بخش_هفت
یوزارسیف
من وسمیه عادت داشتیم بیشتر راه را پیاده میرفتیم اخه به قول سمیه,لذتی که درپیاده روی و دیدن ویترین های مغازه هاست در سوار ماشین شدن نیست حتی اگه ماشینت بوگاتی باشه....
درحین رفتن صحبت از تعزیه روز عاشورا شد ودرحالیکه ازیاداوریش احساساتم به غلیان افتاده بود به سمیه گفتم:یه چی میگم مسخره ام نکنی هاا,من فکر میکنم این یوزارسیف مثل ما ادما نیست,یعنی نه اینکه ادم نباشه,احساس میکنم اینقدرمعنوی هست که متعلق به این دنیای خاکی نمیتونه باشه...
سمیه که همیشه همه چی را به مسخره میگرفت,پقی زد زیر خنده وگفت:ارام ارام,پیاده شو باهم بریم هااا,فک کنم از عالم عرفان ,قدم گذاشتی توعالم جنون ودیوانگی....
من که خیلی خورده بود توذوقم ,برای اینکه لجش را دربیارم گفتم:توهم که ادم نیستی,اصلا نمیذاری کسی باهات جدی ,درددل کنه همه چی را یه طنز تمییز از توش درمیاری,میخواستم یه چی برات بگم ,که الان نمیگم ودرستی هم میخواستم راجب اون خوابم بگم...
سمیه دوباره نیشش بازشدوگفت:تونگو اما نگران نباش به بازار نرسیده از زیر زبونت ,سمیه خانم ورپریده ,خیلی نامحسوس میکشه بیرون...
ودقیقا همین طور هم شد,وقتی جلو ویترین چادر فروشی ایستادیم ,چهره ی اشک الود خودم را توایینه ی مغازه دیدم واین یعنی ,سمیه پرده از خوابم برداشته...
وارد پارچه فروشی شدیم وبعداز کلی بالا وپایین کردن طاقه های پارچه,بالاخره یکی را پسندیدم,سمیه رو به فروشنده کرد وگفت:پس لطف کنید همین را کادو کنید,نه اینکه میخوام برا مادرشوهرم ببرم تا خود عزیزی کنم,یه کادو شکیل کنید که برق از چشماش بپره...فروشنده ی بیچاره هم غافل از اینکه در فیلم سمیه هست چشم محکمی گفت ومشغول کادو کردن شد...این کارا سمیه برام تازگی نداشت ,اگه این کارنمیکرد تعجب میکردم,پارچه کادوشده را سمیه برداشت,نگاهی به ساعتم کردم چیزی تا اذان مغرب باقی نمونده بود,به سمیه گفتم ...زووود باید به مسجد برسیم..
سمیه لبهاش را روهم فشرد وگفت تازه وضو هم نداریم ,سریع به سمت ورودی بازار رفتیم ویه تاکسی صدا زدم. ..
ادامه دارد...
بخش_هشت
یوزارسیف
در مسجد هل هلکی پیاده شدیم,کرایه را دادم وبه سمیه گفتم:وقت گذشته...حالا بااین کادو چه جوری,بریم وضوخانه...,بزار من برم بزارمش یه جا تومسجد بعدش ,باهم میریم وضو.بگیریم ,نگاهم به سمیه افتاد وکاملا برق شیطنتی در چشماش میدرخشید وبه جایی خیره شده بود,رد نگاهش را گرفتم....وای یه جور سست شدم,یوزارسیف با تسبیحی به دست وسر پایین به سمت در ورودی اقایون حرکت میکرد,سمیه دست من را گرفت وپارچه کادو شده هم محکم به بغلش چسپوند درحالیکه من را دنبال خودش میکشوند گفت:صبرکن,نمخواد بری,بزاریش مسجد یه فکر بهتر دارم,تا به خودم بیام,سمیه من را جلو یوزارسیف برده بود وبا صدایی معصومانه گفت:سلام حاج اقا,ببخشید یه زحمتی داشتم...
پشتم مدام داغ میشد ویخ میکرد ,خدای من این دیوونه چکار میخواست بکنه...
یوزارسیف درحالیکه سرش پایین بود گفت:بفرمایید خواهرم,امرتون؟
وسمیه با جدیت ادامه داد:راستش..راستش ما یه بیمار روانی داریم,براش یه پارچه خریدیم ونیت کردیم امشب,شما دعای کمیل را که میخونید یه فوتی هم به این پارچه کنید,شاید باعث شفا شده وکادو را داد طرف حاج اقا....
