eitaa logo
اقیانوس
135 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
526 ویدیو
14 فایل
دنیا‌دریاست🌊 و‌در‌دل‌این‌دریا‌ی‌عمیق ما‌ماهی‌های‌تشنه‌لب‌مشتاق‌آنیم‌که به‌ساحل‌امن‌تو‌برسیم✨ ما‌به‌گرمای‌ساحلت‌راضی‌تریم‌تا خنکای‌آب‌دنیا... ای‌حضرت‌ #اقیانوس
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💭🖇 ■ 😔 ____________ شیعه ازسیدصادق شیرازی برائت میجوید یہ جک بگم😂 یِ روز یک عده منافق میان فــرزندی رو جـلوےچشــم مــــادرش ســـر میبـرند شکم بچه روپاره میکنن و رو درمیارن و با ساتوربدن بچه رو قطعه قطعه میــکنن و بعد مادر ۲۴ ساعـت بــا ایـــن بدن تنهاماند وبادست خودش قبر می کند و بچہ را کفن کرده و دفن می کند... جک زیبایی بود نه😭😰 این وسط مرجع تشیع انگلیسی "ســـیــد صـــادق شیـــــرازی" ازاین منافقان دفاع میکنه و از نوع برخورد ایران و مجازاتِ منافقان ناراحته.... یک‌کلام☝️ تلخ‌کام‌باشندآنان‌که تلخ‌کامےمادران‌ِ سرزمینم‌رابخواند
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
نظام مردم.mp3
6.5M
💢 جمهوری اسلامی به چه دلیل به این اسم، نام گذاری شد؟ - و چه اهدافی را دنبال میکرد؟ 🎤 @Ostad_Shojae
به نام خدایی که پناه بی پناهان است قسمت دهم 💠 از حیاط خانه که خارج شدیم، مصطفی با همان لحن محکم شروع کرد :«ببخشید زود بیدارتون کردم، اکثر راه‌های منتهی به شهر داره بسته میشه، باید تا هوا روشن نشده بزنیم بیرون!» از طنین ترسناک کلماتش دوباره جام در جانم پیمانه شد و سعد انگار نمی‌شنید مصطفی چه می‌گوید که در حال و هوای خودش زیر گوشم زمزمه کرد :«نازنین! هر کاری کردم بهم اعتماد کن!» 💠 مات چشمانش شده و می‌دیدم دوباره از نگاهش می‌بارد که مصطفی از آیینه نگاهی به سعد کرد و با صدایی گرفته ادامه داد :«دیشب از بیمارستان یه بسته آنتی‌بیوتیک گرفتم که تا همراه‌تون باشه.» و همزمان از جیب پیراهن کِرِم رنگش یک بسته کپسول درآورد و به سمت عقب گرفت. سعد با اکراه بسته را از دستش کشید و او همچنان نگران ما بود که برادرانه توضیح داد :«اگه بتونیم از شهر خارج بشیم، یک ساعت دیگه می‌رسیم . تلفنی چک کردم برا بعد از ظهر پرواز تهران جا داره.» و شاید هنوز نقش اشک‌هایم به دلش مانده بود و می‌خواست خیالم را تخت کند که لحنش مهربان‌تر شد :«من تو فرودگاه می‌مونم تا شما سوار هواپیما بشید، به امید همه چی به خیر می‌گذره!» 💠 زیر نگاه سرد و ساکت سعد، پوزخندی پیدا بود و او می‌خواست در این لحظات آخر برای دردهای مانده بر دلم مرهمی باشد که با لحنی دلنشین ادامه داد :«خواهرم، ما هم مثل شوهرت هستیم. ظلمی که تو این شهر به شما شد، ربطی به نداشت! این حتی ما سُنی‌ها رو هم قبول ندارن...» و سعد دوست نداشت مصطفی با من هم‌کلام شود که با دستش سرم را روی شانه‌اش نشاند و میان حرف مصطفی زهر پاشید :«زنم سرش درد می‌کنه، می‌خواد بخوابه!» از آیینه دیدم نگاهش شکست که مرا نجات داده بود، چشم بر جرم سعد بسته بود، می‌خواست ما را تا لحظه آخر همراهی کند و با اینهمه محبت، سعد از صدایش تنفر می‌بارید. او ساکت شد و سعد روی پلک‌هایم دست کشید تا چشمانم را ببندم و من از حرارت انگشتانش حس خوشی نداشتم که دوباره دلم لرزید. 💠 چشمانم بسته و هول خروج از شهر به دلم مانده بود که با صدایی آهسته پرسیدم :«الان کجاییم سعد؟» دستم را میان هر دو دستش گرفت و با مهربانی پاسخ داد :«تو جاده‌ایم عزیزم، تو بخواب. رسیدیم دمشق بیدارت می‌کنم!» خسته بودم، دلم می‌خواست بخوابم و چشمانم روی نرمی شانه‌اش گرم می‌شد که حس کردم کنارم به خودش می‌پیچد. تا سرم را بلند کردم، روی قفسه سینه مچاله شد و می‌دیدم با انگشتانش صندلی ماشین را چنگ می‌زند که دلواپس حالش صدایش زدم. 💠 مصطفی از آیینه متوجه حال خراب سعد شده بود و او در جوابم فقط از درد ناله می‌زد، دستش را به صندلی ماشین می‌کوبید و دیگر طاقتش تمام شده بود که فریاد زد :«نازنین به دادم برس!» تمام بدنم از می‌لرزید و نمی‌دانستم چه بلایی سر عزیزدلم آمده است که مصطفی ماشین را به سرعت نگه داشت و از پشت فرمان پیاده شد. بلافاصله در را از سمت سعد باز کرد، تلاش می‌کرد تکیه سعد را دوباره به صندلی بدهد و مضطرب از من پرسید :«بیماری قلبی داره؟» 