eitaa logo
کانون پر مهر خانواده
1.6هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
5.1هزار ویدیو
115 فایل
آموزش برای تمامی اعضا خانواده مباحث مشاوره قبل و بعد از ازدواج تحت نظرکانون تشکیل وتقویت خانواده مهر آفرین استان اصفهان (دولت آباد) کپی از مطالب کانال با ذکر صلوات بلا مانع ارتباط با ادمین @Ramazanian7 تبادل و تبلیغات ارزان @Ramazanian7
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
9.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رهبر انقلاب: 💠 ما همیشه به خانم‌ها میگیم این شوهران شما بچه‌های بزرگی هستند. @kanoonpormehr
شاگرد اول بودم، پدرم یادم داده بود که من همیشه درس بخوانم، وقتی مهمان می آید زود بیایم سلام کنم و بروم! آرام آرام مهمانهای ما خیلی کم شدند چون مادرم غیر مستقیم گفته بود حواس مرا پرت می کنند! عیدها همه اش خانه بودیم و من نمی دانستم سیزده بدر یعنی چه؟ وقتی مدرسه می رفتم، پدرم خودش مرا می رساند آخه مادرم گفت بود نکنه توی سرویس مدرسه حرف بد یاد بگیرم. پدرم مرا خیلی دوست داشت! وحتی می گفت زنگ تفریح به حیاط نروم! چون ممکن است بچه ها دعوایم کنند! و من نه تنها زنگ تفریح مدرسه که تمام زنگهای تفریح عمرم را در اتاقی درس خواندم! مایه افتخار پدر بودم! شاگرد اول! وقتی پدر مرا به مدرسه می رساند شیشه ی اتومبیل را بالا می زد که مبادا حرفی بشنوم ومن تا مسیر مدرسه ریاضی کار می کردم! وقتی سر سفره می آمدم باید به فیزیک فکر می کردم چون پدرم می گفت نباید لحظه ها را از دست بدهم! چقدر دلم می خواست یکبار برف بازی کنم ، اما مادر پنجره را بسته بود ومی گفت پنجره باز شود من مریض می شوم! من حتی باریدن برف را هم ندیده ام! من همیشه کفشهایم نو بود چون باآنها فقط از درب مدرسه تا کلاس می رفتم!!من حتی یک جفت کفش در زندگی ام پاره نکردم و مایه افتخار پدرم بودم! من شاگرد اول تیزهوشان بودم! تمام فرمول های ریاضی و فیزیک را بلد بودم ولی نمی توانستم یک لطیفه تعریف کنم! و حالا یک پزشکم! چه فرقی دارد تو بگو یک مهندس! پزشکی که تا الان نخندیده است، مهندسی که شوخی بلد نیست! من نمی دانم چطور باید نان بخرم !من نمی دانم چطور باید کوهنوردی بروم! با اینکه بزرگ شده ام اما می ترسم باکسی حرف بزنم! چون ممکن است حرف بد یاد بگیرم! من شاگرد اول کلاس بودم! اما الان نمیدانم اگر مثلا مراسم عروسی دعوت شوم چگونه بنشینم، اگر مراسم عزاداری بروم چه بگویم! همسایه مان برای ما آش نذری آورده بود نمی دانستم چه اصطلاحی بکار ببرم. یک روز باید بنشینم برای خودم جوک تعریف کنم ! یک روز باید یک پفک نمکی را تا آخر بخورم! یکروز می خواهم زیر برف بروم! یک روز می خواهم داد بکشم، جیغ بزنم! من شاگرد اول کلاسم اما از قورباغه می ترسم، از گوسفند می ترسم، مایه افتخار پدر حتی از خودش هم می ترسد! راستی پدرها ومادرهای خوب و مهربان به فکر شاگرد اول های کلاس باشید و اگر مادرم را دیدید بگویید پسرش شاگرد اول کلاس درس و شاگرد آخر کلاس زندگی است. @kanoonpormehr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️🍃❤️ که دائما نا آرام و ، هر چه زیبا و خوش اندام هم باشند هرگز همراه خوبی در نیستند. اینها یاد گرفته اند چگونه هر را با یک جدید مخلوط کنند. چنان چه فعلا دلیلی بر همسر نداشته باشند از این می ترسند که همسرشان در آینده کند. که مقابله با آن در اختیار آنها نباشد. فرض می کنند که اگر همسرم نماند چه می شود...اگر شوم و نتوانم دیگر به وظایفم عمل کنم...اگر مهر و همسرم را از دست بدهم و هزاران اگر دیگر که همه روی اخلاق و آدم تاثیر می گذارد... بدیهی است که با وجود چنین نمی توان به دیگران کرد یا خوش برخورد بود. این بی قراریها خود فرد را که از می اندازند هیچ، زندگی را نیز به تنگ می آروند. @kanoonpormehr
