╭┅┈┈┈┈ >>𑁍<<┈┈┈╼┅╮
𑁍سپاس از همراهی𑁍 ╰┅╾┈┈┈ >>𑁍<<┈┈┈┈┅╯
مراجعه بیش اژ ۱۵۰ نفر جهت مشاوره حضوری و تلفنی طی ۴۵ روز گذشته نشان از اعتماد شما عزیزان به گروه مشاوران راه زندگی است .
میکوشیم با یهره گیری از دانش و تخصص مشاوران برجسته در سراسر کشور و نیز برگزاری کارگاه ها و وبینارهای آموزشی موردنیاز در زمینه های مختلف گامی موثر در راستای ارتقای سطح کیفی خانواده های معزز برداریم .
جهت بهره مندی از برنامه های آموزشی مرتبط با خانواده به کانال مشاوران راه زندگی بپیوندید
لینک عضویت
جهت مشاوره حضوری یا تلفنی
https://eitaa.com/moshaveranerahezendegi
⚡️با ما همراه باشید⚡️
🔅با ارسال عدد ۱ به ID زیر با ذکر نام و نام خانوادگی و سن
@Moshver_rahezendegi
به پویش پیشگیری از ابتلا به آلزایمر بزرگسالان بپیوندید
( شامل کارگاه ، وبینار و دورهمی تفریحی و آموزشی)
🔅 مشاوران راه زندگی
وابسته به کانون بازنشستگان وزارت دفاع - استان اصفهان
لینک عضویت در کانال : 👇
@moshaveranerahezendegi
🌐ما همه یک خانواده ایم🌐
هدایت شده از کانال رسمی کانون وابستگان شرکت هسا
💖✨آخرین سه شنبه تابستان
🌸✨و شهریور ماهتون بخیر
💖✨دلتـون پـراز طراوت
🌸✨دستتون پـراز سخاوت
💖✨شـادیتون بی نهایـت
🌸✨زندگیتون پـراز بـرکت
💖✨و روزو روزگارتـون
🌸✨پـراز شـادی و بروفق مراد
💖✨روزتون زیبـا و پراز موفقیت
سلام صبح بخیر.....🌹🌹🌹
هفته دفاع مقدس گرامی باد
سلام و درود می فرستیم برای تمامی رزمندگان و ایثارگران ، شهدا و خانواده ها ی فداکار و بزرگوارشان، صبر ، سلامتی ، سعادت و موفقیت روز افزون برای انان خواستاریم .
یقینا عزت و عظمت کشور مرهون فداکاری ، همراهی و افتخار آفرینی یکایک ان عزیزان می باشد.
یاد باد آن روزگاران ياد باد
🌹
🌺🇮🇷🌺
🌹🇮🇷🇮🇷🇮🇷🌹
🌹🌺🇮🇷🇮🇷🇮🇷🌹🌺
هدایت شده از کانال رسمی کانون وابستگان شرکت هسا
چهارشنبه ای دیگر رسید و به لطف حضرت حق یکبار دیگر روز زیارت مخصوص سلطان سریر ارتضاء مولانا ابوالحسن علی بن موسی الرضا علیه السلام را درک کردیم پس بیائیم به شکرانه این توفیق بزرگ ، چند لحظه سیم دلمان را وصل کنیم به دریای بیکران لطف و کرم ،
قبل از خواندن صلوات خاصه حضرت از جا برخیزید و دست ادب بر سینه بگذارید و حاجات تان را در نظر بگیرید و بگوئید
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَاالْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِيِّ النَّقِيِ وَحُجَّتِكَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّيقِ الشَّهِيدِ صَلاَةً كَثِيرَةً تَامّةً زَاكِيَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً كَأَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ
Mohammadhossein Pouyanfar - Emam Reza Ghrbone Kabotarat (128).mp3
2.36M
امام رضا قربون کبوترات
محمدحسین پویانفر
هدایت شده از کانال رسمی سازمان بازنشستگی نیرو های مسلح