💠 زبانم از دلشوره به لکنت افتاده و حس می‌کردم سعد در حال جان دادن است که با گریه به مصطفی التماس می‌کردم :«تورو خدا یه کاری کنید!» و هنوز کلامم به آخر نرسیده، سعد دستش را با قدرت در سینه مصطفی فرو برد، ناله مصطفی در سینه‌اش شکست و ردّ را دیدم که روی صندلی خاکستری ماشین پاشید. هنوز یک دستش به دست سعد مانده بود، دست دیگرش روی قفسه سینه از خون پُر شده و سعد آنچنان با لگد به سینه کوبید که روی زمین افتاد و سعد از ماشین پایین پرید. 💠 چاقوی خونی را کنار مصطفی روی زمین انداخت، درِ ماشین را به هم کوبید و نمی‌دید من از نفسم بند آمده است که به سمت فرمان دوید. زبان خشکم به دهانم چسبیده و آنچه می‌دیدم باورم نمی‌شد که مقابل چشمانم مصطفی در خون دست و پا می‌زد و من برای نجاتش فقط جیغ می‌زدم. سعد ماشین را روشن کرد و انگار نه انگار آدم کشته بود که به سرعت گاز داد و من ضجه زدم :«چیکار کردی حیوون؟ نگه دار من می‌خوام پیاده شم!» و از دلش فرار کرده بود که از پشت فرمان به سمتم چرخید و طوری بر دهانم سیلی زد که سرم از پشت به صندلی کوبیده شد، جراحت شانه‌ام از درد آتش گرفت و او دیوانه‌وار نعره کشید :«تو نمی‌فهمی این بی‌پدر می‌خواست ما رو تحویل نیروهای امنیتی بده؟!»... ✍️نویسنده: @karan_be_karan
🌸بسم الله الرحمن الرحیم 🌸 چله ی هر شب..... از طرف یک شهید..... هدیه به پیشگاه حضرت حجت🌷 شب هفدهم🌙 به نیابت از ........ @karan_be_karan
شبتون شهدایی🌸🌷🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روز طبیعت مبارکــــ💐🌳
فَاقْرَءُوا مَا تَيسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ پــس هــر آنچه بــرای شمـا امکان دارد قرآن بخوانید سوره مبارکه🌸 مزمل آیه۲۰
شهید مطهری و سیزده بدر واقعی: شهید مطهری: 🔹دو جای قرآن كریم یوم نحس آمده: 1⃣ سوره فصّلت، درباره قوم عاد می فرماید: فارسلنا علیهم ریحاً صرصراً فی ایام نحسات (آیه 16) 2⃣ سورة قمر: انا ارسلنا علیهم ریحاً صرصراً فی یوم نحس مستمر مقصود از هر👆دو نحوست، نحوست زمانی نیست كه مثلاً چون روز سیزده بود بر آن ها نحس  شد، بلكه قرآن به صراحت منشأ عذاب آن ها را افكار و عقاید و ملكات و اعموال خود آن ها می داند. 👈روز نحس واقعی در تفسیر «نحس» دو نحوه گفته شده: 1⃣ آن روز، روزی سرد بود یا تیره و غبارآلود بود. 2⃣ آن روز، شوم بود: بنابراین تفسیر یعنی روزی كه به واسطه ی نزول عذاب بر آنها و دیدن كیفر اعمالشان روز نحسی شد. ⬅نتیجه: هر انسان و هر ملتی كه به كیفر عمل خود گرفتار است، مانند ما؛ در ایام نحسات بسر می برد، به مصداق قول خداوند: قل هو القادر علی ان یبعث علیكم عذاباً من فوقكم او من تحت ارجلكم او یلبسكم شیعاً و یذیق بعضكم بأس بعض ⁉️سوال ما این نحوست را به چه وسیله باید بریزیم؟ آیا با صحرا رفتن و سبزه گره زدن و سمنو پختن می توانیم این نحوست را دور بریزیم؟ 13 بدر ما چه جور باید باشد؟ 🚩13 بدر واقعی ما اینست كه از خودمان بیرون بیاییم، از خانه های تنگ و تاریك افكار خرافی خودمان به صحرای دانش و بینش خارج شویم، از ملكات پست خودمان خارج شویم، از اعمال زشت خودمان كه مانند تار عنكبوت دور ما تنیده است خارج شویم👉 چون منطق قرآن همواره این است: و كل انسان الزمناه طائره فی عنقه و نخرج له یوم القیمة كتاباً یلقیه منشوراً قالوا طائركم معكم 🌳🌺🌹💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
میدانی...🙃🌱 🔹حجابـ یعنیـ بهـ جایـ شخصـ شخصیتـ را دیدنـ💍 🔹حجابـ یعنیـ بهـ همهـ نامحرمانـ و همهـ ظاهر بینانـ نهـ گفتنـ👀 🔹حجابـ آوایـ ملکوتیـ جمالـ طلبیـ زنـ استـ💫🦋 🔹حجابـ و تلالو شبنمـ بر چهرهـ زیبایـ گلـ استـ🌹 🔹حجابـ تضمینیـ برایـ تداومـ خطـ زیبایـ شرافتـ استـ✅ ❤️ 💜 🧡 @karan_be_karan