🇮🇷
📱نشست وبیناری📱
🍃🌹🍃
✅ موضوع: چشم انداز اقتصادی دولت سیزدهم
🎙سخنران: دکتر علی کارگر- کارشناس مسائل سیاسی
⏰ زمان: دوشنبه ۸خرداد ماه ۱۴۰۲، ساعت ۲۱شب
❌ لینک ورود به نشست 👇
🆔 rubika.ir/hadianebasir1
May 11
برکت
مسیرهای مختلف
موسى بن عمر بن بزیع گوید: به امام رضا(ع)گفتم: مردم روایت کنند که رسول خدا(ص) چون به راهی می رفت، از راه دیگر بر می گشت (و از همان راهی که رفته بود بر نمی گشت)آیا صحیح است؟
فرمود: آری من هم بسیاری از اوقات همین کار را می کنم و تو هم این کار را بکن. بدان که این کار برایت روزی بخش تر است. روضه کافی/ح124
#افزایش_برکت_و_روزی
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
☑️امید و امیدواری
4⃣"مقام معظم رهبری(مدّ ظله العالی) در بیانیه گام دوم خطاب به جوانان عزیز در مورد چند سر فصل اساسی، توصیههایی کرده است که عبارتند از: علم و پژوهش، معنویت و اخلاق، اقتصاد، عدالت و مبارزه با فساد، استقلال و آزادی، عزت ملی و روابط خارجی و مرزبندی با دشمن و نیز سبک زندگی. معظمله به امید و نگاه خوشبینانه به آینده تأکید بسیاری کرده است:
اکنون به شما فرزندان عزیزم در مورد چند سرفصل اساسی توصیههایی میکنم. ... اما پیش از همه چیز نخستین توصیه من، امید و نگاه خوشبینانه به آینده است. بدون این کلید اساسی همه قفلها، هیچ گامی نمیتوان برداشت. آنچه میگویم یک امید صادق و متکی به واقعیتهای عینی است. اینجانب همواره از امید کاذب و فریبنده دوری جستهام، اما خود و همه را از نومیدی بیجا و ترس کاذب نیز بر حذر داشتهام و بر حذر میدارم. در طول این چهل سال ـ و اکنون مانند همیشه ـ سیاست تبلیغی و رسانهای دشمن و فعالترین برنامههای آن، مأیوسسازی مردم و حتی مسئولان و مدیران ما از آینده است. خبرهای دروغ، تحلیلهای مغرضانه، وارونه نشان دادن واقعیتها، پنهان کردن جلوههای امیدبخش، بزرگ کردن عیوب کوچک و کوچک نشان دادن یا انکار محسنات بزرگ، برنامه همیشگی هزاران رسانه صوتی و تصویری و اینترنتی دشمنان ملت ایران است؛ و البته دنبالههای آنان در داخل کشور نیز قابل مشاهدهاند که با استفاده از آزادیها در خدمت دشمن حرکت میکنند. شما جوانان باید پیشگام در شکستن این محاصره تبلیغاتی باشید. در خود و دیگران نهال امید به آینده را پرورش دهید. ترس و نومیدی را از خود و دیگران برانید. این، نخستین و ریشهایترین جهاد شماست. نشانههای امیدبخش ـ که به برخی از آنها اشاره شد ـ در برابر چشم شماست. رویشهای انقلاب بسی فراتر از ریزشهاست و دست و دلهای امین و خدمتگزار، به مراتب بیشتر از مفسدان و خائنان و کیسهدوختگان است. دنیا به جوان ایرانی و پایداری ایرانی و ابتکارهای ایرانی، در بسیاری از عرصهها با چشم تکریم و احترام مینگرد. قدر خود را بدانید و با قوت خداداد، به سوی آینده خیز بردارید و حماسه بیافرینید.[1]"
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
هدایت شده از استوری قرآن و حدیث
🔹صفحه: 203
💠سوره توبه: آیات 100 الی 106
#قرآن #طرح_ختم_قرآن
#تلاوت_روزانه #تلاوت_قرآن
@ahlolbait_story
هدایت شده از کانال مهدویت 🇮🇷🇵🇸
وظیفه ۲۶ منتظران.mp3
3.32M
#کتاب_صوتی_وظایف
#وظایف_منتظران
🔴 قسمت ۲۶ وظایف منتظران
🔵 خدمت و یاری به امام عصر(عج)
🎙️#ابراهیم_افشاری
🆔 eitaa.com/emame_zaman
دختر_شینا
#قسمت_70
عڪس را گرفتم و نگاهش ڪردم. بچه توی شڪمم وول خورد.
