زندگیمون خیلی خوب شد. کل حقوقش رو توی خونه خرج میکرد. زندگیمشد هنونی که همه حسرتش رومیخوردن. کل طلاهامرو که برای جهیزیه فروخته بودم برام خرید. به جای پول پیش خونه یه ماشین برامگرفت. ولی پرتید منو راضی نمیکرد. گفتم باید یه ماشین مدل بالا تر برام بگیری.گفت باید صبر کنی. افتادم روی ناسازگاری. هر روز بهش گیر میدادم که این زندگی حق من نیست. برای اینکه خواسته های من رو تامین کنه اضافه کاری وایمیستاد ولی خواسته های من کجا و پول و درآمد اونکجا
یه روز که رفتمباشگاه یکی از دوستام از زنبرادرش گله کرد که باخانوادهی اونا نمیسازه. گفت براررش خیلی پولداره و زنش قدر نداره. کنجکاو شدم برادزش رو ببینم. گفت هماهنگ میکنه بیاد دنبالش که من ببینمش. اونروز ظهر وقتی برادرش تکبهش رو از ماشین مدل بالاش برداشت و سمتمون اومد با خودمگفتم این مرد حق من بوده. انقدر از اینکه چرا با من ازدواجنکرده عصبی شدم که وقتی رسیدمخونه گوشی رو برداشتم و شمارهی رضا رو گرفتم و هر چی از دهنم در اومد بهش گفتم. فقر خانوادهش رو به روش اوردم و گفتم که از این زندگی بیزارم. رضا فقط سکوت کرد. اما عصر که اومد خونه به جای بداخلاقی با یه شاخه گل اومد و گفت درخواست وام داده تا بتونه برام ماشین بهتری بخره
🔴 #خلاصهی_سریال_زندگی
💠 معمولاً هر شب هنگام پخش سریال در تلویزیون، #خلاصهی قسمتهای قبل، به صورت آنچه گذشت نمایش داده میشود تا بیننده، موضوع اصلی سریال را #گم نکند و با دیدن خلاصهی آن، داستان فیلم را مرور کرده و تسلّط بیشتری به ابعاد آشکار و پنهان سریال پیدا کند.
💠 چه خوب است زن و مرد گاه در تنهایی خود به ویژه در #سکوت، با تفکّر و یا دیدن آلبوم و فیلمهای قدیمی، سریال زندگی خود با همسرشان را در ذهن، #بازنگری کنند. تصوّر و مرور صحنهها و خاطرات تلخ و شیرین زندگی، تصوّر صحنههای گذر از سختیها و مشکلات، #تصوّر تلاشهای من و همسرم در رسیدن به اهداف و شرایط ایدهآل، تصوّر روزهای اوّل زندگی عاشقانه و بطور کلّی مرور ایّام سپری شدهی زندگی، #برکات و فواید خوبی دارد.
💠 اینکار تلنگر خوبی برای یادآوری زودگذر بودن، #فانی بودن و بیوفایی دنیاست و روحیهی گذشت، درک همسر، قدر یکدیگر دانستن و نگاه #اخروی را در ما زنده میکند.
💠 اینکار باعث میشود برخی از واقعیّتهای #فراموش شدهی زندگی و نقش مثبت همسر و تلاشهای او در #سریال زندگیمان دیده شود و این نکته را به ما یادآوری کند که هردو باهم تا این نقطه از زندگی را پیمودهایم در نتیجه حسّ اتّحاد و #همدلی را در ما تقویت کند.
🆔 @khanevadeh_313
#عفونت
⚠️ کاهش خطر ابتلا به عفونت ....
❗️ یک راه عالی برای کاهش
خطر ابتلا به عفونت
مصرف
سالاد شیرازی همراه با غذاست
خیار گوجه و پیاز
هر سه دشمن عفونت هستند
🇮🇷مرکز طب اسلامی
🍏👉🏻@markaz_teb 🍎
💑 شما خوب باشید همسرتان هم خوب میشود
🔸اگر همسرتان، احترامتان را نگه نمیدارد، برخورد خوب خود را کنار نگذارید و مطمئن باشـید رفتـار صحیح شمـا به تدریج او را اصلاح خواهد کرد.
🔸یقینا چنین فردی، پشت سرتان به رفتار خوب همسرش اعتراف میکند و یقینا اگر رفتار خوب خود را ترک کنید بیاحترامی او بدتر خواهد شد.
•┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈•
🍏👉• @markaz_teb 🍎
⛔️ هرگز #دعوا را کش ندهید
وقتی با همسرتون بحثتون میشه و دلخوری پیش میاد نذار دلخوری به روز بعد بکشه از دلش دربیار و بی تفاوت نخواب
جاتو به هیچ عنوان جدا نکن
این حس بی تفاوتی از تلخ تریناست که روان همسرتو ازار میده
همون شب ناراحتیو چالش کن و روز بعدتونو با شادی و رضایت ازهم شروع کن
وگرنه روزی که با ناراحتی از شب قبل شروع بشه، اون روز هم هدر میره
با مهربانی از دلش در بیار
✅ اگه گذشت ادمو کوچیک میکرد خدا با این همه گذشتش انقد بزرگ نبود..
🍏👉• @markaz_teb 🍎
9.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃 #احیای_قلبی_ریوی
✍فقط در ۴دقیقه احیای قلبی ریوی (CPR) را یاد بگیرید، تا روزی افسوس بلد نبودن آن را نخوریم.
👌این فیلم را پس از مشاهده به اشتراک بگذارید
🇮🇷مرکز طب اسلامی
🍏👉🏻@markaz_teb 🍎
25.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃 پای سخن خدا
و هنگامی که اهل ایمان سوی تو آمدند بگو سلام بر شما! پروردگارتان بر خودش رحمت و بخشش را واجب کرده است!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔜 @avaye_marg
🔵 خیلی از توفیقاتم را از این کار دارم...
آیت الله مرعشی نجفی میفرمود: وقتی مادرم مرا فرستاد تا پدرم را صدا کنم بعضی وقتها پدرم به خاطر خستگی درحال مطالعه خوابش میبرد دلم نمیآمد ایشان را بیدار کنم.
صورت خود را به کف پای پدر میمالیدم تا ایشان بیدار شود. در این حال پدر که بیدار میشد؛ برایم دعا میکرد و عاقبت به خیری میخواست. من خیلی از توفیقاتم را از دعای پدر و مادرم دارم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔜 @avaye_marg
🔴 تأکید #امام_زمان (عجل الله تعالی فرجه) به #نماز اول وقت!!
از جمله توصیه ها و سفارشات مۆکد حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه) همانا اهتمام به خواندن نماز در اول وقت آن است که در دیدارها و تشرفات افراد مختلف به محضر ایشان مورد تأکید قرار گرفته است.
از جمله حضرت (عجل الله تعالی فرجه) فرمودند: "ملعون است ملعون است کسی که نماز صبحش را تأخیر بیندازد تا زمانی که ستارگان محو شوند و ملعون است ملعون است کسی که نماز مغربش را تأخیر بیندازد تا زمانی که ستارگان آسمان پدیدار شوند.
📚منابع و مأخذ:
1-اصول کافی، شیخ کلینی (ره)
2-بحارالانوار، علامه مجلسی (ره)
@sulook
✍ آیت الله کوهستانی(ره) می فرماید :
" اثر غذا در آدم بسیار زیاد است.
اگر غذا طیب و طاهر نباشد بر افکار انسانها اثر می گذارد و این فکرهای شیطانی از تأثیر آن غذای ناپاک است.
از ایشان نقل است که مدتی در خود حس می کنند که قلبشان آن حالت اقبال را از دست داده است. بررسی کرده و متوجه می شوند که شخصی برایشان آردی هدیه داده که یک بهائی به او داده بود. ایشان بعد از متوجه شدن چهره شان تغییر کرده و بعد با ناراحتی می گویند : " مؤمن، ما را از فضیلت ماه رجب محروم کردی."
📚 برگرفته از مجله افلاکیان خاک نشین
@sulook
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این پست عااااالیه،کلی حس خوب بهم منتقل کرد
،گفتم با شما به اشتراک بزارم،حتما واسه عزیزانتون بفرستین ان شاءالله تلنگری باشه واسه هممون🌹🌹🌹
@
اما دیگه هوس افتاده بود سرم و نمیتونستم قید برادر خوشتیپ و پولدار دوستم رو بزنم. با دوستمتماس گرفتم و گفتم یه قراری بزاره با هم بریم بیرون. میدونستم خانواده ی سختگیری داره و اجازهی تنها بیرون اومدن بهش نمیدن.پس قطعا با تنها برادرش میاد دنبالم. حدسم درست در اومد.به شوهرم گفتم قراره با دوستم برم بیرون یکمبگردیم. کارت بانکیش رو بهم داد تا اگر پول لازم شدم ازش بردارم. اومدن دنبالم و رفتیم. اونروز هر چی دلبری بلد بودم انجام دادم تا توجه برادرش رو جلب کنم. اون همخیلی زود گرمو صمیمی شد.
رفت و امد هامون زیاد شد و هر بار صمیمی تر از قبل. تا یک روز گوشیم زنگ خورد و برادرش مستقیم به خودم زنگ زد و باهامقرار گذاشت.
بهم پیشنهاد ازدواج داد! چشمم رو روی آرامشی که خدا بهم داده بود بستم و درخواست طلاق دادم بدون اینکه براممهم باشه زن داره قصد وارد شدن به زندگیش رو داشتم
رضا هر چی دست و پا زد که چرا طلاق گفتم دیگه دوستت ندارم و نمیتونم ادامه بدم. تماممهریهم رو بخشیدم و بعد از چند ماه طلاقم رو گرفتم. اما امیر برادر دوستم حاضر نشد عقدم کنه و گفت باید موقت محرم بشیم. یکم دلم خالی شد اما سکوت کردم. هفتهای یکشب نیاومد پیشم. انقدر محدودم کرد که همون باشگاه هم نمیتونستم برم.فقط کافی بود حرفی از زندگی گذشتهم بزنم تا اونجایی که میتونست کتکم میزد. دست خودم نبود مدام مقایسه میکردم. رضا مردی بود که اصلا بهم بی احترامی نمیکرد و آزاد گذاشته بودم ولی امیر برعکس اون بود.