وای وای وای....داشتم از,شرم اب میشدم
یوزارسیف دستهاش را بالا اورد وسمیه کادو را در دستش قرار داد...
وای ,اصلا دوست نداشتم که سمیه ,یوزارسیف هم فیلم کنه,برا همین با لکنت گفتم: سس سلام ببخشید حاج اقا...دوستم اشتباه متوجه شده,من خودم دعا را به این پارچه میخونم.
ناگهان حاج اقا اهسته سرش را بالا اورد ونیم نگاهی بهم انداخت که انگار با همین نگاهش یه هرم تودلم پیچید ودوباره سرش راپایین انداخت وگفت:نه مشکلی نیست من براتون میخونم,فقط اخر جلسه دعا,فراموش نکنید بیاید تحویل بگیرید وبااین حرف,التماس دعایی گفت داخل شد...
سمیه که میدانست الان به شدت از دستش,عصبانی ام درچشم بهم زدنی خودش را به وضوخانه انداخت ومن مبهوت از احساساتی تازه وتازه تر برجای خودم باقی موندم...
ادامه دارد.....
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
#زیارت_ناحیه_مقدسه
#قسمت_بیست_و_پنجم
سَلامَ الْمَفْجُوعِ الْحَزينِ الْوالِهِ الْمُسْتَكينِ،
سلام دردمندى اندوهگين و سرگشته اى بيچاره؛
سَلامَ مَنْ لَوْ كانَ مَعَكَ بِالطُّفُوفِ لَوَقاكَ بِنَفْسِهِ حَدَّ السُّيُوفِ،
سلام كسى كه اگر در آن صحراى كربلا همراهت بود به طور حتم تو را با جان خود در برابر تيزى شمشيرها نگهدارى مى كرد،
وَبَذَلَ حُشاشَتَهُ دُونَكَ لِلْحُتُوفِ، وَجاهَدَ بَيْنَ يَدَيْكَ، وَنَصَرَكَ عَلى مَنْ بَغى عَلَيْكَ،
و نيمه جانى را كه در پيكرش باقى مانده براى تو در معرض مرگ قرار مى داد؛ و در پيشگاه تو به نبرد مى پرداخت، و در مقابل ستمكارانِ بر تو، ياريت مى كرد.
(ڪپے مجازاست
بہشرط صلوات برای تعجیل در ظہوࢪوسلامتی امام زمان به نیابت ازشهداواموات)
#قرآن
#مترجمی_قرآن
#امام_زمان_عج
#اللّهم_عجل_لولیک_الفرج
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
#زیارت_ناحیه_مقدسه
#قسمت_بیست_و_ششم
وَفَداكَ بِرُوحِهِ وَجَسَدِهِ وَمالِهِ وَوَلَدِهِ، وَرُوحُهُ لِرُوحِكَ فِداءٌ، وَأَهْلُهُ لِأَهْلِكَ وِقاءٌ.
و روح و جسم و دارايى و فرزندان خود را فدايت مى ساخت، و روحش را فداى روح شريفت مى كرد و خانواده اش را به حفظ و نگهدارى خانواده ات مى گماشت.
فَلَئِنْ أَخَّرَتْنِي الدُّهُورُ، وَعاقَني عَنْ نَصْرِكَ الْمَقْدُورُ،
پس اگر روزگار مرا از زمان تو دور داشته، و مقدّرات مرا از ياريت باز داشت،
وَلَمْ أَكُنْ لِمَنْ حارَبَكَ مُحارِباً، وَلِمَنْ نَصَبَ لَكَ الْعَداوَةَ مُناصِباً،
و نبودم كه با جنگجويانى كه به جنگ تو آمدند بجنگم، و با دشمنانت بستيزم.
