■ #شیعه_انگلیسی💭🖇
■ #طنزتلخ😔
____________
شیعه ازسیدصادق شیرازی برائت میجوید
یہ جک بگم😂
یِ روز یک عده منافق میان فــرزندی رو
جـلوےچشــم مــــادرش ســـر میبـرند
شکم بچه روپاره میکنن و #جگرش رو
درمیارن و با ساتوربدن بچه رو
قطعه قطعه میــکنن و بعد مادر ۲۴
ساعـت بــا ایـــن بدن تنهاماند
وبادست خودش قبر می کند و بچہ را
کفن کرده و دفن می کند...
جک زیبایی بود نه😭😰
این وسط مرجع تشیع انگلیسی
"ســـیــد صـــادق شیـــــرازی"
ازاین منافقان دفاع میکنه
و از نوع برخورد ایران و مجازاتِ
منافقان ناراحته....
یککلام☝️
تلخکامباشندآنانکه
تلخکامےمادرانِ سرزمینمرابخواند
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
نظام مردم.mp3
6.5M
#تلنگری
💢 جمهوری اسلامی به چه دلیل به این اسم، نام گذاری شد؟
- و چه اهدافی را دنبال میکرد؟
#نظام_مردم
#استاد_شجاعی 🎤
@Ostad_Shojae
به نام خدایی که پناه بی پناهان است
#دمشق_شهرِ_عشق
قسمت دهم
💠 از حیاط خانه که خارج شدیم، مصطفی با همان لحن محکم شروع کرد :«ببخشید زود بیدارتون کردم، اکثر راههای منتهی به شهر داره بسته میشه، باید تا هوا روشن نشده بزنیم بیرون!»
از طنین ترسناک کلماتش دوباره جام #وحشت در جانم پیمانه شد و سعد انگار نمیشنید مصطفی چه میگوید که در حال و هوای خودش زیر گوشم زمزمه کرد :«نازنین! هر کاری کردم بهم اعتماد کن!»
💠 مات چشمانش شده و میدیدم دوباره از نگاهش #شرارت میبارد که مصطفی از آیینه نگاهی به سعد کرد و با صدایی گرفته ادامه داد :«دیشب از بیمارستان یه بسته آنتیبیوتیک گرفتم که تا #تهران همراهتون باشه.» و همزمان از جیب پیراهن کِرِم رنگش یک بسته کپسول درآورد و به سمت عقب گرفت.
سعد با اکراه بسته را از دستش کشید و او همچنان نگران ما بود که برادرانه توضیح داد :«اگه بتونیم از شهر خارج بشیم، یک ساعت دیگه میرسیم #دمشق. تلفنی چک کردم برا بعد از ظهر پرواز تهران جا داره.» و شاید هنوز نقش اشکهایم به دلش مانده بود و میخواست خیالم را تخت کند که لحنش مهربانتر شد :«من تو فرودگاه میمونم تا شما سوار هواپیما بشید، به امید #خدا همه چی به خیر میگذره!»
💠 زیر نگاه سرد و ساکت سعد، پوزخندی پیدا بود و او میخواست در این لحظات آخر برای دردهای مانده بر دلم مرهمی باشد که با لحنی دلنشین ادامه داد :«خواهرم، ما هم مثل شوهرت #سُنی هستیم. ظلمی که تو این شهر به شما شد، ربطی به #اهل_سنت نداشت! این #وهابیها حتی ما سُنیها رو هم قبول ندارن...» و سعد دوست نداشت مصطفی با من همکلام شود که با دستش سرم را روی شانهاش نشاند و میان حرف مصطفی زهر پاشید :«زنم سرش درد میکنه، میخواد بخوابه!»
از آیینه دیدم #قلب نگاهش شکست که مرا نجات داده بود، چشم بر جرم سعد بسته بود، میخواست ما را تا لحظه آخر همراهی کند و با اینهمه محبت، سعد از صدایش تنفر میبارید. او ساکت شد و سعد روی پلکهایم دست کشید تا چشمانم را ببندم و من از حرارت انگشتانش حس خوشی نداشتم که دوباره دلم لرزید.
💠 چشمانم بسته و هول خروج از شهر به دلم مانده بود که با صدایی آهسته پرسیدم :«الان کجاییم سعد؟» دستم را میان هر دو دستش گرفت و با مهربانی پاسخ داد :«تو جادهایم عزیزم، تو بخواب. رسیدیم دمشق بیدارت میکنم!»
خسته بودم، دلم میخواست بخوابم و چشمانم روی نرمی شانهاش گرم میشد که حس کردم کنارم به خودش میپیچد. تا سرم را بلند کردم، روی قفسه سینه مچاله شد و میدیدم با انگشتانش صندلی ماشین را چنگ میزند که دلواپس حالش صدایش زدم.
💠 مصطفی از آیینه متوجه حال خراب سعد شده بود و او در جوابم فقط از درد ناله میزد، دستش را به صندلی ماشین میکوبید و دیگر طاقتش تمام شده بود که فریاد زد :«نازنین به دادم برس!»