❤️🍃❤️ ◀️مردانی که را میدهند:👇 مردها گاهی رفتارهایی انجام میدهند، که از نظر زنان منطقی نیست و همین رفتارها پایه گذار اختلافات زناشویی میشوند. به طور مثل: ➖غرق شدن بیش از حد مرد در کار خود ➖ابراز ناراحتی همیشگی مرد از اتفاقاتی که در رابطه قبلی‌اش افتاده ➖بی‌احترامی به زن حتی به شوخی و دست کم گرفتن او ➖همیشه در سفر بودن ➖و از همه بدتر : نشان ندادن به ! @kanoonpormehr
❤️🍃❤️ 👈 مصرف عرق رازیانه برای روزی نصف الی یک استکان به شکل مستمر باعث چاقی صورت خانما می‌شود. 👈 خوش فرم شدن اندام خانم‌ها 👈 اثر روی زیبایی خانم‌ها 👈 تاثیر بر درد ماهانه 👈 به علت مملو بودن رازیانه از هورمون زنانه (استروژن) مصرف آن هیچگونه به آقایان توصیه نمی‌شود. ❌ فقط در ایام پاکی مصرف شود @kanoonpormehr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ ✨﷽✨ 👌 داستان کوتاه پند آموز ✰ سنــــگــــ ریــــزه ✰ ✍ شخصی در یکی از مناطق کویری زندگی میکرد. چاهی داشت پر از آب زلال زندگیش به راحتی میگذشت با وجود اینکه در همچین منطقه ای زندگی میکرد. بقیه اهالی صحرا به علت کمبود آب همیشه دچار مشکل بودند اما او خیالش راحت بود که یک چاه آب خشک نشدنی دارد. یک روز به صورت اتفاقی سنگ کوچکی از دستش داخل آب افتاد صدای سقوط سنگریزه برایش دلنشین بود اما میترسید که برای چاه آب مشکلی پیش بیاید. چند روزی گذشت و دلش برای آن صدا تنگ شد از روی کنجکاوی اینبار خودش سنگ ریزه ای رو داخل چاه انداخت کم کم با صدای چاه انس گرفت و اطمینان داشت با این سنگ ریزه ها چاه به مشکلی بر نمیخورد. مدتی گذشت و کار هر روزه مرد بازی با چاه بود تا اینکه سنگ ریزه های کوچک روی هم تلمبار شدند و چاه بسته شد. دیگر نه صدایی از چاه شنیده میشد و نه آبی در کار بود. ⇱ مطمئن باشید تکرار اشتباهات کوچک و اصرار بر آنها به شکست بزرگی ختم خواهد شد. 🍃 ❤️🍃 @kanoonpormehr
امروز این داستان را دوست داشتم با هم یه مرور کنیم ما انسانها تصورات و بسیاری از تصمیماتمان را تنها بر اساس ظاهر عوامل طبیعی و یا تقدیراتی که پشت پرده اش را نمیدانیم رقم می زنیم داستان جالب اسب پیرمرد و تصورات مردم،ظاهر بینی را نشان میدهد. روزی اسب پیرمردی فرار کرد، مردم گفتند: چقدر بدشانسی! پیر مرد گفت : ازکجا معلوم فردا اسب پیر مرد با چند اسب وحشی برگشت. مردم گفتند: چقدر خوش شانسی! پیرمرد گفت: از کجا معلوم. پسر پیرمرد از روی یکی از اسبها افتاد و پایش شکست. مردم گفتند: چقدر بدشانسی! پیرمرد گفت از کجا معلوم! فردایش از شهر آمدند و تمام مردهای جوان را به جنگ بردند به جز پسر پیرمرد که پایش شکسته بود. مردم گفتند : چقدر خوش شانسی! پیرمرد گفت : از کجا معلوم! زندگی پر از خوش شانسی ها و بدشانسی های ظاهری است، شاید بدترین بدشانسی های امروزتان مقدمه خوش شانسی های فردایتان باشد. از کجا معلوم؟!