eitaa logo
شـــهــیــدانـــه🌱
16.1هزار دنبال‌کننده
10.8هزار عکس
2.3هزار ویدیو
36 فایل
کدشامدکانال 1-1-874270-64-0-1 رمان به قلم هانیه‌محمدے #مــهربانــو کپی حرام است و نویسنده راضی نیستن ❣حــامـےمــن❣مسیراشتباه❣گذر از طوفان https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/4 زیرمجموعه https://eitaa.com/joinchat/886768578Caaa1711609 تبلیغات @Karbala15
مشاهده در ایتا
دانلود
شـــهــیــدانـــه🌱
برای گرفتن شماره کارت پیام بدید @Karbala15
عزیزانی که قصد واریز زدن دارید و دوستانی که شماره کارت گرفتید تا امشب وقت برای واریز کمک هزینه سفر کربلا دارید بعدش میخوایم بنر کمک برای یه بنده خدایی وجمع کردن هزینه قربانی که قرار به نیت سلامتی وتعجیل درفرج امام زمان عج انجام بدیدم بزاریم ممنون از همراهیتون اجرتون با امام حسین(ع)
•بسمِ‌ربِ‌نور✨ •نورِکربُ‌بلا‌ •نورشال‌عزا🏴 •نورپیرهن‌سیاه▪️ ختم چله زیارت عاشورا به نیابت از شهیدحاج محسن وزوایی هدیه به امام حسین (ع)وهفتاد و دو تن شهید دشت کربلا به نیت سلامتی وتعجیل در فرج امام زمان عج سلامتی حضرت آقا شفای مریضا عاقبت بخیری وخوشبختی جونا حاجت روایی همگی
شـــهــیــدانـــه🌱
برای گرفتن شماره کارت پیام بدید @Karbala15
عزیزانی که قصد واریز زدن دارید و دوستانی که شماره کارت گرفتید تا امشب وقت برای واریز کمک هزینه سفر کربلا دارید بعدش میخوایم بنر کمک برای یه بنده خدایی وجمع کردن هزینه قربانی که قرار به نیت سلامتی وتعجیل درفرج امام زمان عج انجام بدیدم بزاریم ممنون از همراهیتون اجرتون با امام حسین(ع)
سال ۷۳ تو خانواده ی پولدار و سرشناسی به دنیا اومدم از همون دوران نوجوانی بخاطر چهره ی زیبا و خانواده ی پولدارم همیشه مورد توجه دخترها بودم تا اینکه شب جشن فارغ التحصیلیم عاشق نرگس دختر همکارِ پدرم شدم و با هم نامزد شدیم... چند ماه بعد تو سفری که به خارج از کشور داشتم تصادف کردم و دچار سانحه شدم، چند روز بعد دکتر منو کشید کنار و گفت تواناییِ پدر شدن رو از دست دادم باورش برام خیلی سخت بود به دکترهای زیادی مراجعه کردم اما‌ نظر همه این بود که من هرگز نمی‌تونم پدر بشم... به قدری عاشق نامزدم بودم که از ترس از دست دادنش جریان عقیم شدنم رو ازش پنهان کردم و چند ماه بعد با هم ازدواج کردیم... زندگی خوبی داشتیم و در کنار هم احساس خوشبختی میکردیم تا اینکه یه روز همسرم با خوشحالی بغلم کرد و گفت مشتلق بده عشقم بابا شدی، شوکه شدم اما به سختی خودمو کنترل کردم . بهش شک‌کردم. توی خونه دوربین گذاشتم و ماموریت رو بهانه کردم.... https://eitaa.com/joinchat/1909326006C2fcb3adffd
دوستانی که میخوان آدرس پیج نویسنده رو داشته باشن به ادمین کانال پیام بدن 👇👇👇👇 @Karbala15
دوستانی که عجله دارند زودتر قسمت‌های هیجان انگیز رمان مسیراشتباه رو بخونند، می‌تونند با پرداخت هزینه لینک کانال وی‌آی‌پی رو دریافت کنند جهت اطلاعات بیشتر به آیدی زیر مراجعه کنید https://eitaa.com/joinchat/456655018Cf112230a29
برای گرفتن شماره کارت پیام بدید @Karbala15
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای‌ عهد با صدای‌ دلنشین‌ استاد فرهمند🌿" اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼. + عھدۍتازھ‌کنیم^^؟ @karbala_ya_hosein
همہ‌ هستی‌ من‌ حضرت‌ ارباب‌ سلام اۍ‌ دلیلِ‌ طپشِ‌ این‌ دلِ‌ بی‌تاب‌ سلام.. ..♥️ 💛