تمام بدنم از #ترس میلرزید و نمیدانستم چه بلایی سر عزیزدلم آمده است که مصطفی ماشین را به سرعت نگه داشت و از پشت فرمان پیاده شد. بلافاصله در را از سمت سعد باز کرد، تلاش میکرد تکیه سعد را دوباره به صندلی بدهد و مضطرب از من پرسید :«بیماری قلبی داره؟»
💠 زبانم از دلشوره به لکنت افتاده و حس میکردم سعد در حال جان دادن است که با گریه به مصطفی التماس میکردم :«تورو خدا یه کاری کنید!» و هنوز کلامم به آخر نرسیده، سعد دستش را با قدرت در سینه مصطفی فرو برد، ناله مصطفی در سینهاش شکست و ردّ #خون را دیدم که روی صندلی خاکستری ماشین پاشید.
هنوز یک دستش به دست سعد مانده بود، دست دیگرش روی قفسه سینه از خون پُر شده و سعد آنچنان با لگد به سینه #مجروحش کوبید که روی زمین افتاد و سعد از ماشین پایین پرید.
💠 چاقوی خونی را کنار مصطفی روی زمین انداخت، درِ ماشین را به هم کوبید و نمیدید من از #وحشت نفسم بند آمده است که به سمت فرمان دوید. زبان خشکم به دهانم چسبیده و آنچه میدیدم باورم نمیشد که مقابل چشمانم مصطفی #مظلومانه در خون دست و پا میزد و من برای نجاتش فقط جیغ میزدم.
سعد ماشین را روشن کرد و انگار نه انگار آدم کشته بود که به سرعت گاز داد و من ضجه زدم :«چیکار کردی حیوون؟ نگه دار من میخوام پیاده شم!» و #رحم از دلش فرار کرده بود که از پشت فرمان به سمتم چرخید و طوری بر دهانم سیلی زد که سرم از پشت به صندلی کوبیده شد، جراحت شانهام از درد آتش گرفت و او دیوانهوار نعره کشید :«تو نمیفهمی این بیپدر میخواست ما رو تحویل نیروهای امنیتی بده؟!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@karan_be_karan
🌸بسم الله الرحمن الرحیم 🌸
چله ی #زیارت_آل_یاسین
هر شب.....
از طرف یک شهید.....
هدیه به پیشگاه حضرت حجت🌷
شب هفدهم🌙
به نیابت از ........
#شهید_ادواردو_آنییلی
#السلام_علیک_یا_صاحب_الزمان_عج
@karan_be_karan
#جــای_خـــالـــی_قــرآن
فَاقْرَءُوا مَا تَيسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ
پــس هــر آنچه بــرای
شمـا امکان دارد قرآن بخوانید
سوره مبارکه🌸 مزمل آیه۲۰
شهید مطهری و سیزده بدر واقعی:
شهید مطهری:
🔹دو جای قرآن كریم یوم نحس آمده:
1⃣ سوره فصّلت، درباره قوم عاد می فرماید:
فارسلنا علیهم ریحاً صرصراً فی ایام نحسات (آیه 16)
2⃣ سورة قمر:
انا ارسلنا علیهم ریحاً صرصراً فی یوم نحس مستمر
مقصود از هر👆دو نحوست، نحوست زمانی نیست كه مثلاً چون روز سیزده بود بر آن ها نحس شد، بلكه قرآن به صراحت منشأ عذاب آن ها را افكار و عقاید و ملكات و اعموال خود آن ها می داند.
👈روز نحس واقعی
در تفسیر «نحس» دو نحوه گفته شده:
1⃣ آن روز، روزی سرد بود یا تیره و غبارآلود بود.
2⃣ آن روز، شوم بود:
بنابراین تفسیر یعنی روزی كه به واسطه ی نزول عذاب بر آنها و دیدن كیفر اعمالشان روز نحسی شد.
⬅نتیجه:
هر انسان و هر ملتی كه به كیفر عمل خود گرفتار است، مانند ما؛ در ایام نحسات بسر می برد، به مصداق قول خداوند:
قل هو القادر علی ان یبعث علیكم عذاباً من فوقكم او من تحت ارجلكم او یلبسكم شیعاً و یذیق بعضكم بأس بعض
⁉️سوال
ما این نحوست را به چه وسیله باید بریزیم؟ آیا با صحرا رفتن و سبزه گره زدن و سمنو پختن می توانیم این نحوست را دور بریزیم؟ 13 بدر ما چه جور باید باشد؟
🚩13 بدر واقعی ما اینست كه از خودمان بیرون بیاییم، از خانه های تنگ و تاریك افكار خرافی خودمان به صحرای دانش و بینش خارج شویم، از ملكات پست خودمان خارج شویم، از اعمال زشت خودمان كه مانند تار عنكبوت دور ما تنیده است خارج شویم👉
چون منطق قرآن همواره این است: و كل انسان الزمناه طائره فی عنقه و نخرج له یوم القیمة كتاباً یلقیه منشوراً قالوا طائركم معكم
🌳🌺🌹💐
#تلنگری
میدانی...🙃🌱
🔹حجابـ یعنیـ بهـ جایـ شخصـ
شخصیتـ را دیدنـ💍
🔹حجابـ یعنیـ بهـ همهـ نامحرمانـ و همهـ ظاهر بینانـ نهـ گفتنـ👀
🔹حجابـ آوایـ ملکوتیـ جمالـ طلبیـ زنـ استـ💫🦋
🔹حجابـ و تلالو شبنمـ بر چهرهـ زیبایـ گلـ استـ🌹
🔹حجابـ تضمینیـ برایـ تداومـ خطـ زیبایـ شرافتـ استـ✅
#حجاب❤️
#دخترانه💜
#چادرانه🧡
@karan_be_karan