#خشم ۵
اونروز با تمام مشکلات بخیر گذشت. تا رسیدم خونه سروش زنگ رد و گفت جلسه ی کاریش رو میاره خونه و برای همکاراش شام حاضر کنم. با خستگی شام رو اماده کردم. بعد از شام اسباب پذیرایی گذاشتم روی میز و رفتم توی اتاق اونهام جلسه شون رو شروع کردند. ولی هر نیمساعت سروش خرده فرمایشاتی داشت، بالاخره بعد از سه ساعت جلسه شون تموم شد وسروش برای بدرقه با مهموناش پایین رفت.. هم خسته بودم و هم دلخور و عصبی از رفتارهای سروش عصبیم کرده بود ، وقتی برگشت خونه ازش رو برگردوندم ، گفت ها چیه؟ چرا اونجوری نگاه میکنی؟
یک دفعه منفجر شدم: چیه؟ واقعا نمیدونی چیه؟
از صبح سرکار بودم با هزارتا ادم سروکله زدم اونوقت به چه حقی جلوی یه غریبه ها عین کلفتا باهام برخورد میکنی؟ رفتم اشپزخونه تا ظرفای مونده توی ظرفشویی رو بشورم همونطورم شروع کردم به غر غر کردن. سروش چیزی از تو اتاق گفت و باعث شد بیشتر کلافه م کنه..
هدایت شده از 🇮🇷 جوانان انقلابے 🇮🇷
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 اگر می خواهید ارتباطتان با امام زمان قوی بشه ..
🎙 #استاد_محمودی
@saja_ir
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#خشم ۶
.
با کاپشنش از اتاق اومد بیرون گفت اونقدر گند اخلاقی ادم نمیتونه دو دقیقه تحملت کنه، منم داد زدم من گند اخلاقم؟ یا تو همیشه با بی حرمتی ها و توهینات ادمو سکه ی یه پول میکنی؟ منو خورد میکنی که مثلا خودتو بالا بکشی. اینبار واقعا عصبانی شد اومد سمتم از ترس یه لحظه ساکت شدم یه لحظه اومد سمت یخچال داد زدم برو بیرون از اشپزخونه حالم ازت بهم میخوره رفت بیرون. همین که وارد راه پله شد درو محکم کوبید. چند لحظه بعد صدای مهیب افتادن کسی توی راه پله پیچید. بدو رفتم درو باز کردم. خدای من شوهر عزیزم توی پاگرد پایین پله ها به طرز فجیعی افتاده. باترس و جیغ رفتم سمتش. چند روزه توی بیمارستانیم و هنوز سروش به هوش نیومده اما دکترها امیدوارمون کردند. خونواده ی سروش همه با من سرسنگین هستند فکر میکنم همسایه ها از دعوای اون شب چیزی بهشون گفتند و شایدم بخاطر دعواهایی که پیششون میکردیم فهمیدند بازم دعوامون شده بوده. خدای من اگه به عصبانیتم غلبه کرده بودم اگه این همه سال تمرین کنترل خشم کرده بودم اگه اینقدر زود عصبانی نمیشدم این بلا سرمون نمیومد...خداروشکر دوروز بعد سروش به هوش اومد ولی هردو تایی مون بابت خشممون تاوان سختی دادیم.
#اشتباه ۱
بابای من وقتی جوونتر بود و ما بچه بودیم اوضاع مالی خیلی خوبی داشت یادمه که مامانم به زنای دیگه فخر میفروخت اما ی بار یکی به مامانمگفت اینکارو نکن عاقبت نداره خدا قهرش میاد اما مامانمگوش نمیداد و همچنان به فخر فروشیش ادامه میداد تا اینکه بابام پیشرفت کرد و ی کامیون رو کرد دوتا کم کم بابام طمع کرد و رفت پول نزول کرد که ی کامیون بخره یکی از اقوام بهش گفت نکن نزول عین اتیش تو مالت میافته اما بابام محلش نذاشت و همونم شد اون پول نزول باعث شد هر چی داشتیم از دست بدیم یازده تا بچه بودیم و بابام به زور مخارجمون رو پرداخت میکرد هیچی نداشتیم تمام زندگیم با عقده بزرگ شدم دلم پول میخواست، دلم خرید میخواست یا حتی یکممحبت پدری که چون هم زیاد بودیم هم بابام خیلی بدهکار بود نمیتونست به ما محبتی بکنه
در موزه ای در بوستون چه چیز عجیبی قرار دارد؟🤔
در موزهای در بوستون، کفشی ساخته شده از چوب و فلز نگهداری میشود که متعلق به مردم جنوب فرانسه و شهری به نام «Bethmale» است. این کفش به کفش عروس شهرت دارد. برخلاف سنت مرسوم در بیشتر کشورها که دادن طلا و جواهر بیشتر و بزرگتر به عروس نشانه عشق رمانتیک است، در این شهر دادن کفشی که نوک آن بلندتر است نشانه عشق و دلبستگی است
▫️داماد موظف است، خود این کفش را از چوب درخت تهیه کرده و روی آن را به صورت قلب فلزکوبی کند و در شب کریسمس به نامزدش هدیه دهد. در داستان فولکلور آنها، آمده که عاشقی دلشکسته وقتی به خیانت نامزد خود پی میبرد، با فرو کردن نوک این کفش به قلب نامزد و فاسق جان هر دو را میگیرد، لذا این هدیه به نوعی هم نشانه عشق است و هم اخطار🙄
⁉️ اطلاعات مهم بیشتر؟ 👇
🆔 @etelaate_omomii
#اشتباه ۲
به مرور که بزرگتر شدم این خلا محبتی اونقدر بزرگ شد که با وجود مذهبی بودن شهر زندگیمون و سختی های زیاد با ی پسری دوست شدم پولدار بود و برام همه چی میخرید منو میبرد گردش، انقدر خانواده شلوغ و پر دردسری داشتم که کسی اصلا حواسش به من نبود با مجید اونقدر صمیمی شدیم که دیگه تمام مسائل منو میدونست و هیچ حد و مرزی نداشتیم ی روز بهم گفت بیرون که میریم سخته و میترسم پلیس مارو بگیره بیا بریم خونمون منم قبول کردم کلی به خودم رسیدم و رفتم خونشون، با مجید تنها بودیم چند ساعتی رو کنار هم بودیم وقتی برگشتم تازه عذاب وجدان کاری که با خودم کردم شروع شد همش میترسیدم که اگرسر حرفش نمونه ک نیاد خواستگاری من چیکار کنم یا اگر کسی بفهمه چی باید بگم، تابو شکنی کرده بودم باباماگر این رسوایی منو میفهمید دق میکرد
هدایت شده از 🇮🇷 جوانان انقلابے 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️گوش کنیدماجرای جالب وزیبای امام زمان عج واکبر دلاک
سخنران :استاددانشمند
#امام_زمان
@saja_ir
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•