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیه پرسنل وپیشکسوتان نیروهای مسلح میتوانندبا ارایه کارت شناسایی براساس تعامل و مذاکرات صورت گرفته کانون ودجاشهرستان نجف آباد بامدیریت محترم اماکن سیاحتی و زیارتی سپاه صاحب الزمان استان
ازامکانات مشروحه ذیل استفاده نمایند
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
هتل کوثر مستقردرمجموعه رفاهی تفریحی سردارشهیدحاج احمدکاظمی
الف-اتاق ساده شامل اتاق سه تخته وسرویس بهداشتی وحمام مبلغ کل ۳۰۰هزارتومان (جهت همکاران ۱۵۰هزارتومان)
ب-اتاق رویال شامل اتاق سه تخته وسالن مبله مبلغ کل ۳۵۰هزارتومان(جهت همکاران ۲۰۰هزار تومان)
ج-اتاق(وی ای پی) شامل سه اتاق وسالن مبلغ کل ۴۰۰هزارتومان(جهت پرسنل ۲۵۰هزارتومان)
تلفن هماهنگی جهت رزرو هتل
03136121062
رستوران
(همکاران می تواند درتمام ایام هفته ازساعت8صبح تا ۱۱ شب بارعایت موازین شرعی(حجاب) ازمحوطه زیبا وآلاچیق های موجود مجموعه سردار حاج احمد کاظمی بصورت رایگان استفاده نمایند
کلیه غذاها باارایه کارت شناسایی ۱۰درصد تخفیف اعمال میشود
شایان ذکر است روزهای شنبه رستوران تعطیل میباشد
تالارواقع در مجموعه ورودی تالارها برای کلیه پرسنل رایگان می باشد
تلفن جهت کسب اطلاع42666047
همچنین درحال حاضر جهت برگذاری جشن های تولدوغیره تا ظرفیت 150نفر تالار هاآماده ارائه خدمات می باشد
سالن تیراندازی
شامل هفت عدد سیبل تیراندازی مبلغ تیراندازی هرنفر ۸۰هزارتومان باتخفیف 50% ۴۰هزارتومان
پرسنل می توانند بصورت خانوادگی وگروهی حداقل 10نفر باهماهنگی قبلی از سالن تیراندازی مجموعه تفریحی سردار شهید حاج احمدکاظمی استفاده نمایند
ادامه
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
شایان ذکر است
-تامین سلاح وساچمه ومربی باهمان مبلغ هرنفر۴۰ هزارتومان برعهده ان مجموعه می باشد
توجه توجه
1-درکلیه مراحل ارایه کارت شناسایی الزامی است.
2-درتمام مکان های فوق رعایت حجاب اسلامی الزامی است.(الزاما چادر)
3-پخت وپز غذا درمحوطه پارک وآلاچیق های موجود درمجموعه فرهنگی ممنوع می باشد
تلفنهای هماهنگی
هتل. 0313621061
رستوران03142666047
کانون ودجاشهرستان نجف آباد
03142633392و42633394
آدرس کمربندی شمالی نجف آباد بعدازپارک کوهستان 100متر بعدازپل عابر پیاده
24.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رازهای زندگی موفق👆
دکتر سمانه محمد بیگی
🔸به کانال مشاوران راه زندگی بپیوندید
https://eitaa.com/moshaveranerahezendegi
هدایت شده از کانال رسمی کانون وابستگان شرکت هسا
راديو دفاع مقدس.mp3
2.88M
🔈 بشنوید |
خاطره رهبرمعظم انقلاب از روز ۳۱ شهریور ۵۹ و آغاز جنگ تحمیلی
ماجرای دوئل شهید خرازی با ژنرال ماهرعبدالرشید فرمانده سپاه هفتم عراق
عملیات حالت فرسایشی به خود گرفته بود و انرژی و رمقی برای لشکر ۱۴ امام حسین (ع) باقی نمانده بود. یک شب من و حاج محسن حسینی در سنگر نشسته بودیم که حاج حسین خرازی وارد شد و پرسید: «از بچههای مهندسی چند نفر اینجا هستند؟» گفتیم: «ما دو نفر در به در و بیچاره!»
