eitaa logo
اندیشکده‌ شهید‌ کامبوزیا🏅
7.8هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
436 ویدیو
592 فایل
🏢 اندیشکده زبانشناسی کامبوزیا ، مطالعات تخصصی حوزه زبانهای سامی با رویکرد تاریخی » تطبیقی و باستانی 👈زبانهای ؛. عربی ، عبری ، آرامی 🔆پشتیبانی: @Hebreww 💠 تارنما : kambozia.com
مشاهده در ایتا
دانلود
החיילת עינבר רוזנפלד, בטיק טוק לייב, הישר מחמ"ל אוגדה 91, מספרת מה היא עושה בחמ:ל מה יהיה עם כל החיילות המטומטמות הללו שמספרות את הפרטים בלייב רק כשצה"ל יכניסו אותן לחודשים שלוש לכלא זה יפסק לבנתיים בצה"ל לא יודעים ולא מתמודדים עם התופעה שבעיקר חיילות, חושפות פרטים ומידע בטיק טוק השבוע העלנו סרטון לייב של חיילת בזמן שמירה במחסום שיוצאת עם המצלמה לבדיקת רכב פלסטיני ופשוט עסוקה בלייב במקום באבטחת המחסום
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یهودیان مخفی (آنوسی) مثابه یه سازمان اطلاعاتی/سری قوی
- یهودیان مخفی مشهد ادعا می‌کنند در ۱۱ ذیحجه ۱۲۵۵ ق./ ۲۷ مارس ۱۸۳۹ م. مصادف با عید قربان، در پنجمین سال سلطنت محمد شاه و در زمان صدارت حاج میرزا آقاسی، مورد حمله‌ی مسلمانان مشهد قرار گرفتند و ۲۸ تن از ایشان کشته و تعدادی مجروح شدند! سازمان اطلاعاتی چند ساعت پس از حمله، به پیشنهاد حاج میرزا عسکری امام جمعه مشهد، ابتدا هفت تن از بزرگان یهودی شهر و سپس، به تبع ایشان، تمامی طایفه یهودی مشهد مسلمان شدند. امام جمعه این روز را روز الله داد نامید و یهودیان مشهد از آن به عنوان «واقعه الله داد» یاد می‌کنند. این‌که گفته می‌شود «جامعه یهودیان مخفی مشهد»، یا «جدیدالاسلام‌های مشهد»، به‌دلیل «واقعه الله داد» پدید آمده، براساس یادداشت‌های سفر سال ۱۸۳۱ جوزف ولف به مشهد درست نیست. براساس سفرنامه جوزف ولف، یهودیان مشهد از سال‌ها پیش، از این تاکتیک استفاده می‌کردند. براساس اخبار رسیده، شمار مسلمان شدگان مشهد در واقعه الله داد ۲۴۰۰ نفر یا ۴۰۰ خانوار ذکر شده که شامل تمامی یهودیان شهر بود. ژاله پیرنظر در این خصوص نوشته است: جدیدالاسلام‌های مشهد، پس از پذیرش اجباری دین نوین، اولین گام‌ها را در جهت خو گرفتن با چگونگی زندگانی و هویت جدید برداشتند. شماری از آنان قلباً و عمیقاً به دین تازه ایمان آوردند و آن را پذیرفتند، اینان کم‌کم جذب جامعه بزرگ‌تر مشهد شدند، اما اکثریت خانوارهای جدیدالاسلام تنها در ظاهر به مذهب نوین گرویدند و در خفا به دین اجدادی خود وفادار ماندند و بدین‌سان یک زندگی دوگانه پیچیده سراسر بیم و هراس را آغاز کردند. اینان در ظاهر و در انظار عام مسلمان بودند و فرامین اسلام را گردن می‌نهادند و مراسم آن را به‌جا می‌آوردند، اما در پنهان، در حریم بسته خانه‌های خود، آئین و فرایض یهود را با جدّیت، تعصب و وسواسی به‌مراتب بیش از پیش اجرا می‌کردند. همه اعضای این گروه یک‌پارچه و یک‌دل به نگهبانان جمعی این زندگی سرّی بدل شدند… به خاطر این‌که مجبور نشوند دخترهای خود را به مسلمانان شهر به زنی بدهند، آنان را اغلب از سنین خردسالی به عقد پسران جوان و نوبالغ جامعه خود در می‌آوردند. مراسم عقد و ازدواج دوبار برگزار می‌شد. بار اول برطبق موازین اسلامی و شرعی، با سر و صدا و سرور و شادی. و یک بار دیگر با اجرای مراسم عقد یهودی در خفا. ژاله پیرنظر درباره‌ی نفوذ یهودیان مخفی (یهودیان جدیدالاسلام) در مشهد نیز می‌نویسد: برخی از ‌جدیدی‌ها که به القاب حاجی یا کربلایی شناخته شدند به درجاتی از ایمان رسیده بودند که مورد اعتماد کامل امام جمعه وقت قرار گرفتند. امام جمعه با اطمینان به امانت و