شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت122 گذر از طوفان✨ روی مبل داخل سالن نشستم چند دقیقه بعد عمو کر
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت123
گذر از طوفان✨
پریسا به پرونده ای برای تحویل گرفتنش پایین اومده بود اشاره کرد وگفت
_الان آقای عزیزی کجا هستن که کارشون من باید انجام بدم
طیب دستی به یقه کتش کشید و جواب داد
_حتما رفتن یکی از کارای شرکت رو انجام بدن
_بعید میدونم ،بنظرم بهش بگید یه چند وقتی سر کار نیاد بره بشینه خونه حداقل به خانمش کمک کنه شاید قدر کار کردن رو دونست به هر بهانه ای کاری که وظیفه شه رو دوش بقیه نندازه
طاها که از قیافه ش معلوم بود جوابی برای حرف های پریسا نداره از روی صندلیش بلندشد و از اتاق بیرون اومد به محض رسیدنش داخل سالن برای اینکه متوجه نشه مشغول دیدن اتاق مدیریت بودم سرم رو سمت پنجره چرخوندم صدای سخت نگیرید گفتن طاهر باعث شد دوباره سرم رو سمت اتاق چرخوندم
_آقای فروغی اگر کمی سخت میگرفتید الان خیلی از مشکل ها به وجود نیومده بود
طیب سرش رو تکون داد
_حرف شما درسته خانم خجسته باهاشون صحبت میکنم
_ممنون کار دیگه ای نیست ؟
_نه فقط به آقای امیری بگید امروز پرونده هارو درست کنه
_چشم
پریسا از اتاق بیرون اومد به طرفم اومد خانم خادمی باسینی که پر از استکان های چایی بود از آبدار خانه بیرون اومد
—سلام دختر گل چه به موقع رسیدی
پریسا با لبخند جوابش رو داد
_فعلا باید برم چند تا کار هست انجام بدم بر میگردم
-چایی وشیرینیت رو بخور بعد برو
نگاه سوالی به خانم خادمی انداخت
_شیرینی به چه مناسبته؟
_سلامتی دوستت وپیدا شدن پرونده ها
پریسا ذوق زده بهم خیره شد ویهوی صداش بلند شد
_پرونده ها پیدا شد؟کی؟پس چرا بهم نگفتی
دستش رو گرفتم
_آروم چرا داد میزنی ،آره چند دقیقه پیش پیداشون کردم
آروم طوری که کسی نشنوه گفت
-ایول برای اولین رو کم کنی از شفقت عالی بود
لبم رو به دندون گرفتم
_زشته اینطور نگو بشنوه ناراحت میشه
_مگه اون براش مهم بود ما ناراحت شدیم برم این پرونده رو بدم آقای امیری برمیگردم
_مگه کار نداری تموم شد بعد بیا
_بهش میگم فردا انجام میدم
_به آقای عزیزی گیر میدی خودت که داری بدتر میشی
بی صدا خندید
_کارا رو انجام بدم میام
"نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
بعد اتمام جلسه گفت
امروز همه جلسه اداری نبود
حرف شخصی هم زدیم
هزینه جلسه را بذار به حساب من
و فاکتورش را بیار برام
کجایند مسئولین بی ادعا...
🌱سردار شهید صیاد شیرازی
🌷یادش با ذکر #صلوات
.گذر از طوفان
پارت اول تقدیم به نگاه مهربونتون✨
نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
💕 همسر شهید میگفت؛
صحبتهای ما خیلی کوتاه بود اما در همان فرصت کوتاه روی یک چیز خیلی تاکید کرد، او بارها گفت که یک #همسنگر میخواهد.
شاید کسی که به خواستگاری می رود بگوید همسر و همدم میخواهد اما مصطفی گفت که همسنگر میخواهد.
بعد از چند سال به او گفتم ما که الان در زمان جنگ نیستیم، علت اینکه همسنگر خواسته چه بوده ؟
او گفت:
« جنگ ما در حال حاضر جنگ نظامی نیست؛ جنگ الان ما #جنگ_فرهنگیه . اگر همسنگر خواستم به خاطر کارهای فرهنگیه تا وقتی من #کار_فرهنگی انجام میدهم، همسرم هم در کنار من کار فرهنگی کند ».
#شهید_مصطفی_صدرزاده 🍃
براتون آرزو میکنم در ناباورانه ترین حالت زندگیتون، اون اتفاق قشنگی که فکرش رو هم نمیکنید بیفته . . . 🕊🤍
+ زندگـی به خیـر 🌱
مرحوم حاج اسماعیل دولابی :
همین که گردی بر دلتان پیدا می شود
یڪ《سبحان الله》بگویید
آن گرد ڪنار می رود .
هر وقت خطایی انجام دادید
《استغفرالله》بگویید
که چارہ است.
