هدایت شده از محسن قروه ایی
چه خدای مهربانی
درخت تک و تنها روی صخره نشسته بود، به درختان کنار رودخانه نگاه می کرد توی دلش گفت:«کاش کمی به رودخانه نزدیک تر بودم» آهی کشید و شاخه هایش را پایین انداخت.
صخره ریشه ی درخت را کمی غلغلک داد و گفت:«غصه نخور دوست من بخند، تو یک درخت پرباری باید خوشحال باشی» اما درخت نخندید! برگ ریخت و گفت:«چه فایده دوست من؟ کسی از میوه های من استفاده نمی کند!»
هنوز حرفش تمام نشده بود که صدایی شنید، صدا نزدیک و نزدیک تر شد. درخت شاخه هایش را بالا آورد خوب نگاه کرد، صدای بچه ها را شنید. معصومه به سمت رودخانه می دوید، رضا هم از راه میان بر می آمد، معصومه بلند داد زد:«من زودتر رسیدم اول»
رضا خندید و گفت:«من آرام آمدم تا تو ببری»
معصومه کج نگاهش کرد و گفت:«نخیر من اول شدم»
درخت که از دیدن بچه ها برگهایش حسابی سبز شده بودند تکان محکمی خورد، زالزالک هایش روی سر معصومه ریخت.
معصومه سرش را بالا گرفت و گفت:«وای رضا بیا اینجا ببین چقدر زالزالک»
رضا جلو آمد و نگاهی به میوه های روی زمین کرد و گفت:«چقدرم درشتن»
معصومه خم شد و زالزالکی از روی زمین برداشت، رضا گفت:«نخوری! باید اول ببینیم صاحب دارد یا مال خداست»
معصومه پیش مامان دوید، دل توی دل درخت نبود، دلش میخواست بچه ها از میوه هایش بخورند، چند دقیقه بعد معصومه با یک پلاستیک برگشت و گفت:«درخت مال خداست اینجا زمین کسی نیست می توانیم بخوریم»
درخت از خوشحالی تکان محکم تری خورد و یک عالمه زالزالک برای بچه ها ریخت.
رضا گفت:«چه درخت مهربانی!»
معصومه گفت:«چه خدای مهربانی!»
سه تا دانشجو بودیم توی دانشگاهی در یکی از شهرهای کوچک☺ قرار گذاشتیم همخونه بشیم.حومه
خونه های اجاره ای کم بودند و اغلب قیمتشون بالا .
می خواستیم به دانشگاه نزدیک باشیم قیمتشم به بودجمون برسه.تا اینکه خونه ی پیر زنی را نشانمان دادند . نزدیک دانشگاه ،تمیزو از هر لحاظ عالی. فقط مونده بود اجاره بها!!!😅
گفتند این پیرزن اول می خواد با شما صحبت کنه، رفتیم خونه اش و شرایطمون رو گفتیم
پیرزن قبول کرد اجاره را طبق بودجمون بدیم
که خیلی عالی بود .😉
فقط یه شرط داشت که هممونو شوکه کرد
اون گفت که هرشب باید یکی از شماها برای نماز منو به مسجد ببره در ضمن تا وقتی که اینجایید باید نمازاتون رو بخونید.
واقعا عجب شرطی
هممون مونده بودیم من پسری بودم که همیشه دوستامو که نماز می خوندن مسخره می کردم دوتا دوست دیگمم ندیده بودم نماز بخونن .اما شرایط خونه هم خیلی عالی بود.
پس از کمی مشورت قبول کردیم.
پیرزن گفت یه ترم اینجا باشین اگه شرطو اجرا کردین می تونین تا فارغ التحصیلی همینجا باشید.
خلاصه وسایل خو مونو بردیم توی خونه ی پیرزن.شب اول قرار شد یکی از دوستام پیرزنو ببره تا مسجد که پهلوی خونه بود.پاشد رفت و پیرزنو همراهی کرد.نیم ساعت بعد اومد و گفت مجبور شدم برم مسجد نماز جماعت شرکت کنم.
هممون خندیدیم.
شب بعد من پیرزنو همراهی کردم با اینکه برام سخت بود رفتم صف آخر ایستادم و تا جایی که بلد بودم نماز جماعتو خوندم.
برگشتنه پیرزن گفت شرط که یادتون نرفته
من صبحا ندیدم برای نماز بیدار بشید.
به دوستام گفتم از فردا ساعتمونو کوک کردیم صبح زود بیدار شدیم چراغو روشن کردیم و خوابیدیم.
شب بعد از مسجد پیر زن یک قابلمه غذای خوشمزه که درست کرده بود برامون آورد.
واقعا عالی بود بعد چند روز غذای عالی.
کم کم هر سه شب یکیمون میرفتیم نماز جماعت
برامون جالب بود.
بعد یک ماه که صبح پامیشدیمو چراغو روشن می کردیم کم کم وسوسه شدم نماز صبح بخونم من که بیدار می شدم شروع کردم به نماز صبح خوندن. بعد چند روز دوتا دوست دیگه هم نماز صبح خودشونو می خوندند.