دین‌داری این گروه آنان را به آستان قدس رضوی معرفی کرد. در آستان، مشاغلی چون انبارداری، صندوق‌داری و حتی نظارت بر امور مالی خزانه، که بیش‌تر شامل نذورات و هدایای زائران بود، به آن‌ها محول شد. یکی از جهان‌گردان اروپائی که چند دهه بعد از الله داد (در دهه ۱۸۸۰) از مشهد دیدن کرده بود، در گزارش خود با اشاره به حضور همه‌ساله‌ی هزاران هزار زائر در شهر مشهد و اهمیت آنان به عنوان یک منبع درآمد مالی مهم برای این شهر، به این نکته می‌پردازد که اداره‌ی بعضی از امور عمومی شهر به جدیدی‌های مؤمن محول شده است… (۱) در جلد اول کتاب «یهودیان ایرانی در تاریخ معاصر» درباره نفوذ یهودیان مخفی مشهد آمده است: البته در این دوران کسانی هم بودند که هم خواستند و هم توانستند از موقعیت استفاده کنند. این گروه خود را به بزرگان شیعه شهر نزدیک کردند و از این بابت بهره‌ی فراوان بردند. 
در اولین کنفرانس مرکز تاریخ شفاهی یهودیان ایرانی که در لس‌آنجلس برگزار شد، فیلم مستندی با عنوان یهودیان مشهد نمایش داده شد. مرکز تاریخ شفاهی یهودیان ایرانی این فیلم را با همکاری تلویزیون رژیم صهیونیستی و موزه دیاسپورا تل‌آویو تهیه کرده بود. در اینجا، قسمت‌هایی از گفتار متن فیلم را به نقل از جلد اول کتاب «یهودیان ایرانی در تاریخ معاصر» می‌خوانیم: اولین برنامه‌ی مسلمان شدن، مراسم تغییرنام در داخل مساجد بود. برای یهودیان جدیدالاسلام تمام مراحل زندگی به دو صورت مختلف انجام می‌گردید: در خارج از خانه، مسلمان و در پستو یا زیرزمین خانه، یهودی. در این فیلم مستند هم‌چنین آمده است: آقای حکیم یک یهودی مشهدی (ساکن فلسطین اشغالی) است و می‌گوید: به هر نوزاد یهودی از همان سال‌های اول تولد چنین تفهیم می‌شد که در یک وضع بحران استثنایی قرار دارد و باید یک زندگی دوگانه داشته باشد. به ما گفته می‌شد در مقابل غیریهودی‌ها نباید اصلاً از رویه‌ی زندگی داخلی خود صحبت کنیم… این رازداری مطلق از روزی که بچه‌ها عقل‌رس می‌شوند طبیعت دومشان گردید. به این ترتیب همه‌ی یهودیان جدیدالاسلام دو نام داشتند: مثلاً اسم مسلمانی پدربزرگ من شیخ ابوالقاسم بود و اسم عبری‌اش بنیامین. اسم مسلمانی پدر من ابراهیم و اسم عبری‌اش آبراهام بود. مرا در خارج خانه موسی صدا می‌کردند و اسم داخل خانه من موشه بود. در دوران زندگی پدرم بسیاری از یهودیان، اسامی غلیظ مسلمانی داشتند. حکیم می‌گوید: خانواده حکیمی و بقیه خانواده‌های مشابه که رهبران جامعه یهودی بودند، با مسلمانان روابط نزدیک و صمیمانه‌ای داشتند. برخی از آنها حتی به سفر مکه هم رفتند و حاجی شدند و حجرالاسود را طواف کردند. هر کس به مکه می‌رفت لقب حاجی می‌گرفت. از ویژگی‌های یهودیان مخفی مشهد، مسلمان دو آتشه شدن برخی از آنها بود: مصاحبه‌گر از آقای حکیمی می‌پرسد: افراد خانواده شما خیلی بیش از دیگران تظاهر به اسلام می‌کردند تا آنجایی که حتی بقیه یهودیان مشهد نسبت به شما مشکوک شده بودند که آیا یهودی جدیدالاسلام هستید یا مسلمان دو آتیشه؟ (۳) افراهیم کهن اهارانوف، می‌گوید: زمانی رسید که مسلمانان متعصب نسبت به یهودیان سوءظن پیدا کردند و به این نتیجه رسیدند که اینها دارند تظاهر می‌کنند. برای رفع این سوءظن بزرگان قوم یهود تصمیم گرفتند به حج بروند. آنها به زیارت مکه رفتند و با لقب حاجی به مشهد بازگشتند. مرحوم پدر بزرگ من متتیاهو کهن، وقتی به سفرحج رفت یک تفیلیم کوچک را با خود همراه برد و آن را در زیر لباس پنهان کرد. او از این تفیلیم برای نمازگزاردن استفاده می‌کرد و در حضور صدهاهزار مسلمانِ معتقد نماز یهودی خود را بجا می‌آورد.
