💠 امام حسین (عليهالسّلام) به سوى آنچه خدايش فرا خوانده بود، رهسپار شد تا (در راه) فرزدق شاعر آن حضرت را ديده، سلام كرد و گفت:
اى فرزند رسول خدا (صلّىاللهعليهوآله) چگونه به كوفيان دل مىبندى با اينكه پسر عمویت مسلم بن عقيل و پيروانش را كشتند؟
🔹ديدگان امام (عليهالسّلام) اشكبار شد و فرمود: «رحم الله مسلما فلقد صار إلى روح الله و ريحانه و جنّته و رضوانه، أما إنّه قد قضى ما عليه و بقي ما علينا؛
خدا مسلم را رحمت كند، او به سوى آسايش الهى و ملكوت عطرآگين و بهشت و خشنودى خدا رخت بر بست. او تكليف خود را انجام داد و (هنوز) تكليف ما باقى است.»
🔹سپس اين اشعار را سرود:
فإن تكن الدّنيا تعدّ نفيسة
فانّ [فدار] ثواب الله أعلى و أنبل
و إن تكن الأبدان للموت أنشأت
فقتل امرئ بالسّيف في الله أفضل
و إن تكن الأرزاق قسما مقدّرا
فقلّة حرص المرء في الرّزق أجمل
و إن تكن الأموال للتّرك جمعها
فما بال متروك به المرء يبخل
و ان كانت الأفعال يوما لأهلها
كمالا فحسن الخلق ابهى و اكمل
عليكم سلام الله يا آل احمد
فانّي اراني عنكم سوف ارحل
اگر دنيا ارزشمند به شمار مىآيد، پاداش خداوندى برتر و شريفتر است.
و اگر بدنها براى مرگ پديد آمدهاند، پس در راه خدا با شمشير كشته شدن بهترين است.
و اگر روزى آدميان به تقدير الهى تقسيم گشته است پس در طلب آن آزمند نبودن زيباترين است.
و اگر گردآورى ثروت دنيا براى واگذاردن است، پس چرا آدمى در انفاق آن بخل مىورزد؟
و اگر كردارها روزى كمال آدميان خواهند بود، پس اخلاق زيبا درخشانترين و كاملترين است.
سلام خدا باد بر شما اى خاندان احمد مختار (صلّىاللهعليهوآله) كه مىبينم به زودى از شما (جدا شده) كوچ خواهم كرد.
📗 فرهنگ جامع سخنان امام حسين(علیهالسلام)، ص۳۹۲
☑️ @karavanedel
#شعر_عاشورایی
#شهیدان_کربلا
#حضرت_عباس علیهالسلام
#ترکیب_بند
🔸خورشید علقمه🔸
باید حسین دم بزند از فضائلت
وقتی حسینی است تمام خصائلت
تعبیرهای ما همه محدود و نارساست
در شرح بیکرانی اوصاف کاملت
بیشک در آن به غیر جمال حسین نیست
آئینهای اگر بگذاری مقابلت
ای کاشف الکروب عزیزان فاطمه
غم میبری ز قلب همه با شمایلت
در آستانهی تو گدایی بهانه است
دلتنگ دیدن تو شده باز سائلت
با زورق شکستهی دل، سالهای سال
پهلو گرفتهایم حوالی ساحلت
چشم امید عالم و آدم به دست توست
باب الحسین هستی و پرچم به دست توست
تو آمدی و روشنی روز و شب شدی
از جنس نور بودی و زهرا نسب شدی
در قامتت اگرچه قیامت ظهور داشت
الگوی بندگی و وقار و ادب شدی
هم چشمهای روشنت آئینهی رجاست
هم صاحب جلال و شکوه و غضب شدی
در هیبت و رشادت و جنگاوری و رزم
تو اسوهی زهیر و حبیب و وَهب شدی
در دست تو تلاطم شمشیر دیدنی ست
فرزند مرتضایی و شیر عرب شدی
فرماندهی سپاهی و آب آور حسین
ای نافذ البصیره ترین یاور حسین
فردوس دل همیشه اسیر خیال توست
حتی نگاه آینه محو جمال توست
تو ساقی کرامت و لطف و اجابتی
این آب نیست زمزمههای زلال توست
ایثار و پایمردی و اوج وفا و صبر
تنها بیان مختصری از کمال توست