روزها پشت سر هم می آمد و می رفت. خبر تظاهرات همدان و تهران و شهرهای دیگر به قایش هم رسیده بود. برادرهای ڪوچڪ تر صمد ڪه برای ڪار به تهران رفته بودند، وقتی برمی گشتند، خبر می آوردند صمد هر روز به تظاهرات می رود؛ اصلاً شده یڪ پایه ثابت همه راه پیمایی ها.
یڪ بار هم یڪی از هم روستایی ها خبر آورد صمد با عده ای دیگر به یڪی از پادگان های تهران رفته اند، اسلحه ای تهیه ڪرده اند و شبانه آورده اند رزن و آن را داده اند به شیخ محمد شریفی.
این خبرها را ڪه می شنیدم، دلم مثل سیر و سرڪه می جوشید. حرص می خوردم چرا صمد افتاده توی این ڪارهای خطرناڪ.
دیر به دیر به روستا می آمد و بهانه می آورد ڪه سر زمستان است؛ جاده ها لغزنده و خطرناڪ است. از طرفی هم باید هر چه زودتر ساختمان را تمام ڪنند و تحویل بدهند. می دانستم راستش را نمی گوید و به جای اینڪه دنبال ڪار و زندگی باشد، می رود تظاهرات و اعلامیه پخش می ڪند و از این جور ڪارها.
عروسی یڪی از فامیل ها بود. از قبل به صمد و برادرهایش سپرده بودیم حتماً بیایند.
ادامه دارد...✒️
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
دختر_شینا
#قسمت_71
روز عروسی صمد خودش را رساند. عصر بود. خبر آوردند" حجت قنبری " یڪی از هم روستایی هایمان را ڪه چند روز پیش در تظاهرات همدان شهید شده بود به روستا آورده اند.
مردم عروسی را رها ڪردند و ریختند توی ڪوچه ها. صمد افتاده بود جلوی جمعیت، مشتش را گره ڪرده بود و شعار می داد: «مرگ بر شاه... مرگ بر شاه.» مردها افتادند جلو و زن ها پشت سرشان. اول مردها مرگ بر شاه می گفتند و بعد هم زن ها. هیچ ڪس توی خانه نمانده بود.
خانواده حجت قنبری هم توی جمعیت بودند و در حالی ڪه گریه میڪردند، شعار می دادند.
تشییع جنازه باشڪوهی بود. حجت را به خاڪ سپردیم. صمد ناراحت بود. من را توی جمعیت دید. آمد و خودش مرا رساند خانه و گفت می رود خانه شهید قنبری.
شب شده بود؛ اما صمد هنوز نیامده بود. دلم هول می ڪرد. رفتم خانه پدرم. شیرین جان ناراحت بود. می گفت حاج آقایت هم به خانه نیامده. هر چه پرسیدم ڪجاست، ڪسی جوابم را نداد. چادر سرڪردم و گفتم: «حالا ڪه این طور شد، می روم خانه خودمان.» خواهرم جلویم را گرفت و نگذاشت بروم.
شستم خبردار شد برای صمد و پدرم اتفاقی افتاده. با این حال گفتم: «من باید بروم. صمد الان می آید خانه و نگرانم می شود.»
ادامه دارد...✒️