حاجی لبخند زد و گفت: «امشب میخوام بریم جلو!» از حرف او تعجب کردیم. ما هیچگونه امکانات پیشروی نداشتیم. حاج محسن که آدم شوخی بود، بلند شد و گفت: «میخوای ما رو به کشتن بدی؟! تو که از درد زن و بچه سر درنمیآری!»
خلاصه همراه حاج حسین سوار یک ماشین تویوتای لندکروز نو شدیم و حرکت کردیم! این تویوتا را همان روز به حاج حسین خرازی داده بودند. خرازی ما را به یک سنگر تصرف شده عراقی برد که سنگر فرماندهی عراق در منطقه شلمچه بود. یک سنگر مجهز و مجلل زیرزمینی که مبل هم داشت. سنگر در عمق زمین ساخته شده و قطر بتون آن حدود یک متر بود. روی آن را با چندین متر خاک پوشانده و روی خاکها قلوهسنگهای بزرگی قرار داده بودند!
وقتی وارد این هتل زیرزمینی شدیم، شخصی به نام جاسم که کویتیالاصل بود، از طریق بیسیم مشغول شنود فرکانسهای عراقیها بود. حاج حسین گفت: «جاسم کسی رو دم دست داری؟!
جاسم خندهای کرد و گفت: «ژنرال ماهر عبدالرشید!»
ماهر عبدالرشید از فرماندهان معروف ارتش عراق و فکر میکنم فرمانده سپاه هفتم بود! حاج حسین گفت: «بارکالله، بارکالله! خب، چه خبر؟!»
جاسم جواب داد: «میخواهد عقب برود. سه شب است که نخوابیده و دارد نیروهای خود را برای عقبنشینی آماده میکند.»
حاجی خرازی با لبخند ملیحی گفت: «نمیذاریم بره! مثل من که به خط اومدم، اون هم باید بیاد و بمونه.»
جاسم گفت: «چطوری؟!»
حاجی گفت: «بهش پیغام بده بگو: قال الحسین خرازی…»
جاسم گفت: «نه حاجی این کار و نکن! من با این همه زحمت به شبکه بیسیم آنها نفوذ کردهام! بر اوضاع اونها مسلطم! فرکانسهای آنها را کشف کردهام. حیفه!»
حاجی گفت: «همین که گفتم!»
جاسم با تردید روی فرکانس بیسیمچی ژنرال رفت و به عربی گفت: «بسمالله الرحمن الرحیم، قال الحسین خرازی…»
بیسیمچی عراقی با شنیدن اسم خرازی و فهمیدن اینکه فرکانس او لو رفته، شروع به ناسزاگویی کرد و جاسم با شنیدن آن فحشها رنگ از رویش پرید و بیسیم را قطع کرد! حاجی پرسید: «چی میگفت؟!»
جاسم گفت: «داشت ناسزا میگفت!»
حاجی خرازی دست در جیب خود کرد و یک واکمن کوچک درآورد و گفت: «نوار قرآن براش بذار و بگو منطق شما اونه و منطق ما این!»
جاسم دوباره بیسیم را روشن کرد و نوار را گذاشت! بیسیمچی عراقی فرصت گوش دادن به قرآن را نداشت. سیستم بیسیم آنها به هم ریخته بود و فرماندهان عراقی مشغول فحش دادن به هم بودند. ما هم برای مدتی به دعوای فرماندهان عراقی گوش دادیم و کلی لذت بردیم. ژنرال ماهر عبدالرشید که متوجه دعوای فرماندهان خود شده بود، از بیسیمچی پرسید: «چی شده؟!»