در محضر امام تو تسلیم محضی و
والاترین خصائل تو امتثال توست
فردا همه به منزلتت غبطه میخورند
فردا تمام عرش خدا زیر بال توست
باب الحوائجی و اجابت به دست تو
تنها بخواه، عالم هستی مجال توست
بیشک خدا سرشته تو را از گل حسین
سقای با فضیلت و دریادل حسین
از کار عشق این گره بسته وا نشد
باب الحوائج همه حاجت روا نشد
بستند راههای حرم را به روی او
میخواست تا حرم ببرد آب را نشد
دستان او جدا شده از پیکرش ولی
یک لحظه مشک از کف سقا رها نشد
ناگاه مشک آب اباالفضل را زدند
یعنی فرات قسمت آل عبا نشد
با مشک پاره پاره به سوی حرم نرفت
راضی به دلشکستگی بچهها نشد
با صورت آفتاب حرم بر زمین فتاد
آن بازوی قلم شده مشکلگشا نشد...
دیگر نصیب اهل حرم خستهحالی است
بزم شراب جای علمدار خالی است
#یوسف_رحیمی
☑️ @karavanedel
#شعر_عاشورایی
#امام_حسین علیهالسلام
#شب_عاشورا
#غزل
🔸دخیل سیوف🔸
تا باز کرد در شب روضه لهوف را
در خون تپیده دید تمام حروف را
میدید واژهها همه فریاد میزنند
داغی عظیم و مرثیههای مخوف را
میدید تیرها که نشانه گرفتهاند
«خورشید چشمهای امام رئوف را»
آمادهٔ هجوم به قلب مطهرش
پر کردهاند نیزه به نیزه صفوف را
این دشنههای تشنه به تصویر میکشند
بر مشعرالحرام گلویش وقوف را
انگار از ضریح تنش باز میکنند
با نعلهای تازه دخیل سیوف را
#یوسف_رحیمی
☑️ @karavanedel
💠 #امام_رضا علیهالسلام روز اول محرم به ريّان بن شبيب فرمودند:
«يَا ابْنَ شَبِيبٍ إِنْ كُنْتَ بَاكِياً لِشَيْءٍ فَابْكِ لِلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِيطَالِبٍ علیهمالسلام...»
اى پسر شبيب! اگر خواستی براى چيزى گريه كنی براى #امام_حسين علیهالسلام گريه كن! ...
📗 عيون اخبار الرضا علیهالسلام، ج۱، ص۲۹۹
🔸فابکِ لِلحُسَین🔸
در هر مصیبت و محنی فَابکِ لِلحُسَین
در هر عزای دلشکنی فَابکِ لِلحُسَین
در خیمهٔ مراثی و اندوه اهلبیت
قبل از شروع هر سخنی فَابکِ لِلحُسَین
در مکتب ارادت اِبنشبیبها
همناله با اَباالحسنی فَابکِ لِلحُسَین
إن کُنتَ باکیاً لِمُصابٍ کَأنبیاء
فِی الإبتلاءِ و الحَزنِ فابکِ لِلحُسَین
شبهای جمعه مثل ملائک میان عرش
با بوی سیب پیرهنی فَابکِ لِلحُسَین
در تندباد حادثهای گر کبود شد
بال نحیف یاسمنی فَابکِ لِلحُسَین
دیدی اگر میان هیاهوی تشنگی
طفلی و لببههمزدنی! فَابکِ لِلحُسَین
لبتشنه جان سپرد اگر عاشقی غریب
یا روی خاک ماند تنی فَابکِ لِلحُسَین
گرم طواف، نیزه و شمشیر و تیرها
دور شهید بیکفنی فَابکِ لِلحُسَین
با نعل تازه جای دگر غیر کربلا
تشییع شد مگر بدنی؟ فَابکِ لِلحُسَین
رحمی نکردهاند در آن غارت غریب
حتی به کهنه پیرهنی فَابکِ لِلحُسَین
#یوسف_رحیمی
☑️ @karavanedel
🌷 نوسرودهای تقدیم به شهدای عزیز به ویژه شهید مظلوم حجتالاسلام #محمد_تولایی
رفتند که این نام سرافراز بماند
بر مأذنهها نام علی باز بماند
رفتند که در این قفس تنگ، در این شهر
یک پنجرۀ رو به خدا باز بماند
رفتند که در دل، دلِ ما عشق نمیرد
رفتند که زیبایی این راز بماند...
