🔰 کانون نشاط دانشگاه قم با همکاری مدیریت تربیت بدنی برگزار می‌کند: [چالش‌ پیاده‌روی حرم‌ تا‌ حرم] ویژه خواهران 🕙زمان پیاده روی:۱۰صبح‌ روز‌ پنجشنبه ، ۲۰ آبان‌ 🕌 مکان: از‌ صحن‌ مسجد اعظم حرم‌ حضرت معصومه(س) به سمت‌ مسجد مقدس جمکران 😷با رعایت‌ ضوابط بهداشتی و زدن ماسک 🔷️ جهت ثبت نام و کسب‌ اطلاعات‌ بیشتر‌ به آیدی‌ زیر‌ مراجعه کنید ⬇️ 🆔@Faghihi4444 ⚠️مهلت‌ ثبت نام تا سه‌شنبه ۱۸ آبان‌ ‌╔═∞═══๑☆🏆☆๑═══∞═╗ 🚴‍♂️ @kanoonneshat 🎮 ╚═∞═══๑☆⚽️☆๑═══∞═╝‌

عکس‌ و ویدیو‌ مربوط‌ به اجرای‌ این‌ چالش👇

📖😴 در منزل من، همه افراد، هرشب در حال مطالعه خوابشان مى‌برد 📝 رهبر انقلاب: من اين را مى‌خواهم عرض كنم كه در منزل خودِ من، همه افراد، بدون استثنا، هرشب در حال #مطالعه خوابشان مى‌برد. خود من هم همين‌طورم. نه اين‌كه حالا وسط مطالعه خوابم ببرد. مطالعه مى‌كنم؛ تا خوابم مى‌آيد، كتاب را مى‌گذارم و مى‌خوابم. همه افراد خانه ما، وقتى مى‌خواهند بخوابند حتماً يك كتاب كنار دستشان است. من فكر مى‌كنم كه همه خانواده‌هاى ايرانى بايد اين‌گونه باشند. توقّع من، اين است. 📚بايد پدرها و مادرها، بچه‌ها را از اوّل با كتاب محشور و مأنوس كنند. حتّى بچه‌هاى كوچك بايد با كتاب اُنس پيدا كنند. 📚بايد خريدِ كتاب، يكى از مخارج اصلى خانواده محسوب شود. مردم بايد بيش از خريدن بعضى از وسايل تزييناتى و تجمّلاتى - مثل اين لوسترها، ميزهاى گوناگون، مبلهاى مختلف و پرده و... -، به كتاب اهميّت بدهند. 📚اوّل كتاب را مثل نان و خوراكى و وسايل معيشتى لازم بخرند؛ بعد كه اين تأمين شد به زوايد بپردازند. ۱۳۷۴/۰۲/۲۶ 📕 هفته کتابخوانی‌ گرامی‌ باد ‌╔═∞═══๑☆🏆☆๑═══∞═╗ 🚴‍♂️ @kanoonneshat 🎮 ╚═∞═══๑☆⚽️☆๑═══∞═╝‌

°🌱° از گابریل گارسیا پرسیدند: اگر بخواهی کتابی صد صفحه‌ای درباره امید بنویسی، چه می‌نویسی؟🗒️🤔 گفت ۹۹ صفحه رو خالی میذارم صفحه آخر، سطر آخر می نویسم: 🦋 یادت باشه دنیا گرد است، هر وقت احساس کردی به آخر رسیدی شاید در نقطه شروع باشی. 🚶🏻‍♀ زندگی ساختنی است، نه ماندنی، بمان برای ساختن، نساز برای ماندن... 👌☺️ منتظرنباش کسی برایت گل بیاورد، خاک را زیر و روکن، بذر را بکار، از آن مراقبت کن، گل خواهد داد ... 🌸🍃 🙂 شاد و بانشاط‌ باشید🙂 ‌╔═∞═══๑☆🏆☆๑═══∞═╗ 🚴‍♂️ @kanoonneshat 🎮 ╚═∞═══๑☆⚽️☆๑═══∞═╝‌

🎥 به نبودنش عادت کردیم‼️ با چہ رویے بنویسم ڪہ بیا آقاجان😪 شرم دارم، خِجِلَم من زِ شما آقاجان😓 چہ ڪریمانہ بہ یاد همہ‌ے ما هستے 🙏 آه از غفلت روز و شب ما آقا جان😭 #اللهُّم‌َ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج ‌╔═∞═══๑☆🏆☆๑═══∞═╗ 🚴‍♂️ @kanoonneshat 🎮 ╚═∞═══๑☆⚽️☆๑═══∞═╝‌

🎥 یک روش‌ تربیتی برای بچه‌های لجباز👌 😂😂😂😐😂😂😂 شاد و بانشاط باشید🤚😂 ‌╔═∞═══๑☆🏆☆๑═══∞═╗ 🚴‍♂️ @kanoonneshat 🎮 ╚═∞═══๑☆⚽️☆๑═══∞═╝‌

سلام‌ خدمت‌ اعضای‌ محترم‌ کانال‌ کانون‌ نشاط‌ بخش خاطره‌ نویسی چالش‌ پیاده‌روی‌ حرم‌ تا‌ حرم‌ انجام‌ شد‌ و از همین‌ جا‌ از کسانی‌ که‌ در این‌ مسابقه‌ شرکت‌ کردند‌ تشکر‌ ویژه‌ می‌کنم🙏 طبق‌ داوری‌ ۳ تا‌ از بهترین خاطره‌ها انتخاب‌ شدند‌‌: 🥇خانم‌ محدثه‌ احمدی 🥈خانم‌ سعیده‌ ملازاده‌ 🥉خانم‌ عاطفه‌ پازکی‌ این عزیزان‌ لطفا‌ جهت‌ دریافت‌ هدیه نقدی خود یک‌ شماره‌ کارت‌ به آیدی زیر‌ ارسال‌ کنند⬇️ 🆔 @Faghihi4444