(ڪپے مجازاست
بہشرط صلوات برای تعجیل در ظہوࢪوسلامتی امام زمان به نیابت ازشهداواموات)
#قرآن
#مترجمی_قرآن
#امام_زمان_عج
#اللّهم_عجل_لولیک_الفرج
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
🔴 زیارت امام زمان علیه السلام بعد از نماز صبح
🔵 اَللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلاىَ صاحِبَ الزَّمانِ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَمَغارِبِها وَبَرِّها وَبَحْرِها، وَسَهْلِها وَجَبَلِها، حَیِّهِمْ وَمَیِّتِهِمْ، وَعَنْ والِدَىَّ وَوَُلَْدى، وَعَنّى مِنَ الصَّلَواتِ وَالتَّحِیَّاتِ زِنَهَ عَرْشِ اللَّهِ وَمِدادَ کَلِماتِهِ، وَمُنْتَهى رِضاهُ، وَعَدَدَ ما اَحْصاهُ کِتابُهُ وَاَحاطَ بِهِ عِلْمُهُ، اَللّهُمَّ اِنّى اُجَدِّدُ لَهُ فى هذَا الْیَوْمِ وَفى کُلِّ یَوْمٍ، عَهْداً وَعَقْداً وَبَیْعَهً فى رَقَبَتى، اَللّهُمَ کَما شَرَّفْتَنى بِهذَا التَّشْریفِ، وَفَضَّلْتَنى بِهذِهِ الْفَضیلَهِ، وَخَصَصْتَنى بِهذِهِ النِّعْمَهِ، فَصَلِّ عَلى مَوْلاىَ وَسَیِّدى صاحِبِ الزَّمانِ، وَاجْعَلْنى مِنْ اَنْصارِهِ وَاَشْیاعِهِ وَالذّآبّینَ عَنْهُ، وَاجْعَلْنى مِنَ الْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ، طائِعاً غَیْرَ مُکْرَهٍ فِى الصَّفِّ الَّذى نَعَتَّ اَهْلَهُ فى کِتابِکَ، فَقُلْتَ صَفّاً کَاَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصوُصٌ، عَلى طاعَتِکَ وَطاعَهِ رَسوُلِکَ وَآلِهِ عَلَیْهِمُ السَّلامُ، اَللّهُمَّ هذِهِ بَیْعَهٌ لَهُ فى عُنُقى اِلى یَوْمِ الْقِیمَهِ
📚 مفاتیح الجنان زیارت امام زمان بعد از نماز صبح
#امام_زمان
🆔 https://eitaa.com/kamalibasirat
همایش سه سالهای حسینی امامزاده فخر الدین نعمت الله شهر ایور حوزه سردار شهید همدانی
همراه با پذیرای شام
🌸 گل عفاف
✍ استاد جواد محدثی
هیچ باغبانی را سرزنش نمی کنند که چرا دور باغ خود حصار و پرچین کشیده است، چون باغ بی دیوار، از آسیب مصون نیست و میوه و محصولی برای باغبان نمی ماند .
هیچ کس هم با نام «آزادی » دیوار خانه خود را برنمی دارد و شب ها در حیاطش را باز نمی گذارد، چون خطر رخنه ی دزد، جدی است .
هیچ صاحب گنج و گوهری هم جواهرات خود را بدون حفاظ، در معرض دید رهگذران نمی گذارد تا بدرخشد، جلوه کند و چشم و دل برباید، چون خود جواهر ربوده می شود .
هر چیز که قیمتی تر باشد، درصد مراقبت از آن بالاتر می رود .
هر چه که نفیس تر باشد، بیم ربودن و غارت بیشتر است و مواظبت، لازمتر .
اگر در شیشه ی عطر را باز بگذارید، عطرش می پرد .
اگر رشته ی مرواریدت را در کمد و صندوق نگذاری و در آن را نبندی، گم می شود .
اگر در مقابل پنجره ی خانه ات، توری نزنی، از نیش پشه ها و مزاحمت مگس ها در امان نخواهی بود .
وقتی راه ورود پشه ها را می بندی، خود را «مصون » ساخته ای، نه «محدود» و زندانی.
وقتی در خانه را می بندی، یا پشت پنجره ی اتاقت پرده می آویزی، خانه خود را از ورود بیگانه و نگاه های مزاحم در پناه قرار داده ای، نه که خود را در قید و بند و حصار افکنده باشی.
اگر برای ایمنی از خطرها و آسودگی از مزاحمان، خود را بپوشانی، نه کسی ایراد می گیرد و نه اگر هم ایراد بگیرد، اعتنا می کنی، چرا که سخنش را بی منطق و ناآگاهانه می دانی و می بینی .