هر کس به دلش شوق خطر هست بیاید
هر کس که ندارد دل پرواز، بماند
گفتند که اعجاز حسین است شهادت
رفتند که این راهِ پُر اعجاز بماند
#یوسف_رحیمی
☑️ @karavanedel
#شعر_عاشورایی
#امام_حسین علیهالسلام
#شام_غریبان
#چارپاره
🔸خورشید در تنور🔸
ماجرا هر چه بود پایان یافت
هر کسی بود عازم کویش
زنی انگار چشم در راه است
از سفر، چه میآورد شویش
لحظهها بیقرار و دلواپس
غصههایش بدون حد میشد
مرد او از سفر نیامده بود
شب هم از نیمه داشت رد میشد
آسمان تار و تیره و خونبار
آه آن شب نبود معمولی
نیمهٔ شب پرید زن از خواب
آمده بود از سفر خولی
گفت خولی بگو چه آوردی
که چنین غرق تاب و تب شدهام
چیست سوغات تو که اینگونه
دلپریشان و جانبهلب شدهام
گفت هر چند تحفهٔ خولی
زر و سیم و طلا و درهم نیست
ولی این بار گنجی آوردم
که نظیرش به هر دو عالم نیست
چیزی از ماجرا نمیدانست
چشمش اما اسیر شیون بود
متحیر شد و سراسیمه
دید آخر تنور روشن بود
رفت با واهمه به سمت تنور
به سر و سینه زد نشست و گریست
ناگهان دید صحنهای خونبار
آه این سر، سر بریدهٔ کیست؟
به سر او مگر چه آمده است
شده اینگونه غرق خون، پرپر
بر لبش آیههای قرآن است
میدهد عطر زمزم و کوثر
سر او را گرفت بر دامن
خاک و خون پاک کرد از رویش
گفت بیچاره مادرت، اما
ناگهان حس نمود پهلویش ـ
ـ بانویی قد خمیده، آشفته
که گرفتهست دست بر پهلو
ضجه که میزند همه عالم
روضهخوان میشود ز شیون او *
گفت بانو تو کیستی که غمت
قاتل این دلِ پر از محن است
گفت من دختر پیمبرم و
این سر غرق خون، حسین من است
با دو چشم ترش روایت کرد
یک جهان درد و داغ و ماتم را
گفت از نیزهها که بوسیدند
بوسهگاه نبی اکرم را
گفت از خیمههای آل الله
گفت از ماجرای غارتها
گفت با چشمهای خونبارش
از شروع همه مصیبتها:
آتشی که گرفت راه حرم
پیش از این در مدینه برپا شد
پشت در که شکست بازویم
پای دشمن به خیمهها وا شد
گفت غصه اگر چه بیپایان
ولی این قصه انتها دارد
می رسد وارثی به خونخواهی
خونِ مظلوم خونبها دارد
#یوسف_رحیمی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* همسر خولی، از محبان اهلبیت پیامبر صلواتاللهعلیهوآله بود و گویا در اینجا چشم بصیرت او بینا میشود و این حقایق را مشاهده میکند.
این ماجرا با اختلاف روایتهایی، در منابع و مقاتل مختلفی از جمله: مقتل ابیمخنف، ص۱۶۸؛ مقتل الحسین علیهالسلام، ص۳۹۲، بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۲۵ و ۱۷۷؛ الدمعةالساکبة، ج۵، ص۵۲ و ۳۸۴؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۴۵ آمده است. (به نقل از: خورشید بر فراز نیزهها، نوشته سیدمحیالدین موسوی).