👈به نام خدا👉 یکی از بهترین خاطراتم برمی‌گردد به چند روز پیش، خوب به یاد دارم که یکی از بچه های کلاس عکسی را در گروه فرستاده بود که با خطی بزرگ و خوانا تایپ شده بود" چالش پیاده روی حرم تا حرم" به خودم که آمدم به دو نفر از دوستانم گفتم حتما بیایند بگذریم که وقت نکردند و مشغله هایشان را بهانه کردند. صبح در حالت خواب و بیداری میخواستم پتو را دوباره روی خودم مرتب کنم که چشمم به ساعت افتاد مثل سیخ از جایم پریدم و تازه ویندوز هایم به کار افتاد :چالش، چالش پیاده روی! اینطور که معلوم بود مادرم به نانوایی رفته بود و سه خواهر کوچکترم ورجه وورجه کنان خانه را روی سرشان گذاشته بودند دنبال لنگ دیگر جورابم بودم که صدای زنگ خانه مرا از جا پراند دو تا از اقوام مان بودند در را برایشان باز کردم و سریع دانه های انار بچه ها را از روی زمین برداشتم و در مشتم جا کردم با آن یکی دستم کاسه بشقاب های خالی را جمع کردم فقط دعا دعا می‌کردم مادرم زودتر برگردد چایی را که بردم کمی با آنها خوش و بش کردم ساعت یک ربع به ۱۰ بود که مادرم آمد فرصت را غنیمت شمردم و باسرعت چادرم را برداشتم با پوشیدن نیم بوت هایم تازه مسابقه دوی من شروع شد به هر زحمتی که بود خودم را سر قرار یعنی صحن پیامبر اعظم رساندم اما بچه ها را ندیدم! خیابان روبروی اش که به پاساژ قدس ختم می‌شد را دنبال کردم که از شانسم خانم عبداللهی (مسئول چالش) به من زنگ زد و این طور که متوجه شدم باید پارکینگ شرقی میرفتم پرس و جو کنان فهمیدم که بالاتر از صحن پیامبر اعظم پارکینگ شرقی است همین که پله برقی را پایین رفتم خانم عبداللهی برای بار دوم به من زنگ زد و گفت که از همان طرف که مردم می‌آیند برخلاف آنها بروم با خودم گفتم وات؟ یعنی عاشق آدرس دادنش شدم. کوچه پس کوچه ها را پشت سر گذاشتم که دوباره گوشی دردستم لرزید این بار گفت بلوار عمار یاسر هستیم . از خانمی آدرس را پرسیدم آن خانم مانتویی هم دست بچه‌اش را محکم تر گرفت و رو به من گفت همراه من بیا. پنج دقیقه ای نگذشته بود که کوچه ای باریک را نشانم داد و گفت مستقیم برو و به سمت چپ بپیچ. از شانس بدم همان لحظه خانم عبداللهی به من زنگ زد و گفت کنار مجتمع ناشران هستیم و همین باعث شد حرف های خانم مانتویی را به درستی نفهمم و به جای سمت چپ به راست بپیچم، سرم را که بالا آوردم تازه متوجه شدم که اینجا بازار عربها ست از یک طرف خنده ام گرفته بود و از طرف دیگر خسته شده بودم. این چالش پیاده‌روی بود یا دوی ماراتن؟! ترجیح دادم از علامه گوگل کمک بگیرم وبه کمکش به ناشران رفتم که همان لحظه دوستان گرامی به هتل المپیک رسیدند وقتی هم که من به آنجا رسیدم آنها ساختمان عمرانیه بودند، بیشتر شبیه بازی تام و جری شده بودیم بلاخره یکی از مسئولان دانشگاه با مشخصات پراید نقره‌ای ۱۱۴ به دنبال من آمد و مرا به بچه ها رساند. موقع پذیرایی بود که دختری به من نزدیک شد اولین چیزی که در صورتش دیدم چشمان آبی اش بود خودش را عبداللهی معرفی کرد و چقدر به تصورات کج و کوله‌ام خندیدم که فکر می‌کردم خانم عبداللهی باید زنی ۴۰ سال با صورتی چروکیده باشد خلاصه آن روز هم گذشت اما با دوستان جدیدی آشنا شدم که با دیدنشان همه‌ی سختی های راه برایم شیرین شدند. تمام ● محدثه احمدی

سعیده ملازاده

خاطره‌ی‌ چالش‌ پیاده روی حرم تا حرم روز 20 آبان ماه روز بسیار به یاد ماندنی و پرخاطره ای برای من بود زیرا در این روز به همراه خواهرهای گلم و مادر مهربانم به پیاده روی حرم به حرم رفتیم،پیاده روی که از نظر من یک روز خوبی راه رقم زد چون قسمت شد تا از حرم حضرت معصومه (س) به مسجد مقدس جمکران راهی شویم البته‌ این یکی از حسن های این پیدا روی بود. یکی دیگر از اتفاقات خوب این روز دیدن دوستانی بود که از شروع کرونا از دیدن یک دیگر بی نصیب بودیم و در این روز توانستیم یکدیگر رو ببینیم و کلی درباره اتفاقاتی که گذشت صحبت کنيم. و اما آخرین اتفاق این روز که برای من گذشت رفتن به دنبال خواسته ی قلبی خودم که خادم افتخاری مسجد جمکران بودن هست، که باید مدارک لازم را تهیه و جهت ثبت نام به آن‌جا مراجعه کنم. ● عاطفه پازکی