eitaa logo
شهید کمالی
947 دنبال‌کننده
14.4هزار عکس
5.5هزار ویدیو
603 فایل
ارتباط با ادمین: @ENGHLABI60 🔹 امام علی علیه‌السلام: «انسان بصیر، کسی است که به‌درستی شنید و اندیشه کرد؛ پس به‌درستی نگریست و آگاه شد و از عبرت‌ها پند گرفت.» نهج‌البلاغه، خطبه ۱۵۳
مشاهده در ایتا
دانلود
جمهوری اسلامی یک جنبش یا تشکل و حزب سیاسی نیست که اقداماتش علیه هتک حرمت قرآن حکیم به صدور بیانیه و تجمع و تظاهرات محدود شود. کنش در مقام حاکمیت اسلامی باید در مقیاس حکومت باشد. سفیر سوئد را اخراج کنید. @syjebraily
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✔️ امیرعبداللهیان: سفیر جدید سوئد را نخواهیم پذیرفت؛ سفیر ایران هم به سوئد اعزام نخواهد شد 🔸 وزیر امورخارجه: وزیر امورخارجه سوئد بصورت تلفنی گفت دولت این کشور اهانت به قرآن کریم را محکوم می کند و فرد اهانت کننده صرفا مجوز تجمع داشته و نه از پلیس و نه از دولت مجوزی برای قرآن سوزی نداشته است. 🔸 به وی تاکید کردیم که بیانیه کافی نیست و فرد متخلف باید دستگیر و محاکمه شود. 🔸با توجه به پایان ماموریت سفیر فعلی سوئد با دستور رئیس جمهور سفیر جدید پذیرفته نخواهد و سفیر جدید ما به سوئد اعزام نخواهد شد تا زمانی که اقدام موثر از آنها دیده شود. 🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
🔸ایران یک تبعه آمریکایی دیگر را زندانی کرده است تلاش واشنگتن برای آزادی چهارمین تبعه آمریکایی در ایران به گزارش همشهری آنلاین، ساعاتی پیش برخی رسانه‌های آمریکایی از دستگیری چهارمین تبعه آمریکایی در ایران خبر دادند. این رسانه‌ها به نقل از منابع خود نوشتند که دستگیری این شخص، بخش مرکزی مذاکرات برای تبادل زندانیان با ایران است. وستانیوز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از استوری قرآن و حدیث
🔹صفحه: 254 💠سوره رعد: آیات 35 الی 42 @ahlolbait_story
قسمت:9⃣7⃣1⃣ اما چون شیری نمی آمد،گریه می کرد.» از این حرفش خیلی ناراحت شدم.گفت: «حالا ببین تو چه آسوده بچه ات را شیر می دهی.باید خدا را هزار مرتبه شکر کنی.» گفتم:«خدا را شکر که تو پیش منی.سایه ات بالای سر من و بچه هاست.» کاسه انار را گرفت دستش و قاشق قاشق خودش گذاشت دهانم و گفت: «قدم! الهی اجرت با حضرت زهرا. الهی اجرت با امام حسین. کاری که تو می کنی، از جنگیدن من سخت تر است. می دانم. حلالم کن.» هنوز انارها توی دهانم بود که صدای بوق ماشینی از توی کوچه آمد. بعد هم صدای زنگ توی راهرو پیچید. بلند شد. لباس هایش را پوشید، گفت: «دنبال من آمده اند، باید بروم.» انارها توی گلویم گیر کرده بود. هر کاری می کردم، پایین نمی رفت. آمد پیشانی ام را بوسید و گفت: «زود برمی گردم. نگران نباش.» صبح زود با صدای سمیه از خواب بیدار شدم. گرسنه اش بود. باید شیرش می دادم. تا بلند شدم و توی رختخواب نشستم، سمیه خوابش برد. از پشت پنجره آسمان را می دیدم که هنوز تاریک است. به ساعت نگاه کردم، پنج و نیم بود. بلند شدم، وضو گرفتم که دوباره صدای گریه سمیه بلند شد. ✫⇠قسمت :0⃣8⃣1⃣ بغلش کردم و شیرش دادم. مهدی کنارم خوابیده بود و خدیجه و معصومه هم کمی آن طرف تر کنار هم خوابیده بودند. دلم برایشان سوخت. چه معصومانه و مظلومانه خوابیده بودند. طفلی ها بچه های خوب و ساکتی بودند. از صبح تا شب توی خانه بودند. بازی و سرگرمی شان این بود که از این اتاق به آن اتاق بروند. دنبال هم بدوند. بازی کنند و تلویزیون نگاه کنند. روزها و شب ها را این طور می گذراندند. یک لحظه دلم خواست زودتر هوا روشن شود. دست بچه ها را بگیرم و تا سر خیابان ببرمشان، چیزی برایشان بخرم، بلکه دلشان باز شود. اما سمیه را چه کار می کردم. بچه چهل روزه را که نمی شد توی این سرما بیرون برد. سمیه به سینه ام مک می زد و با ولع شیر می خورد. دستی روی سرش کشیدم و گفتم: «طفلک معصوم من، چقدر گرسنه ای.» صدای در آمد. انگار کسی پشت در اتاق بود. سینه ام را به زور از دهان سمیه بیرون کشیدم. سمیه زد زیر گریه. با ترس و لرز و بی سر و صدا رفتم توی راه پله. گفتم: «کیه... کیه؟!» صدایی نیامد. فکر کردم شاید گربه است. سمیه با گریه اش خانه را روی سرش گذاشته بود. پشت در، میزی گذاشته بودم. رفتم پشت در و گفتم: «کیه؟!» کسی داشت کلید را توی قفل می چرخاند. صمد بود، گفت: «منم. باز کن.» با خوشحالی میز را کنار کشیدم و در را باز کردم. ✫⇠قسمت :1⃣8⃣1⃣ خندید و گفت: «پس چه کار کرده ای؟! چرا در باز نمی شود.» چشمش که به میز افتاد، گفت: «ای ترسو!» دستش را دراز کرد طرفم و گفت: «سلام. خوبی؟!» صورتش را آورد نزدیک که یک دفعه مهدی و خدیجه و معصومه که از سر و صدای سمیه از خواب بیدار شده بودند، دویدند جلوی در. هر دو چند قدم عقب رفتیم. بچه ها با شادی از سر و کول صمد بالا می رفتند. صمد همان طور که بچه ها را می بوسید به من نگاه می کرد، می گفت: «تو خوبی؟! بهتری؟! حالت خوب شده؟!» خندیدم و گفتم: «خوبِ خوبم. تو چطوری؟!» مهدی بغلش بود و معصومه هم از یونیفرمش بالا می کشید. گفت: «زود باشید. باید برویم. ماشین آورده ام.» با تعجب پرسیدم: «کجا؟!» مهدی را گذاشت زمین و معصومه را بغل کرد: «می خواهم ببرمتان منطقه. دیشب اعلام کردند فرمانده ها می توانند خانواده هایشان را مدتی بیاورند پادگان. شبانه حرکت کردم، آمدم دنبالتان.» بچه ها با خوشحالی دویدند. صورتشان را شستند. لباس پوشیدند. صمد هم تلویزیون را از گوشه اتاق برداشت و گفت: «همین کافی است. همه چیز آنجا هست. فقط تا می توانی برای بچه ها لباس بردار. ✫⇠قسمت :2⃣8⃣1⃣ گفتم: «اقلاً بگذار رختخواب ها را جمع کنم. صبحانه بچه ها را بدهم.» گفت: «صبحانه توی راه می خوریم. فقط عجله کن باید تا عصر سر پل ذهاب باشیم.» سمیه را تمیز کردم. تا توانستم برای بچه ها و خودم لباس برداشتم. مهدی را آماده کردم و دستش را دادم به دست خدیجه و معصومه و گفتم: «شما بروید سوار شوید.» پتویی دور سمیه پیچیدم. دی ماه بود و هوا سرد و گزنده. سمیه را دادم بغل صمد. در را قفل کردم و رفتم در خانه گُل گز خانم و با همسایه دیوار به دیوارمان خداحافظی کردم و سپردم مواظب خانه ما باشد. توی ماشین که نشستم، دیدم گل گز خانم گوشه پرده را کنار زده و نگاهمان می کند و با خوشحالی برایمان دست تکان می دهد. ماشین که حرکت کرد، بچه ها شروع کردند به داد و هوار و بازی کردن. طفلی ها خوشحال بودند. خیلی وقت بود از خانه بیرون نیامده بودند. صمد همان طور که رانندگی می کرد، گاهی مهدی را روی پایش می نشاند و فرمان را می داد دستش، گاهی معصومه را بین من و خودش می نشاند و می گفت: «برای بابا شعر بخوان.» گاهی هم خم می شد و سربه سر خدیجه می گذاشت و موهایش را توی صورتش پخش می کرد و صدایش را درمی آورد.... ادامه دارد.....
به گزارش خبرگزاری حوزه مقاومت بسیج حضرت فاطمه سلام الله علیها همایش شیرخوارگان حسینی به همت پایگاه حضرت زهرا سلام الله علیها و هیئت رزمندگان برگزار شد. این مراسم که با حضور مادران ولایی در مسجد امام جعفر صادق(ع) آغاز شد، با دکلمه خوانی خواهر طاهری و قرائت نذرنامه توسط مادران و سخنرانی حجت الاسلام کمالی همراه بود. سخنران محترم با استناد به آیه ۳۲مائده(مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا) بیان داشتند: سقط جنین یکی از بارزترین مصداق این آیه است که ، از نمونه‌هاى «قتل نفس» و حرام است. مشکل بزرگ امروز ما این است که قبح این ماجرا هنوز برای مردم جامعه مشخص نشده. متاسفانه سقط جنین برای بسیاری افراد، یک موضوع خیلی ساده است و باید جلوگیری شود برای کاهش آمار سقط جنین اولین کاری که هریک از مخاطبان این صحبت‌ها می‌توانند در محیط پیرامونی خودشان انجام دهند، آگاه سازی و ایجاد تردید و جلوگیری از سقط است. چرا که هر سقط جنینی توسط والدین یا دکتر به منزله کشتن تمام انسانهاست. و ثواب جلوگیری از آن به منزله نجات و حیات بخشیدن به تمام انسانهاست. مداحی و روضه‌خوانی مداح اهل بیت رسول مرواری پایان بخش این محفل نورانی بود. حوزه مقاومت بسیج حضرت فاطمه (س) - پایگاه حضرت زهرا(س)- هیئت رزمندگان گرمه
🇮🇷 📝 صلاحیت آذر منصوری در کمیسیون احزاب رد شد 🍃🌹🍃 🔸حدادی، عضو کمیسیون ماده ۱۰ احزاب: صلاحیت آذر منصوری به‌جهت محکومیت قضایی در جلسه کمیسیون ماده ۱۰ احزاب مردود اعلام شد؛ بنابراین انتخاب او برای رئیس جبهه اصلاحات خلاف قانون است. 🔹منصوری حتی صلاحیت عضویت در شورای مرکزی حزب اتحاد ملت را نیز ندارد. 🆔 http://eitaa.com/meyarpb 🆔 http://rubika.ir/meyar_pb