البته بعضی از گفتوگوهایی که در این شعر آمده است از باب زبانحال است.
☑️ @karavanedel
بیاور با خودت نور خدا را
تجلیهای مصباح الهدی را
به پا کن کربلایی در دل ما
تو که تا شام بردی کربلا را
#یوسف_رحیمی
☑️ @karavanedel
#امام_سجاد علیهالسلام
#کاروان_اسرا
#چارپاره
🔸صحیفهٔ باران🔸
آسمان را به خاک میآری
با همان جذبههای عرفانی
ولی از یاد میبری خود را
دمبهدم در شکوه ربانی
با خودت یک سحر ببر ما را
تا تجلی روشن ذاتت
دل ما را تو آسمانی کن
با پر و بالی از مناجاتت
تربت کربلاست تسبیحت
همدم ندبههات سجاده
بیقرار است گریههایت را
که بیفتد به پات سجاده
غربتت را کسی نمیفهمد
چشمهایت چقدر پُر ابر است
آیه آیه صحیفهات ماتم
جبرئیل نگاه تو صبر است
شده این خاک گریهپوش آقا
مثل چشمت صحیفهٔ باران
صبح تا شب، شکسته میگویی
السلام علیک یا عطشان
غم به قلبت دخیل میبندد
چشمهای تو با خوشی قهر است
تشنگی بر لبان تو جاری
آب دیگر برای تو زهر است
کربلا در نگاه تو جاری
روضه میخواند چشم تو سیسال
دل تو هرولهکنان، یک عمر
علقمه، خیمهگاه، تل، گودال
پردهٔ خیمهها که بالا رفت
کربلا در برابرت میسوخت
ناگهان روی نیزهها دیدی
سر خورشید پرپرت میسوخت
در دل قتلگاه میدیدی
لحظه لحظه غروب زینب را
چه به روز دل تو آوردند؟
«وَ أنَا بنُ مَن قُتِلَ صَبراً»...
جز تو و عمهٔ پریشانت
کوفه و شام را که میفهمد
طعنههای کبودِ سلسله و
سنگ و دشنام را که میفهمد
دست بسته به سوی شهر بلا
خاندان رسول را بردند
به روی ناقههای بیمحمل
دختران بتول را بردند
یادگار کبود سلسلهها
به روی مصحف تنت مانده
مرهمی از شرار خاکستر
به روی زخم گردنت مانده
سنگهای بدون پروایی
محو لبهای پاک قاری بود
از لب آیه آیهٔ قرآن
روی نی خون تازه جاری بود
با شکوه نجیب قافلهات
کینههای بنیامیه چه کرد
در خرابه نشستهای از پا
با دلت ماتم رقیه چه کرد
بیکسیهای عمهات زینب
غصههای رباب پیرت کرد
داغِ زخم زبان و هلهلهها
بزم شوم شراب پیرت کرد...
کربلا را به کوفه آوردی
با شکوه پیمبرانهٔ خود
لرزه انداختی به جان ستم
با بیانات حیدرانهٔ خود
چه حقیر است در برابر تو
قد علم کردن سیاهیها
تو ولی از تبار خورشیدی
شام را در میآوری از پا
با دعاهای روشنت آخر
شهر پُر از کمیل خواهد شد
کاخ ظلمت به باد خواهد رفت
اشکهای تو سیل خواهد شد
از همه سو برای خونخواهی
در خروشند باز بیرقها
راوی زخمهای پنهانِ
دل مجروح تو فرزدقها
#یوسف_رحیمی
☑️ @karavanedel
کاروان دل
🌷 نوسرودهای تقدیم به شهدای عزیز به ویژه شهید مظلوم حجتالاسلام #محمد_تولایی رفتند که این نام سراف
گفتند که اعجاز حسین است شهادت
رفتند که این راهِ پُر اعجاز بماند
#یوسف_رحیمی
☑️ @karavanedel