هر جا هم نعمتی به شما رسید
《الحمدلله》بگویید
چون شکرش را به جا آوردی گرد نمیگیرد .
با این سه ذڪر باخدا صحبت ڪنید. صحبت
ڪردن با خدا غم و حزن را از بین می برد
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت123 گذر از طوفان✨ پریسا به پرونده ای برای تحویل گرفتنش پایین ا
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت124
گذر از طوفان✨
در اتاق بایگانی رو کلید کردم کلید رو داخل کیفم انداختم
سمت میز خانم شفقت رفتم
خودکاری که دستش بود رو روی دفتری گذاشت
_خسته نباشی کارت تموم شد ؟
_ممنون بله لیستی که گفتید باید کنترل بشه از فردا میتونم شروع کنم
_خوبه فردا قبل از اینکه برسی لیست هارو چاپ میکنم
_انجامش سخت نیست؟
_نه روش کار توضیح میدم هرجا هم سوال داشتی کمکت میکنم
سرم رو تکون دادم و ممنون گفتم
باصدای خانم خادمی سمتش چرخیدم
_جانم؟
_جانت سلامت دخترم این دو بسته یکیش برای شماست یکی هم دوستت
چند قدم جلو رفتم دو بسته رو ازش گرفتم
_دستتون درد نکنه چرا زحمت کشیدید؟
_نوش جانتون پریسا نیومد پایین خودتم که چیزی نخوردی سهمتون آماده کردم ببرید خونه بخورید
_ممنون لطف کردید
_خواهش میکنم
صدای دوبار زنگ زدن پشت سر هم خبر از اومدن پریسا رو میداد سمت در رفتم دستگیره رو پایین کشیدم
نگاه چپ چپی بهم انداخت به شوخی گفت
_دست به دعا شدی کار من تموم نشه یه دونه از اون شیرینی ها نخورم
صدای خنده خانم خادمی وشفقت بلند شد
دستم رو بالا بردم بسته ها رو بهش نشون دادم
_سهمت محفوظ مونده کی تا حالا تک خوری کردم الان بار دوم باشه؟
_ایول هیچ وقت، ثابت کردی هنوز دوستمیون پابرجا
خنده صدا داری کردم و دستم رو انداختم
با چشم رد نگاه بسته هارو گرفت روی پاره گی مانتوم متوقف شد
به مانتوم اشاره کرد
_چی شده؟
لبخندی زدم
_هیچی چیزی نشده
_بخاطر هیچی مانتو پاره شده؟
_از روی کمد افتادم
یهوی چشم هاش گرد شد
_رفتی بالای کمد چکار کنی؟
_پرونده ها رو پایین بیارم
تن صداش بلند تر شد
_از کی تا حالا انقد شجاع شدی ؟از یه درخت میخواستی بالا بری باید کل کوچه رو خبر دار میکردیم نیفتی و نترسی الان از کمد بالا رفتی ؟
انگشتم رو روی بینیم گذاشتم
_یواش داد نزن الان فروغی اینا صداتو میشنون بریم خونه حرف میزنیم
_مگه نگفتم وقتی چهار پایه رو آوردن زنگ بزن بیام کمک کنم
_پریسا حرف میزنیم فعلا کوتاه بیا
"نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
هدایت شده از شـــهــیــدانـــه🌱
براتون آرزو میکنم در ناباورانه ترین حالت زندگیتون، اون اتفاق قشنگی که فکرش رو هم نمیکنید بیفته . . . 🕊🤍
+ زندگـی به خیـر 🌱
هدایت شده از شـــهــیــدانـــه🌱
مرحوم حاج اسماعیل دولابی :
همین که گردی بر دلتان پیدا می شود
یڪ《سبحان الله》بگویید
آن گرد ڪنار می رود .
هر وقت خطایی انجام دادید
《استغفرالله》بگویید
که چارہ است.
هر جا هم نعمتی به شما رسید
《الحمدلله》بگویید
چون شکرش را به جا آوردی گرد نمیگیرد .
با این سه ذڪر باخدا صحبت ڪنید. صحبت
ڪردن با خدا غم و حزن را از بین می برد
💚
همـہبدبختۍمااینہڪہشمـارو
دمدمےخواسٺـیم،نہدائمے
-ببخـشمثلهمیشـہ . . .🙂💔!
#السݪامعلیڪیابقیةاللہ✋🏻
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🕊
.گذر از طوفان
پارت اول تقدیم به نگاه مهربونتون✨
نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
تو هواپیما با اینکه نمی دونیم خلبان کیه بی خیال و آرومیم...
تو زندگی، خلبانو میشناسیم ولی آروم نیستیم...!!
#فتوکل_علی_الله
آل عمران/۱۵۹