بیسیمچی گفت: «یک نفر ایرانی وارد فرکانس ما شده و میگوید، من از «خرازی» برای ماهر پیام دارم! »
ماهر گفت: «پس چرا نمیگذارید پیغامش را بدهد!»
بیسیمچی عراقی به زبان فارسی به جاسم گفت: «ای ایرانی! اگر پیغامی برای «ماهر» داری بگو! او آماده شنیدن است! »
تازه متوجه شدیم، بیسیمچی عراقی هم فارسی بلد است! خرازی به جاسم گفت: «به او بگو خط اول تو را گرفتم، خط دوم تو را هم گرفتم. خط سوم تو را هم گرفتم، خط چهارم تو را هم گرفتم، خط پنجم تو را هم گرفتم، سنگرهای مجهز نونی تو را هم گرفتم. هیچ مانعی جلوی من نیست؛امشب میخواهم بیایم به شهر بصره و تو را ببینم!»
جاسم پیام را داد و بیسیمچی و ماهر عبدالرشید هول کردند! ماهر پرسید: «میخواهی بیایی چه کار کنی یا چه بگویی؟!»
خرازی جواب داد: «یک پای تو را قطع کردم. میخواهم پای دیگرت را هم قطع کنم!»
ماهر جواب داد: بیا! من هم یک دست تو را قطع کردم، دومی را هم قطع میکنم! »
خرازی گفت: «باشد! وعده ما امشب در میدان شهر بصره»
با این پیغام، اوضاع نیروهای عراقی به هم ریخت. ژنرال ماهر عبدالرشید که واقعاً از تصور سقوط شهر بصره ترسیده بود، تمام چینشی را که قبل از آن برای عقب نشینی انجام داده بود، به هم زد!
حاجی خرازی بسیار آرام بود و در حالی که لبخندی بر لب داشت، به ما دو نفر گفت: «نماز خواندهاید؟»
گفتیم: «بله!»
پرسید: «چیزی خوردهاید؟»
گفتیم: «بله!»
گفت: «من خستهام، شما هم خسته شدین، پس بخوابین!»
گفتیم: «با این کاری که شما انجام دادید، مگر میگذارند کسی امشب بخوابد؟!»
وقتی قبل از مکالمه با ماهر عبدالرشید به طرف آن سنگر میآمدیم، عراقیها مثل نقل و نبات گلوله روی منطقه میریختند، اما وقتی میخواستیم بخوابیم،
حجم آتش آنها دهها برابر شده بود و آن شب به قدری روی منطقه شلمچه گلوله ریختند که در طول تاریخ جنگ تا آن زمان و حتی بعد از آن بیسابقه بود. اما سنگر ما کاملاً امن بود. به راحتی خوابیدیم و اتفاقاً خوب هم خوابمان برد!
فردا صبح که بیرون آمدیم، دیدیم بدنه تویوتای حاج حسین از ترکش و خمپاره مثل آبکش سوراخ سوراخ شده است. وقتی حاجی بیدار شد، با او وارد بحث شدیم که: «حکمت این کار دیشب چه بود؟»
حاجی گفت: «ما در این منطقه نیرو و امکانات نداشتیم. مهمات هم نداشتیم. این کار را کردم تا آنها تحریک شوند و منطقه را زیر آتش بگیرند و دستکم به اندازه یک هفته عملیات، مهمات خود را هدر بدهند!»
بعدها جاسم براساس مطالبی که از بیسیم شنیده بود، میگفت: «آن شب انبارهای مهمات عراقیها خالی شده بود و به قدری کمبود مهمات داشتند که تا دمیدن صبح، مهمات داخل تریلرها را مستقیم به کنار توپها و خمپارهاندازها میبردند و مصرف میکردند.»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هنوز از کربلایت
🎙حاج صادق آهنگران