دوستانی که میخوان آدرس پیج نویسنده رو داشته باشن به ادمین کانال پیام بدن 👇👇👇👇 @Karbala15
دوستانی که عجله دارند زودتر قسمت‌های هیجان انگیز رمان مسیراشتباه رو بخونند، می‌تونند با پرداخت هزینه لینک کانال وی‌آی‌پی رو دریافت کنند جهت اطلاعات بیشتر به آیدی زیر مراجعه کنید https://eitaa.com/joinchat/456655018Cf112230a29
برای گرفتن شماره کارت پیام بدید @Karbala15
لبخند عمیقی روی لب هام نشست _مرسی ابروش رو بالا داد. _چه ناز میگی مرسی! لبخندم کش اومد و دندون نما شد. _خب اولین قانون رو الان میزارم _قانون! _بله.‌قانون. هر زندگی قانون های خودش رو داره که دو طرف باید به هم بگن.‌ _خب این اولین قانون چی هست؟ با حفظ لبخند گفت _شما دیگه حق نداری این‌کلمه رو بیرون از خونه استفاده کنی _کدوم کلمه؟! _همین مرسی که که با ناز گفتی. صدای خنده‌م کنترل شده بالا رفت. _مگه با ناز گفتم؟ نگاهش رو توی صورتم چرخوند و تن صداش رو کمی پایین آورد. _دل من رو که برد. https://eitaa.com/joinchat/1734934546C9ef95d0bac
•بسمِ‌ربِ‌نور✨ •نورِکربُ‌بلا‌ •نورشال‌عزا🏴 •نورپیرهن‌سیاه▪️ ختم چله زیارت عاشورا به نیابت از شهیدمحمدجوادتندگویان هدیه به امام حسین (ع)وهفتاد و دو تن شهید دشت کربلا به نیت سلامتی وتعجیل در فرج امام زمان عج سلامتی حضرت آقا شفای مریضا عاقبت بخیری وخوشبختی جونا حاجت روایی همگی
برای گرفتن شماره کارت پیام بدید @Karbala15
لبخند عمیقی روی لب هام نشست _مرسی ابروش رو بالا داد. _چه ناز میگی مرسی! لبخندم کش اومد و دندون نما شد. _خب اولین قانون رو الان میزارم _قانون! _بله.‌قانون. هر زندگی قانون های خودش رو داره که دو طرف باید به هم بگن.‌ _خب این اولین قانون چی هست؟ با حفظ لبخند گفت _شما دیگه حق نداری این‌کلمه رو بیرون از خونه استفاده کنی _کدوم کلمه؟! _همین مرسی که که با ناز گفتی. صدای خنده‌م کنترل شده بالا رفت. _مگه با ناز گفتم؟ نگاهش رو توی صورتم چرخوند و تن صداش رو کمی پایین آورد. _دل من رو که برد. https://eitaa.com/joinchat/1734934546C9ef95d0bac
از صبح تا شب پای دوربین نشستم.‌نرگس توی خونه تنها بود و فقط دو بار به خودم زنگ زد. گفتم حتما روز بعد دستش رو میشه بهش گفتم کارم طول کشید نمیام. روز دوم تلفن خونه رو برداشت وزنگ زد به یکی گفت بیا تنهام محسن نمیاد. خون، خونم رو میخورد. منتظر بودم کسی بیاد خونه تا زنگ بزنم پلیس و مچ هر دوشون رو بگیرم.‌ نرگس به اتاق خواب رفت و لباس مرتبی پوشید. چایی دم‌کرد و میوه ها توی ظرف چید. شیرینی هم گذاشت دلم‌میخواست همین الان برم و با دست های خودم خفه‌ش کنم. صدای زنگ خونه بلند شد. بدون اینکه بپرسه کیه دکمه‌ی آیفون رو زد و در رو باز کرد. دیگه دلم نمیخواست به صفحه‌ی مانیتورم‌ نگاه کنم. با چشم‌های پر اشک و عصبی خیره‌ی صفحه‌موندم تا ببینم‌ اونی که به خاطرش بهم خیانت کرده کیه که در باز شد و نرگس با خوشرویی شخصی که اصلا باورم نمیشد اون باشه رو به داخل تعارف کرد. ناباورانه به مانیتور نگاه کردم https://eitaa.com/joinchat/1909326006C2fcb3adffd
