هم چند بار به من گفته بود، بهش گفتم عباس سوریه رفتن تو با منه، من نمی‌خوام جوانی پیش من باشه که جنگ و خون و آتش را ندیده باشه؛ مطمئن باش بالاخره تو را می‌فرستم؛ اما چرا آنقدر اصرار می‌کنی که الان بروی؟ ●عباس گفت «حاجی؛ من دارم زمین‌گیر میشم می‌ترسم وابستگی من را زمین‌گیر کنه!». اصرار عباس آنقدر زیاد شد که گفتم عباس برو، وقتی گفتم برو، گل از گلش شکفت ●چون تازه داماد بود رفقای عباس در سوریه هم‌قسم شده بودند که از او مراقبت کنند و او را سالم به ایران برگردانند. بعد از شهادتش، من به بچه‌ها گفتم: زهی خیال باطل...!!! خداوند برای او نقشه کشیده بود؛ عباس درس عاشقی را چشیده بود و باید می‌رفت. 📎پ ن : شهیــدی ڪہ ماننـد مادرش زهــــــرا بین و سوخت و پــــرڪشیـد . 🌷 🕊🕊