در فیلم مستند «حکایت یهودیان پارسی» که به زبان عبری و متعلق به موزه دیاسپورا تل‌آویو است، نیز به این موضوع پرداخته است. در بخش‌هایی از این فیلم آمده است: خنانیا: اسم من عزت‌الله فرزند فرج‌الله نصرالله‌یف است. گزارش‌گر: اسم عبری تو چیست؟ خنانیا: اسم من خنانیا بن یوناتان هلوی گزارش‌گر: چندسال در مشهد به‌صورت یک مسلمان زندگی کردی؟ خنانیا: پانزده سال گزارش‌گر: مراسم مذهبی خود را کجا انجام می‌دادید؟ مرد ناشناس: در کنیساهای زیرزمینی و پناهگاه‌های زیر خانه‌ها. در فاصله نیم کیلومتری از خیابان‌های اصلی سه چهار زن را به صورت گدا می‌نشاندیم. وقتی کسی رد می‌شد، زن‌ها به هم اشاره می‌کردند. درنتیجه خبر به ما می‌رسید و ما ساکت می‌شدیم که کسی نفهمد. گزارش‌گر: به‌عنوان یک کودک سخت نبود که در ظاهر مسلمان و در خفا یهودی باشی؟! خنانیا: بله، خیلی سخت بود. باید مثل آنها لباس می‌پوشیدیم، مثل آنها راه می‌رفتیم، مثل آنها نماز می‌خواندیم. آنها می‌دانستند که ما جدید هستیم، یعنی کسی که به تازگی دین اسلام آورده و جدیدالاسلام شده است. (۵) صیون لوی از یهودیان مخفی مشهد درباره‌ی پنهان‌کاری و ظاهرسازی خانواده‌اش می‌گوید: «پدر من هرگاه به بازار می‌رفت گوشت غیرکاشر می‌خرید و به خانه می‌آورد. بعد آن گوشت را طوری سر به نیست می‌کردند که آثاری از آن باقی نماند.» برای مصرف گوشت خوراکی خانواده‌ها در خفا طبق سنت یهودی گوسفند و مرغ را در خانه ذبح می‌کردند و به اتفاق به مصرف می‌رسانیدند. (۶) در منبعی دیگر آمده است: گوشتی که از قصابی‌های مسلمانان می‌گرفتند، باز هم برای ظاهرسازیِ بیشتر به فقیران می‌دادند، ولی شب‌ها در خانه‌های‌شان، گوسفند را ذبح یهودی می‌کردند و گوشت آن را شبانه به خانه‌های دیگر یهودیان آنوسی می‌فرستادند. (۷) ۳- البته این تاکتیک فقط توسط یهودیان مشهد استفاده نشده است و در برخی شهرهای دیگر و در مقاطع زمانی مختلف مورد استفاده قرار گرفته است. حاخام یدیدیا شوفط رهبر یهودیان ایران قبل انقلاب و رهبر یهودیان ایرانی‌تبار جهان بعد از انقلاب در خاطراتش آورده است: [منوچهرکوهن]: جناب حاخام، می‌دانیم که بسیاری از یهودیان کاشان را بخصوص در زمان صفویان به زور مجبور کردند مسلمان بشوند. آیا هیچ با نوادگان این افراد برخوردی داشته‌اید؟ [حاخام یدیدیا شوفط]: یک‌بار با مرحوم پدرم برای خرید ابریشم به اران در حومه کاشان به منزل یک نفر که اسمش حسینعلی کدو بود رفتیم. پیرمرد ریش‌سفیدی بود. خیلی به مرحوم پدرم احترام می‌کرد. از او پرسیدم چرا این همه احترام و رعایت می‌کنی؟ گفت: آقا من خودم یهودی‌زاده هستم. این بالا کتابخانه و اطاق نماز پدربزرگم است که یهودی بوده و کتاب‌های عبری او هم هنوز هم اینجاست. فقط من حق دارم هر روز به این اطاق بروم و کتاب‌های او را ببوسم وگردگیری کنم. پایین اطاق را هم آب‌پاشی کنم و تعظیم کنم و برگردم. این حرف‌های یک پیرمرد ۸۰ یا ۸۵ ساله بود.