🍁🍂🍃🍁🍃🍂🍁🍂🍁🍂🍃🍁🍂🍃 🍁🍁🍂🍁🍃🍂 🍁🍃🍂🍁 ⚡️مـسـیـراشـتـبـاه⚡️ ماشین رو راه انداخت سمت بنگاه حرکت کرد _اگر در دیوارش رنگ لازم نداشت میتونستیم زودتر بیایم ولی باید صبرکنیم کاراش تموم بشه _شنیدم صاحب خونه چی گفت،میدونم روبروی بنگاه املاک ماشین پارک کرد پیاده شد ونگاهی بهم انداخت _چرا پیاده نمیشی؟ درماشین باز کردم _فکر کردم لازم نباشه من بیام دستش رو پشت کمرم گذاشت به طرف در هدایتم کرد _نه وقتی همراهم هستی پس لازم باشی وارد املاک شدیم سمت آقای که داشت با تلفن حرف میزد رفتیم بادیدن امیر حسین لبخندی زد از روی صندلی بلند شد به همدیگه دست دادن بدون صدا به مبل رو به روش اشاره کرد وگفت بفرمایید بشینید نشستیم بعد از چند دقیقه حرف زدنش باتلفن تموم شد شروع به سلام احوال پرسی کرد وجوابش رو دادیم _خونه رو دوست داشتید یا یه گزینه دیگه رو معرفی کنم اینم بگم بهتون فعلا موقعیتی که شرایط محله ومحیطش خوب بود همینی هست که رفتید دیدید ریزه کاری داری ولی بنظرم از واحدهای بهتره حالا هرطور صلاح میدونید در خدمت هستم امیرحسین لبخندی زد _همین خوبه فقط دقیقا کی تحویلش میدن _خب خداروشکر پس پسندید مطمئن باشید از انتخابتون پشیمون نمیشید قرار شده دوهفته ای رنگ ونقاشی خونه تموم بشه دو روزی هم باید صبرکنید خشک بشه وسایل رو ببرید رنگی نشن تقریبا بیست روز دیگه خوبه؟ نگاهی بهم انداخت _خوبه؟ آروم لب زدم _آره _باشه قبول فقط بیشتر نشه _نه خیالتون راحت شاید زودترم تحویلش بگیرید پس کارای خرید رو انجام بدیم؟ _بله ممنون بلند شد سمت میز رفت دوتا کارت عابر بانکش رو بیرون آورد _ از هر کارتی پنج میلیون برای بیعانه بکشید سه چک سی میلیونی هم میدم بقیه پول بمونه بعد از انجام کارا وسند زدن خوبه؟ _خیلی هم عالیه رسید پولی که پرداخت شد رو گرفتیم خداحافظی کردیم از بنگاه بیرون اومدیم 🍁🍃 🍁🍃        "نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ⚡️براساس واقعیت⚡️ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/23907 پارت‌اول 🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍂🍃🍁🍃🍂 🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍂
دوستانی که میخوان آدرس پیج نویسنده رو داشته باشن به ادمین کانال پیام بدن 👇👇👇👇 @Karbala15
دوستانی که عجله دارند زودتر قسمت‌های هیجان انگیز رمان مسیراشتباه رو بخونند، می‌تونند با پرداخت هزینه لینک کانال وی‌آی‌پی رو دریافت کنند جهت اطلاعات بیشتر به آیدی زیر مراجعه کنید https://eitaa.com/joinchat/456655018Cf112230a29
از صبح تا شب پای دوربین نشستم.‌نرگس توی خونه تنها بود و فقط دو بار به خودم زنگ زد. گفتم حتما روز بعد دستش رو میشه بهش گفتم کارم طول کشید نمیام. روز دوم تلفن خونه رو برداشت وزنگ زد به یکی گفت بیا تنهام محسن نمیاد. خون، خونم رو میخورد. منتظر بودم کسی بیاد خونه تا زنگ بزنم پلیس و مچ هر دوشون رو بگیرم.‌ نرگس به اتاق خواب رفت و لباس مرتبی پوشید. چایی دم‌کرد و میوه ها توی ظرف چید. شیرینی هم گذاشت دلم‌میخواست همین الان برم و با دست های خودم خفه‌ش کنم. صدای زنگ خونه بلند شد. بدون اینکه بپرسه کیه دکمه‌ی آیفون رو زد و در رو باز کرد. دیگه دلم نمیخواست به صفحه‌ی مانیتورم‌ نگاه کنم. با چشم‌های پر اشک و عصبی خیره‌ی صفحه‌موندم تا ببینم‌ اونی که به خاطرش بهم خیانت کرده کیه که در باز شد و نرگس با خوشرویی شخصی که اصلا باورم نمیشد اون باشه رو به داخل تعارف کرد. ناباورانه به مانیتور نگاه کردم https://eitaa.com/joinchat/1909326006C2fcb3adffd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای‌ عهد با صدای‌ دلنشین‌ استاد فرهمند🌿" اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼. + عھدۍتازھ‌کنیم^^؟ @karbala_ya_hosein