سال ۷۳ تو خانواده ی پولدار و سرشناسی به دنیا اومدم از همون دوران نوجوانی بخاطر چهره ی زیبا و خانواده ی پولدارم همیشه مورد توجه دخترها بودم تا اینکه شب جشن فارغ التحصیلیم عاشق نرگس دختر همکارِ پدرم شدم و با هم نامزد شدیم...
چند ماه بعد تو سفری که به خارج از کشور داشتم تصادف کردم و دچار سانحه شدم، چند روز بعد دکتر منو کشید کنار و گفت تواناییِ پدر شدن رو از دست دادم باورش برام خیلی سخت بود به دکترهای زیادی مراجعه کردم اما نظر همه این بود که من هرگز نمیتونم پدر بشم...
به قدری عاشق نامزدم بودم که از ترس از دست دادنش جریان عقیم شدنم رو ازش پنهان کردم و چند ماه بعد با هم ازدواج کردیم...
زندگی خوبی داشتیم و در کنار هم احساس خوشبختی میکردیم تا اینکه یه روز همسرم با خوشحالی بغلم کرد و گفت مشتلق بده عشقم بابا شدی، شوکه شدم اما به سختی خودمو کنترل کردم . بهش شککردم. توی خونه دوربین گذاشتم و ماموریت رو بهانه کردم....
https://eitaa.com/joinchat/1909326006C2fcb3adffd
دوستانی که میخوان آدرس پیج نویسنده رو داشته باشن به ادمین کانال پیام بدن
👇👇👇👇
@Karbala15
دوستانی که عجله دارند زودتر قسمتهای هیجان انگیز رمان مسیراشتباه رو بخونند، میتونند با پرداخت هزینه لینک کانال ویآیپی رو دریافت کنند
جهت اطلاعات بیشتر به آیدی زیر مراجعه کنید
https://eitaa.com/joinchat/456655018Cf112230a29
farahmandAUD-20210812-WA0021.mp3
زمان:
حجم:
1.22M
دعای عهد با صدای دلنشین استاد فرهمند🌿"
اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼.
+ عھدۍتازھکنیم^^؟
#دعای_عهد
#شـــهــــیــدانـــه
@karbala_ya_hosein
همہ هستی من حضرت ارباب سلام
اۍ دلیلِ طپشِ این دلِ بیتاب سلام..
#صلیاللهعلیڪیااباعبدالله..♥️
#صباحڪمحسینۍ💛
1.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خاطره طنز شهید مصطف صدرزاده از اومدن به سوریه!
دوستانی که میخوان آدرس پیج نویسنده رو داشته باشن به ادمین کانال پیام بدن
👇👇👇👇
@Karbala15
دوستانی که عجله دارند زودتر قسمتهای هیجان انگیز رمان مسیراشتباه رو بخونند، میتونند با پرداخت هزینه لینک کانال ویآیپی رو دریافت کنند
جهت اطلاعات بیشتر به آیدی زیر مراجعه کنید
https://eitaa.com/joinchat/456655018Cf112230a29
لبخند عمیقی روی لب هام نشست
_مرسی
ابروش رو بالا داد.
_چه ناز میگی مرسی!
لبخندم کش اومد و دندون نما شد.
_خب اولین قانون رو الان میزارم
_قانون!
_بله.قانون. هر زندگی قانون های خودش رو داره که دو طرف باید به هم بگن.
_خب این اولین قانون چی هست؟
با حفظ لبخند گفت
_شما دیگه حق نداری اینکلمه رو بیرون از خونه استفاده کنی
_کدوم کلمه؟!
_همین مرسی که که با ناز گفتی.
صدای خندهم کنترل شده بالا رفت.
_مگه با ناز گفتم؟
نگاهش رو توی صورتم چرخوند و تن صداش رو کمی پایین آورد.
_دل من رو که برد.
https://eitaa.com/joinchat/1734934546C9ef95d0bac