*از سیل که احتمال جاری شدنش هم پنجاه پنجاه هست، اینقدر نگران و هراسانیم، پس چرا از وقوع قیامت که خداوند وعده ی قطعی آن را بارها در قرآن داده است، غافلیم!!!*
*ای کاش به همان اندازه که به اطلاعیه های ستاد بحران حساسیم و گوش می دهیم، به هشدارهای خداوند و انبیاء و اولیای الهی هم حساس باشیم و توجه کنیم!!!*
*سیلاب قیامت پشت هیچ سدی نیست!!!*
✨چو عضوے بہ درد آورد روزگار
دگر عضوہارا نماند قرار✨
جمع آوری هدایای مردمی وخادمیاران رضوی به سیل زدگان کشور
نقدے شماره ڪارت
◽️6037691990257339◽️
👈بانک صادرات به نام نمایندگی آستان قدس رضوی اصفهان
غیرنقدے:
👈(پتو.مواد.غذایی پوشاک.لوازم بهداشتی و دارو )
🏢خیابان 22بهمن مجموعه اداری نمایندگی آستان قدس رضوی اصفهان
#نمایندگی_آستان_قدس_رضوی_
#اصفهان
#نشر_حداکثری
هدایت شده از Baradaranebasiji
🌙🔴🌍امنیت تنگه هرمز بر عهده #سپاه است
تمام کشتی ها برای عبور از تنگه نیاز به اجازه سپاه دارند
فرض کنید کشتی آمریکایی باید از یه نیرویی که ترامپ گفته تروریستی است اجازه بگیره برای عبورو طبق قانونآمریکا ارتباط با تروریستها جرمه!
هر جور حساب میکنم میبینم ترامپ فقط خود زنی کرده :))
*رزنانس*
@baradaranebasiji تلگرام
هدایت شده از Baradaranebasiji
🌙🔴🌍قطعاً صحبتهای امروز جناب #روحانی در مراسم روز ملی فناوری هستهای (برعلیه اقدام اخیر آمریکاییها در تروریستی خواندنِ سپاه) و حتی رونماییِ ایشان از چند دستاورد صنعت هستهای قابل تقدیرست و چه بسا اگر این اقدامات زودتر انجام میشد و یا صحبتهای گاه و بیگاهِ ایشان، با #عمل همراه میشد، امروز شاهد این میزان گستاخی از سوی آمریکاییها و اروپاییها نبودیم اما اینکه در لابلای صحبتهایشان از چرخیدنِ چرخِ زندگیِ مردم، درکنار چرخشِ چرخِ سانتریفوژها خبر دادهاند، نوعی سوءاستفاده از وضعیت موجود محسوب میشود (آنهم درحالیکه تمام گروههای سیاسی قصد وحدت آفرینی و پرهیز از پرداختن به مسائل اختلاف آفرین دارند) و نشان از بی اطلاعیِ ایشان از وضعیت زندگی و #جیب_مردم دارد!!
@baradaranebasiji تلگرام
🌷شهید نماز
بعد از عملیات والفجر 8 ما را اسیر کردند. دوازده نفر بودیم که در یک زیرزمین کوچک زندانی شدیم. همراهان من که بسیجی و پاسدار
بودند، زخم های عمیقی بر بدنشان وجود داشت. بعثی ها به جراحات آن ها هیچ توجهی نمی کردند و از شکنجه ی آن ها ابایی نداشتند.
دست هایمان را با سیم تلفن طوری محکم بسته بودند که سیم در گوشت مچ دست ها فرو رفته بود. چهار روز گرسنه و تشنه به سر
بردیم. نماز را در حالت اضطرار می خواندیم.
روز چهارم نزدیک ساعت ده شب چند افسر عراقی درون زیرزمین آمدند. از این که تعادل نداشتند، فهمیدیم که مست هستند.
همان لحظه یک برادری در سجده بود. آن ها با دیدن او به سویش حمله بردند. یکی از آن ها با شقاوت و دیوانگی با هر دو پا بر سر آن
برادر نمازگزار پرید و دیگران هم با مشت و لگد به جانش افتادند. آن مؤمن ساجد، بی هوش شد. افسران بعثی او را باالی پله ها بردند
و به طرف پایین رهایش کردند. آن مؤمن خداپرست آرام آرام به شهادت رسید.
قصه ي نماز آزادگان، ص 65
خاطره ي محمدحسن شیخ محمدي