eitaa logo
شـــهــیــدانـــه🌱
16.1هزار دنبال‌کننده
10.8هزار عکس
2.3هزار ویدیو
36 فایل
کدشامدکانال 1-1-874270-64-0-1 رمان به قلم هانیه‌محمدے #مــهربانــو کپی حرام است و نویسنده راضی نیستن ❣حــامـےمــن❣مسیراشتباه❣گذر از طوفان https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/4 زیرمجموعه https://eitaa.com/joinchat/886768578Caaa1711609 تبلیغات @Karbala15
مشاهده در ایتا
دانلود
ابراهیم می‌گفت‌: اگہ جایی بمانے ڪه دست اَحَدی بهت نرسہ کسی تو رو نشناسہ خودت باشے و آقا هم بیاد سرتو رویِ دامن بگیره این خوشگلترین شهادتہ..! @karbala_ya_hosein
♥️💫♥️♥️💫♥️💫♥️♥️💫♥️♥️💫♥️♥️💫♥️♥️💫♥️♥️💫♥️♥️💫 ✨حــــــامـــــی مـــــن💫 چند ساعتی که داخل ماشین بودیم شیشه ماشین رو پایین کشیده بودم چشم به منظره های کنار جاده دوخته بودم زنگ گوشی مامان سکوت چند ساعته رو شکست _جانم آبجی؟ _مرضیه جان اگرموافقید یه کم جلوتر برای شام نگهداریم _اره خوبه بچه ها هم گرسنه شونه _پس اولین رستوران نگه میداریم _باشه خدانگهدار _راضیه میگه اولین رستوران نگهداریم بعد از شام حرکت کنیم دوباره بعد از چند دقیقه ماشین جلوی یه رستوران سنتی توقف کرد و همه پیاده شدیم خاله و همسرشون تخت های داخل حیاط رستوران رو برای خوردن شام انتخاب کرده بودن, به سمتشون رفتیم و همگی کنارهم نشستیم, بعد از چند دقیقه مادرجون و آقاجون و دایی هم به جمعمون اضافه شدن بابا لیست منو رو سمتم گرفت _ببین چی دوست داری تا سفارش بدیم _هرچی خودتون می خورید من هم همون رو می خورم بابا و باجناق با تصمیم جمع برای همه چلو جوجه سفارش دادن بعد از چند دقیقه دوتا گارسون که لباس فرم سنتی پوشیده بودن با دو سینی بزرگ به سمتمون امدن مردای خانواده سینی ها رو تحویل گرفتن و تشکر کردن ♥️💫♥️💫♥️💫♥️💫♥️ 💫♥️💫♥️💫♥️💫♥️💫 ♥️💫♥️💫♥️💫♥️💫 ♥️💫براساس واقعیت♥️💫 ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
♥️💫♥️♥️💫♥️💫♥️♥️💫♥️♥️💫♥️♥️💫♥️♥️💫♥️♥️💫♥️♥️💫 ✨حــــــامـــــی مـــــن💫 چهل دقیقه ای رو داخل رستوران گذروندیم و بعد از خوردن شام برای ادامه مسیر به طرف ماشین هامون رفتیم همگی کنار ماشین جمع شدن که تصمیم بگیرن مسیر رو ادامه بدیم یا شب رواستراحت کنیم و صبح زود حرکت کنیم با نظرات جمع تصمیم به حرکت و ادامه مسیرگرفته شد هوا تاریک بود و بجز نور چراغ ماشین ها دیگه چیزی داخل جاده معلوم نبود پنجره رو پایین کشیدم, باد به صورتم خورد با اخ گفتن مهلا سر چرخوندم _چی شد؟ مهلا عصبانی گفت: _حامی لِهَم کردی, خب به پنجره تکیه بده اگه خوابت میاد دندونام رو فشار میدادم که نخندم مامان و بابا از عصبانیت مهلا خنده شون گرفته بود حامی صورت مهلا رو بوسید و عذرخواهی کرد نیم ساعتی مونده بود به سنگر برسیم که گوشی بابا زنگ خورد _جانم رضا چی شده؟ _یه نیسان از پست زده به ماشین اقا صمد, مواظب باش ردمون نکنی ببینیم ماشین حرکت میکنه یا نه _ای وای کسی که چیزیش نشده _نه خداروشکر همه خوبن ♥️💫♥️💫♥️💫♥️💫♥️ 💫♥️💫♥️💫♥️💫♥️💫 ♥️💫♥️💫♥️💫♥️💫 ♥️💫براساس واقعیت♥️💫 ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