اینکه «دل باید پاک باشد»، بهانه ای برای گریز جاهلانه از همین مصونیت است و آویختن به شاخه ی «لاقیدی » وگرنه از دل پاک هم نباید جز نگاه و رفتار پاک برخیزد .
ظاهر، آینه ی باطن است و . . . «از کوزه همان برون تراود که در اوست » .
زن، به خاطر ارزش و کرامتی که دارد، باید محفوظ بماند و خود را حراج نکند و در بازار سوداگران شهوت، خود را به بهای چند نامه و نگاه و لبخند نفروشد .
زن به خاطر لطافتی که دارد، نباید در دست های خشن کامجویان دیو سیرت، که نقاب مهربانی و عشق به چهره دارند، پژمرده شود و پس از آن که گل عصمتش را چیدند، او را دور اندازند، یا زیر پاشان له کنند .
زن به خاطر عصمتی که دارد و میراث دار پاکی مریم است، نباید بازیچه ی هوس و آلوده ی به ویروس گناه گردد .
گوهر عفاف و پاکی، کم ارزش تر از طلا و پول و محصول باغ و وسایل خانه نیست .
دزدان ایمان و غارتگران شرف نیز فراوانند .
سادگی و خامی است که کسی خود را در معرض دید و تماشای نگاه های مسموم و چشم های ناپاک قرار دهد و به دلبری و جلوه گری بپردازد و خیال کند بیماردلان و رهزنان عفاف را به وسوسه نمی اندازد و از زهر نگاه ها و نیش پشه های شهوت در امان می ماند!
خراب کردن همه ی دیوارها و برداشتن همه ی پرده ها و باز گذاشتن همه ی پنجره ها، نشانه ی تیره اندیشی است، نه روشنفکری! علامت جاهلیت است نه تمدن !
می گویی نه؟ به طومار کسانی نگاه کن که پس از رسوایی و بی آبرویی، با دو دست پشیمانی بر سر غفلت خویش می زنند و بر جهالت خود لعنت می فرستند .
کسی که از «جماعت رسوا» نگریزد «رسوای جماعت » می شود!
آنکه ایمان را به لقمه ای نان می فروشد،
آنکه یوسف زیبایی را با چند سکه ی قلب عوض می کند، آنکه «کودک عفاف » را جلوی صدها گرگ گرسنه می برد و به تماشا می گذارد، روزی هم «پشت دیوار ندامت » اشک حسرت بر دامن پشیمانی خواهد ریخت، در آخرت هم به آتش بی پروایی خود خواهد سوخت .
از اول که جامه ی عفاف سفید و شفاف است، نباید گذاشت چرکابه ی گناه بر آن بپاشد .
از اول باید مواظب بود این کاسه ی چینی نشکند و این جام بلورین ترک بر ندارد .
از اول نباید به پای بیگانه، اجازه ی ورود به مزرعه نجابت داد، که بوته های نورس عصمت را لگدمال کند .
ولی . . . گریه بی حاصل است و بی ثمر، وقتی که شاخه شکست و گل چیده شد!!"
#حجاب
#زن_عفت_افتخار
#مرد_غیرت_اقتدار
پایگاه مطهره دشت حوزه شهید باهنر
🔷 چرا آقای رییسی با آیت الله جوادی آملی و آیت الله شبیری در قم دیدار نکرد؟
🔹 آخرین دیدار رئیسجمهوری با این مراجع مربوط به سال ۱۴۰۰ است و دلیل عدم انجام دیدارهای رئیسی با این علما عدم حضور آنها در قم بوده است.
🔹 مطابق یک سنت دیرین بسیاری از مراجع فصل گرما (تیر و مرداد) به شهرهای دیگر یا مناطق اطراف قم سفر میکنند و اوایل شهریور ماه به قم بازمیگردند.
🔹 ظاهرا آیتالله جوادی آملی نیز امسال مطابق این رسم قدیمی در قم حضور نداشته و همچون سالهای گذشته دو ماه اول تابستان ضمن اقامت در دماوند در مسجدی در این شهر اقدام به برگزاری کلاسهای درس و سخنرانی و اقامه نماز میکنند.
🔹 دلیل عدم ملاقات با آیتالله شبیری زنجانی نیز همچون آیتالله جوادیآملی عدم حضورشان در قم بوده است. ایشان نیز طبق روال سالهای گذشته بعد از دهه اول محرم به مشهد سفر کردهاند.
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat