eitaa logo
کانون فرهنگی حضرت قائم (عج) مسجد جامع جلال‌آباد
77 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
3.3هزار ویدیو
10 فایل
تمام اخبار و اطلاعات کانون فرهنگی هنری حضرت قائم (|عجل ا...) مسجد جامع جلال آباد در این کانال قرار میگیرد
مشاهده در ایتا
دانلود
احمدرضا برگشت سر زندگیمون. دخترم خیلی بهش وابسته بودو هر شب کنار پدرش میخوابید. لج و لجبازی ها تموم نشد.‌ داییم‌ با پدر بزرگم‌قهر کرد که چرا به حرفش گوش نمیکنن. مادرم از فرصت استفاده کرد و پدربزرگم رو راضی کرد تا قبل از فوتش ارث رو تقسیم کنه و به داییم هیچی نده. پدربزرگمم که توی جو ناراحتی دعوا با داییم‌بود قبول کرد و کل اموالش رو بین سه تا بچه‌ش تقسیم کرد و برای داییم هیچی نذاشت. داییم‌متوجه شد اومد با پدربزرگم حرف زد. پدربزرگم پشیمون شد ولی مادرم راضی نشد املاکی به نامش زده بودن رو برگردونه. پدر بزرگم از ناراحتی دق کرد و مرد. مادربزرگم برای آروم‌کردن اوضاع کل اموالش رو به نام داییم زد اما نه داییم‌ راضی شد نه مادرم رضایت به تقسیم‌مال و اموال مادرم به اون شکل داشت. هر دو از هم شکایت کردن. تاثیر این اختلاف فقط روی زندگی من خودش رو نشون میداد. بعد از فوت مادربزرگم همه چیز خراب تر شد. مادرم توی تشییع جنازه شرکت نکرد. داییم لج کرد و بزرگ ترین مراسم ختم رو کرفت و تهدید کرد که از خانواده‌ی هیچ‌کس نباید شرکت کته.
6.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 🎙 استاد شجاعی بزرگترین مایه‌ آبروریزی برای ما اینه؛ که علیه‌السلام هنوز برامون «حاجت» نشده باشه! و در خودمون «دلتنگی و بی‌تابی» براش احساس نکنیم!‌
رفت و آمد ها برای مهریه انقدر طولانی شد و اختلاف ها شدت گرفت و احمدرضا دوباره رفت سمت مواد. داییم اومد جلوی خونه‌ی مادرم که همه‌ش تقصیر شماست. افتادم سر لج و گفتم فقط طلاق. با سابقه ی اعتیاد احمدرضا و وضعیت اون ردزش طلاق گرفتم و حضانت بچه ها رو هم ازش گرفتم. گفتم مهریه‌م رو هم ازت میگیرم الان نداری ولی وقتی دایی بمیره بهت ارث میرسه اونو برمیدارم. احمدرضا تنها شد. دایی دوباره بردش کمپ و ترکش داد. چند باری اومد آشتی کنیم ولی من کوتاه نیومدم به نظرم باید تنبیه میشد. متوجه شدم برای خودش خونه‌ی جدا گرفته و حاضر نشده با داییم زندگی کنه. برای خاله‌ی مادرم درد دل کرده بود که من رو از زندگی ساقط کردن، هیچ امیدی به آینده ندارم. جلوی ثبت اموالش رو گرفته بودم و اجازه‌ی هیچ خرید و فروشی به خاطر مهریه‌م نداشت. یه شب سر خوش و خوشحال داشتم با گوشیم بازی میکردم که استوزپری دختر خاله‌ی مادرم رو باز کردم‌ عکس احمدرضا رو گذاشته بود. یه خط مشکی بالاش کشبده بود و زیرش نوشته بود "روزگار باهات خوب تا نکرد پسرخاله جان تسلیت"
🔴 💠 مردی از خانه‌اش راضی نبود، نزد دوستش در بنگاه املاک رفت و از او خواست کمکش کند تا خانه را بفروشد. دوستش برای بازدید به خانه‌اش آمد و بر اساس مشاهداتش، یک آگهی فروش نوشت و آنرا برای صاحبخانه خواند. متن آگهی این بود: 👇 💠 خانه‌ای زیبا که در باغی بزرگ و آرام قرار دارد، تراس بزرگ مشرف به کوهستان دارد، دارای اتاق‌های دلباز و پذیرایی و ناهار خوری وسیع، کاملاً دلخواه برای خانواده‌های پرجمعیت، دارای نور کافی، نزدیک به بازار و ... 💠 صاحب‌خانه به دوستش گفت: دوباره بخوان! دوستش متن آگهی را دوباره خواند. صاحب‌خانه گفت: آقا این خانه دیگر‌ فروشی نیست!!! دوستش علت را پرسید، آن مرد گفت: در تمام مدت عمرم می‌خواستم جایی مثل این خانه که تعریف کردی داشته باشم، ولی تا وقتی که تو آگهی را نخوانده بودی نمی‌دانستم که چنین جایی دارم. 💠 خیلی وقت‌ها نعمت‌هایی را که در اختیار داریم نمی‌بینیم چون به بودن با آنها عادت کرده‌ایم، مثل سلامتی، مثل نفس کشیدن، مثل محبّت دیدن، مثل پدر، مادر، خواهر و برادر، فرزند، دوستان و همسر خوب و خیلی چیزهای دیگر که به آنها عادت کرده‌ایم و چشمانمان برای دیدنشان توقّف نمی‌کند. قدر داشته‌های خود را بدانیم. 🆔 @khanevadeh_313
با خودم گفتم اینم روش جدیدشه، اینجوری میخواد نگرانم کنه بهش زنگ بزنم حالش رو بپرسم سر حرف رو باز کنه تا آشتی کنم. قصد آشتی داشتم ولی نه به این زودی. به کارش خندیدم و خوابیدم. صبح که بلند شدم توی خونمون همهمه بودهمه اروم‌حرف میزدن و جلوی من و بچه‌هام سکوت میکردن. دلم‌شور افتاد. شماره‌ی احمدرضا رو گرفتم. خاموش بود. خواستم برم دنبالش مادرم نذاشت و برادرم تهدید کرد که نمیزاره برم بیرون. دل تو دلم نبود. فردای اون روز گفتم پنهانی میرم خونه‌ی داییم ببینم جه خبره. صبح زود لباسم رو پوشیدم و از پله‌ها پایین رفتم. در رو که باز کردم دختر خاله‌ی مادرم رو باچشم گریون دیدم.‌ گفت خیلی بی معرفتی خودت نیومدی به جهنم چرا نذاشتی بچه هاش بیان. گفتم کجا!؟ گفت حق بچه ها بود تو تشییع جنازه‌ی پدرشون شرکت کنن. ما دیگه با تو کاری نداریم اومدن اینجا فقط تف کنم تو صورت بی معرفتت و برم یعتی شما روز های خوش نداشتید.... دیگه صداش رو نشنیدم. سرم اندازه‌ی کوه شد. احمدرضا واقعا مرده بود! باورم‌نمیشد. با صدای بلند شروع به گریه کردم انقدر جیغ کشیدن و خودم رو زدم که بیهوش شدم.
🍏پیامبر صلى الله علیه و آله : 💞هیـچ زن باردارى نیست 💞که خــــــــــــــــربزه بخورد ، 💞مگـــــــــر این که فرزندش زیبا 💞و خـــــــــــــــوش اخلاق مى گردد . 📚طب النبی ص 29 🍋 @tebesamen
🍃🌸🍃🌸﷽🍃 🌸🍃🌸🍃 🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 ✅ بیماری های مفید ❶سرماخوردگی بدن را تقویت و سیستم ایمنی بدن را فعال میکند و بدن را در برابر بسیاری از بیماریها بیمه میکند که کمترین آن جذام است ❷سرفه ایمنی از فلج است و فلجی به معنای بسیاری بیماریها از قبیل ام اس. ای ال اس. میوپاتی. فلج و سکته مغزی. تحلیل عضلات و ... ❸ التهاب چشم ایمنی از کوری و یا حداقل ایمنی در برابر تضعیف چشم است ❹جوش و دمل ایمنی از بیماری زشت پیسی یا برص است 🇮🇷مرکز طب اسلامی 🍏👉🏻@markaz_teb 🍎 🍃 🌸🍃 🍃🌸🍃 🌸🍃🌸🍃 🍃🌸🍃🌸🍃
وقتی بهوش اومدم فقط مادرم کنارم بود به خاطر آمپول آرامبخشی که بهم زده بودن نمیتونستم‌گریه کنم ولی مات و مبهوت بودم. احمدرضا رفته بود. برای همیشه. از غصه و فشار روحی که من باعثش بودم دق کرده بود و توی چهل سالگی، تنهایی مرده بود‌‌. حتی روی این‌رو نداشتم‌که برم‌ سر مزارش. فکر اینکه آینده، که چی جواب بچه‌هاش رو بدم‌ دیونه‌م کرده.‌ اما نه دیوانگی نه پشیمونی نه رموندگی دیگه احمدرضا رو برنمیگردونه و من هیچ وقت خودم رو نمیبخشم. پول و مال دنیا به هیچی نمیارزه. مادرم هنوز دست از کارهاش برنداشته. بچه ها رو بردم خونه‌ی داییم هر دو فقط گریه کردیم. گفتم اگر بودن بچه ها کنارت آرومت میکنه اینحا بمونن. نیتونست حضانتشون رو ازم بگیره ولی گفت یه جوون داده و دیگه طاقت داغ نداره. برو با بچه هات زندگی کن.‌ آدس خونه‌ی جدیدم رو بهش دادم و پنهانی از خانواده‌م اسباب کشی کردم. الان یک ساله تنها با بچه هام زندگی میکنم. حوصله‌ی هیچ‌کس رو ندارن و هنوز نتونستم برم‌سر مزار احمدرضا.‌ نه احمدرضا من رو میبخشه نه خودم، خودم رو بخشیدم. میدونم خدا هم ازم نمیگذره. من‌جوونی شوهرم رو فدای زیاده‌خواهی مادرم کردم.‌ زندگیم‌رو تعریف کردم‌تا بخونید و بدونید مال دنیا هیچ‌ارزشی در برابرجان انسان نداره. لج بازی باعث اتفاقات بدی میشه و گاهی دیر میشه. خیلی دیر....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیشنهاد میکنم قبل از شروع ختم قرآن روزانه در ماه مبارک رمضان حتما حتما این کلیپ زیبا را دانلود کنید و تا آخر ببینید التماس دعا
💞 دلـم گرفت از این روزگار یا مهدی از این زمانه ی بی اعتبار یا مهدی دوباره کرده هوایت، مدد اباصالح دلی که بی تو ندارد قرار یا مهدی 🌱«اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»