👈بامیه 1 : ضد سرطان، تقویت کننده سیستم ایمنی، ضد پیری زودرس، پوکی استخوان، چاقی و یبوست
👈بامیه 2 : سرطان زا، دشمن قلب و گردش خون، عامل خرابی دندان، چاقی و استرس!
انتخاب با شماست☝️
🇮🇷مرکز طب اسلامی
🍏👉🏻@markaz_teb 🍎
#سلام_امام_زمانم💞
📖 السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ سَادَةِ الْبَشَرِ...
▫️سلام بر شکوه سَروَری و آقایی تو که از پدران خویش به ارث برده ای...
سلام بر تو و بر روزی که بر تمام خلق سروری خواهی کرد!
📚 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس، ص610.
السلام_علیک_یا_بقیه_الله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خداوند بهتر میداند...💐🌺
📖 #درمحضرقرآن
5.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 چکار کنم خدا نگاهم کند
#درس_اخلاق
🎙 حجتالاسلام #عالی
5.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬چرا فلانی گناهش از من بیشتره ولی گرفتار نمیشه؟....
🎙️ حجت الاسلام #قرائتی
🎤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥اگر با آرایشت دل مردی رو بُردی...⁉️
#تلنگر
دو سالی گذشت و خواهرم کنکور قبول شد. خیلی خوشحال بودم داره موفق میشه. به لطف خدا رشته داروسازی شهرمون قبول شد. وقتی که شنید قبول شده اشک میریخت و میگفت داداش من همه زندگیمو به تو مدیونم.
مم میگفتم ما به آقا امام حسین مدیونیم. یک روز خبر رسید سپهر و تیمور تصادف کردن.
بالاخره من به امام حسین قول داده بودم ببخشمشون. دو کیلو میوه گرفتم رفتم بیمارستان دیدم سپهر فوت کرده.
تیمور هم وضع مناسبی نداشت.
دکتر گفت از گردن به پایین فلج شده.
خیلی ناراحت بودم خیلی.
یکم پول جمع کردم و کنار خونه همون پیرمرد عزیز یه خونه اجاره کردم.
از زیر زمین کوچیک ولی پراز صفا و محبتشون خداحافظی کردیم اما هنوز کنارشون بودیم. هرروز بهش سرمیزدم و گاهی خواهرم میرفت کمک پیرزنش و کمکش میکرد.
تا اینکه یه روز در خونمون زده شد
مادرم بود.
داشت اشک میریخت.
گفتم چیزی شده؟ گفت جهان و بهرام از خونه بیرونم کردن. میخوان اگر بتونن تیمورم بذارن سالمندان یا آسایشگاه. ۱
9.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ثواب عجیب نمازشب در آیات قرآن
حتی اولیاء الهی هم از ثواب و پاداش این عمل اطلاعی ندارند...
🔴 #شبیه_کیفهای_زنانه
✍️حجت الاسلام رنجبر:
💠 شما مغازههای کیف فروشی زنانه را دیدهاید که چقدر قشنگ کیفها در آنجا آویزان شدهاند، اما در آن را که باز میکنید، میبینید داخل آن پر از کاغذ و روزنامه باطله است. وقتی شما کاغذهای باطله را بیرون میریزید، کیفها هم از آن قواره و شکلی که دارند میافتند. ولی وقتی که همین کاغذهای باطله را مچاله میکنید و در کیف فرو میبرید، کیف شکل میگیرد. خشم و #عصبانیت هم زباله زندگی است، وقتی آن را بیرون میریزیم و بروز میدهیم خودمان زشت میشویم و از قیافه انسانی میافتیم، دیدهاید کسی که عصبانی میشود چهرهاش زشت میشود ولی وقتی همین خشم را به خاطر خدا فرو میبرید #شمایل_انسانی پیدا میکنید.
🆔 @khanevadeh_313
014.mp3
1.06M
🎙 رابطه صحیح زن و شوهر
⭕️ روش درست رفتار با همسر و فرزندان
🔴 #دکتر_حبشی
🆔 @khanevadeh_313
من پای عهدم موندم. با روی باز گفتم بیا تو. خواهرم هم خوشحال بود. بهش گفتم اگر دوست داری تیمور هم میتونی بیاری. خیلی خوشحال شد و دعام کرد.
خوشحال بودم حالا سرپناهی دارم و میتونم مادر و خواهرم رو خوشحال و باعزت نگه دارم. تیمور هم آوردن فقط دراز کش بود. و نمیتونست آب هم خودش بخوره. مادرم ازش نگهداری میکرد. اما بخاطر اینکه مادرم راحت باشه براش پرستار گرفتم
چند باری تیمور ازم حلالیت طلبید و من گفتم یه شب عاشورا تو مجلس امام حسین حلالت کردم. به خواهرمم گفت و خواهرم از اونجایی که قلب بزرگی داشت بخشیدش.
یک روز داشتم میرفتم بیرون که همون دوستم که باهاش کار میکردم زنگ زد. من ماجرای قتل پدرم و داریوش مظفری رو بهش گفته بودم
گفت عموم که تو نیرو انتظامیه. تعریف کرده یه داریوش مظفری نامی به جرم قاچاق مواد مخدر قراره آخر هفته اعدام شه. بیا زود عکسشو ببین خودشه؟
رفتم مغازه و دیدم بله! چروکیده و نحیف شده اما چشماش خودشه.
میدونستم خون پدرم یه روزی پاشو میگیره و نمیذاره آب خوش از گلوش پایین بره.
اونقدر رونق افتاد به کارم و برکت داشت که از سال بعدش روز عاشورا نذری میدادیم. با کمک همون پیرمردی که حالا فهمیده بودم سید هم هست.
من با کمک خواهرم چند تا بچه یتیم سر پرستی کردیم.
چندتایی که خونه نداشتن خونه با خرج خودم اجاره کردم براشون.
همون پیرمرد سید هم گفت این زیر زمین و حتی خونه خودمون هست اگر کسی بود بیار.
دوتا خانواده یتیم توی خونه سید زندگی میکنند چندتا هم تحت پوشش داریم و خرجشون رو میدیم.
خواهرم براشون خوراکی و لباس میخره و گاهی باهم میبریمشون گردش.
اینها همش از کرم امام حسین علیه السلام هست
مامانم داشت غذا درست میکرد، بابام رفت بالا سرش و گفت: همِش بزن، نمک بریز، زیرشو کم کن، ادویه بریز...
یهو مامانم قاطی کرد و گفت: چی میگی؟! مگه خودم بلد نیستم؟
بابام گفت: دیدی وقتی پشت فرمونم هی میگی ترمز کن، بپیچ اینور، بپیچ اونور، دقیقا همین حسه.
خلاصه که دعواشون وارد بُعد جدیدی شد 😂😂😂😂😂😅😂🤣😁😃