واقعا لذت بخش بود .لذتی که تا حالا تجربه نکرده بودم.
تا آخر ترم هر سه تا با پیر زن به مسجد میرفتیم نماز جماعت .خودمم باورم نمی شد.
نماز خون شده بودم😅
اصلا اون خونه حال و هوای خاصی داشت.هرسه تامون تغییر کرده بودیم.بعضی وقتا هم پیرزن از یکیمون خواهش می کرد یه سوره کوچک قرآن را بامعنی براش بخونیم.
تازه با قرآن و معانی اون آشنا می شدم.
چقدر عالی بود.
بعد از چهار سال تازه فهمیدیم پیرزن تموم اون سوره ها را حفظ بوده پیرزن ساده ای در یک شهر کوچک فقط با عملش و رفتارش هممونو تغییر داده بود.
خدای بزرگ چقدر سپاسگزارم که چنین فردی را سر راهم گذاشتی
🍃
*خداجو با خداگو فرق دارد*
*حقیقت با هیاهو فرق دارد*
*خداگو حاجی مردم فریب است*
*خداجو مومن حسرت نصیب است*
هدایت شده از محسن قروه ایی
#رصد
#تحلیلی
#دقت_در_اوضاع_منطقه
❗️#آرزوهای_اردوغان | ترکیه در قفقاز چه میخواهد؟
🔻 شرایط حاکم بر منطقه قفقاز به گونهای است که کشورهای داری بحران مانند ترکمنستان و آذربایجان به دلیل عدم توان در مدیریت بحران و حل و فصل منازعه، با تکیه بر بازیگران و قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای مناسبات و اهداف خود را دنبال میکنند.
🔻 اما ترکیه در منطقه قفقاز به دنبال چیست؟
1️⃣ #توسعه_عمق_راهبردی : توسعه عمق راهبردی با رویکرد نوعثمانیگرایی بخش اساسی سیاست خارجی اردوغان و حزب حاکم بر ترکیه را تشکیل داده و حضور و بازیگری فعال در منطقه بویژه در مناقشات در این چارچوب میباشد.
2️⃣ #رویکرد_پان_ترکیسم: انگیزه ترکیه برای ورود به منطقه قفقاز جنوبی با یک نگاه ملیگرایانه و ایدئولوژیک نیز همراه است. زبان ترکی، دین و مذهب مشترک باعث گردیده که اردوغان نگاه ویژه و آمیخته با حمایت را در مسئله قرهباغ از کشور آذربایجان داشته باشد.
3️⃣ #انگیزه_اقتصادی: نگاه اقتصادی ترکیه به منطقه قفقاز مبتنی بر تامین انرژی خود از طریق توسعه و گسترش خط لوله نفتی باکو- تفلیس- جیهان و همکاری با آذربایجان در این خصوص میباشد.
4️⃣ #موازنه_راهبردی: ترکیه نگاه استراتژیک به منطقه قفقاز برای ایجاد موازنه راهبردی در رقابت با بازیگران منطقهای مانند روسیه و ایران دارد. لذا یکی از دلایل حمایت ترکیه از آذربایجان در این راستا نیز میباشد.
🌺🌺کلام بزرگان🌸🌸
هدایت شده از محسن قروه ایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ضریح امام رضا(ع)
هدایت شده از محسن قروه ایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دل بی قراره دیدن گنبد طلای توست...
هدایت شده از محسن قروه ایی
#تربیت_کودک
#دروغ_در_كودكان
⭕️کمبود محبت از علل دروغگویی کودک است.
محروم بودن از محبت، به خصوص محبت مادر ، از علل مهم دروغگویی است.
مادران گرامی باید بدانند که هیچ چیز جای توجه و محبت آنها را نمی گیرد و این کمبود محبت علت بسیاری از رفتارهای سوء کودک است.
جلب توجه و تحسین والدین به خصوص در جمع بزرگسالان که توجهی به کودک نمی شود و یا دریافت پاداش و امتیاز از علل دیگر دروغگویی است.
❌توجه داشته باشید که کودک تا 6 سالگی دروغ نمی گوید، بلکه تخیل می کند. به او برچسب نزنیم.
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
کلام بزرگان.
هدایت شده از محسن قروه ایی
9.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آستان مقدس حضرت معصومه سلام الله علیها با مشارکت کانالهای مادرانه و کودک خلاق برگزار می کند.👇
🔆 #مسابقه_بزرگ_بازی_موبایلی و پویش ملی موکب کودکان اربعین با یاد حاج قاسم سلیمانی
هدایت شده از محسن قروه ایی
#شهید
وقتی فرزندم به دنیا آمد ایشان در جبهه بود و وقتی از این خبر مطلع شد مرخصی گرفت و به خانه آمد و اسمش را #رقیه گذاشت و گفت: وقتی #رقیه سه ساله شود من شهید می شوم و همانطوری که ایشان گفته بود رقیه وقتی به سن سه سالگی رسید ایشان شهید شدند.
👌به نقل از همسر شهید سید علی ابراهیمی
📚منبع: اطلاعات دریافتی از کنگره سرداران و 23000شهید استانهای خراسان
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
کلام بزرگان.