💫♥️رمان حامی من💫♥️ عاشقانه ای مذهبی براساس واقعیت ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد
به نیابت ازشهدا هدیه به آقارسول الله آقاامیرالمومنین حضرت زهرا (س) به نیت سلامتی تعجیل درظهورامام زمان عج سلامتی رهبر عاقبت بخیری همه سلامتی آرامش مردم ایران ریشه کن شدن ویروس کرونا حاجت روایی همگی @Karbala15
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️‌‏‎:"به من گفتند رفتی برنامه نگو ‎شهید، دانشمند هسته ای بود. بگویم چه میکرد؟ فوتبال بازی میکرد؟" 🔹تا این دولت سر کاره، هیچ چیز درست نمیشه دستاورد برجام و اینستکس و .. جز خسارت برای ما چیزی نداشته‌ @karbala_ya_hosein
راستی چه رازی هست که سربند یافاطمه الزهرا سلام الله علیها برپیشانی شهدا بسته میشود دردپهلو، یابازوی شکسته. می دانی بوی فاطمیه می اید دلم هوای مادرکرده امان ازدل زهرا، امان ازدل علی یافاطمه اشفعی لنا عندالله @karbala_ya_hosein
هدیه به شهید محسن فخری زاده شهید مسعودساروق فراهانی شهدای که امروز سالروز ولادت یاشهادتشونه @Karbala15
وَاَشرَقَتِ الاَرضِ بِنُورِڪَ یَا اَبوتُرَاب عمرےست، در برِ تو ام و بی نصیـب، نھ باران رحمتے ست نصیـبم، ڪه ڪار توست... @karbala_ya_hosein
اولین قسمت رمــــــان حـــــامــــے منـــــــ😍
📿 قرائت «دعای هفتم » 🗓 روزبیست نهم
- ناشناس.mp3
7.76M
🎙دعای«هفتم صحیفه سجادیه»؛ 🔸آقای تدینی
اللهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّیقِ الشَّهِیدِ صَلاةً کَثِیرَةً تَامَّةً زَاکِیَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ . @karbala_ya_hosein
شـــهــیــدانـــه🌱
♥️💫♥️♥️💫♥️💫♥️♥️💫♥️♥️💫♥️♥️💫♥️♥️💫♥️♥️💫♥️♥️💫 #قسمتــــ_هــــفـــتـــاد_ســــہ ✨حــــــامـــــی مـــــ
♥️💫♥️♥️💫♥️💫♥️♥️💫♥️♥️💫♥️♥️💫♥️♥️💫♥️♥️💫♥️♥️💫 ✨حــــــامـــــی مـــــن💫 همه هول شدیم که چه اتفاقی افتاده بابا گوشی رو قطع کرد و رو به مامان گفت: _چیزی نشده خانم هول نکن همه خوبن فقط یه ماشین از پشت زده به ماشین اقا صمد، بریم ببینیم چی شده _شاید رضا الکی گفته چیزی نشده _اخه چرا الکی بگه؟ تو دل ما روخالی نکن _الان میرسیم خیالت راحت میشه خیلی ازشون دور نیستیم _سرم رو روبه مهلا چرخوندم حامی با پاهاش ضرب گرفته بود کف ماشین مشخص بود که خیلی نگران شده بعد از چند دقیقه بابا سرعتش رو کم کرد دایی و شوهر خاله کنار ماشین جلویی که توقف کرده بود و چراغ نور بالا زده بود ایستاده بودن بابا کمی با فاصله ترمز گرفت و از ماشین پیاده شدیم و به سمتشون رفتیم که بابا پرسید: _صمدجان یهویی چی شد؟ _والا تو لاین خودم داشتم میرفتم راننده پشت سری امد و سبقت بگیره ولی نتونست کنترل کنه دیگه این ‌طوری شد _خداروشکر بازم کسی چیزیش نشده پس آقاجون کجاست؟ _با راننده رفت امدادخودرو بیارن ببینیم تعمیرگاهی, جایی پیدا میشه ماشین رو تعمیر کنیم بچه ها و خانما برن داخل ماشین شما تا ببینیم چی میشه... _مهنا به مادر اینا بگو برید داخل ماشین بشینید تا آقاجون و امداد خودرو برسن _چشم چند قدم جلوتر رفتم و پیغام بابا و شوهرخاله رو رسوندم مادرجون همراه مامان و خاله اینا امدن داخل ماشین منتظر امدادخودرو شدیم یک ساعتی گذشته بود که خوابمون گرفته بود, با صدای ترمز ماشینی از ماشین پیاده شدیم آقاجون و آقایی که همراهش بود با ماشین امداد خودرو برگشتن در ماشین رو باز کردیم، قبل اینکه به مامان بگم امدن مامان پرسید : _چی شد؟ _اقاجون اینا امدن _بگو بابات بیاد ببینیم می خوان چکار کنن _خودشون دارن میان سمت ما بابا رسید بهم گفت: _بشینین می خوایم حرکت کنیم سوار ماشین شدیم و پرسیدیم _کجا بریم؟ _امشب میریم خونه اقای صفایی _آقای صفایی کیه؟ _خانم جمع بشین حامی بیاد جلو کنارت بشینه آقای صفایی همینیه که زده به ماشین آقا صمد _خونه اونا بریم برای چی؟ _نصف شبی که نمیتونیم توجاده بمونیم, این بنده خداهم خونه اش راننده امداد خودرو گفت مکانیک آشنا دارم, صبح زود ماشین رو ببرید پیشش میگم تمام سعی شو بکنه سریع تحویلتون بده _خب بریم هتل یا مسافر خونه ای این همه جا هست برا اسکان _ماهم همین رو گفتیم قبول نکرد، گفت شما خیلی لطف در حق من کردید نه شکایت کردید, نه خسارت گرفتید _خانما اجازه میدید حرکت کنیم یا فعلا می خواید کمیسیون بزارید که ببینیم بریم یا نریم؟ مادرجان شما بگید چکار کنیم؟ منتظرن _برو مادرجون یه شب که هزارشب نمیشه, حتما جا برا استراحت ما دارن وگرنه الکی که تعارف نکرده بگه بیایید _بابا ماشین رو روشن کرد و پشت ماشین امداد خودرو که ماشین خاله اینارو بکسل کرده بودبه سمت شهرسنگر حرکت کردیم ♥️💫♥️💫♥️💫♥️💫♥️ 💫♥️💫♥️💫♥️💫♥️💫 ♥️💫♥️💫♥️💫♥️💫 ♥️💫براساس واقعیت♥️💫 ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
💫♥️رمان حامی من💫♥️ عاشقانه ای مذهبی براساس واقعیت ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد
4_6025990732928518067.ogg
525.4K
قرار هرشبـمون♥️ . عاشقاۍ مهدے بخۅنیم تا میلیوݧ‌ها دعا خوندھ بشہ🌿 . 👤علی فانی @karbala_ya_hosein
اگر می‌خواهید نذری کنید فقط گناه نکنید مثلا نذر کنید یک روز گناه نمیکنم هدیه به آقاصاحب‌الزمان ﴿عج﴾ از طرف خودم..:)🌱 💕 @karbala_ya_hosein