#پارت♨️
توی حال خودم بودم. یهو حس کردم یه موتورسوار پشت سرمه.. اعتنایی نکردم و تندتر قدم برداشتم اما اون ول کن نبود.رفتم توی پیادرو، با موتورش اومد توی پیادهرو.
داشتم از ترس زَهرهترک میشدم.
بوی عطرش کل خیابون رو گرفته بود.
با موتورش اومد کنارم و گفت:
_ موش عینکی، افتخار بده برسونمت...
آروم آروم کنارم میومد، منم... یه لحظه دیدم بیحواسه، با یه حرکت با پا زدم توی تیرک بالای لاستیک جلوی موتورش.
بی هوا بود ... کنترلش رو از دست داد و موتورش منحرف شد. تا خواست جمعوجورش کنه جلوتر از من افتاد تو جوب و سرش خورد به تنه ی درخت. بینوا ناک اوت شد بدجور.😏💪
جرات عکس العملی نداشتم. خیلی ترسیدم.اما وقتی دیدم موتور رو از روی پاهاش بلند کرد و لبه جوب نشست، خاطرم جمع شد که چیزی نشده، اخمهام رو تو هم کشیدم و به طعنه گفتم،
_اینه سزای هر کسی که بخواد و جرات کنه به من متلک بپرونه!😒😌
بعد هم سعی کردم خودم رو خونسرد نشون بدم. از کنارش رد شدم، هر چند داشتم میمردم از ترس...هیچی دیگه... ازاون روز اون شد مثل یه سایهی سمج، بیخیال هم نمیشد.
ولی دیگه جرات با موتور اومدن رو نداشت، پیاده بود!😂
#رمان_واقعی
https://eitaa.com/joinchat/1667432778Cca88faacbf
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای عهد با صدای دلنشین استاد فرهمند🌿"
اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼.
+ عھدۍتازھکنیم^^؟
#دعای_عهد
#شـــهــــیــدانـــه
@karbala_ya_hosein
#السلام_علے_العشـق ❤️
صبحی که در آن ذکر لبم نام حسین است
ای جان دلم صبح من آن روز بخیر است
#صبحتون_حسینی🌿
هدایت شده از دُرنـجف
حکمت های ۱۴۶_۱۳۷.mp3
17.2M
📌#صـــــــبحانه_با_معـــــــــــــرفت
📒با موضوع: #حکمت137 و #حکمت138 و #حکمت139 و #حکمت140 و #حکمت141 و #حکمت142 و #حکمت143 و #حکمت144 و #حکمت145 و #حکمت146
📆 ۴ آذر ۱۴۰۲
🎤 با سخنرانی:
#حجت_الاسلام_مهدوی_ارفع
#نهج_البلاغه
#صبحانه_با_معرفت
#حکمت۱۳۷
#حکمت۱۳۸
#حکمت۱۳۹
#حکمت۱۴۰
#حکمت۱۴۱
#حکمت۱۴۲
#حکمت۱۴۳
#حکمت۱۴۴
#حکمت۱۴۵
#حکمت۱۴۶
❇️روزانه 15 دقیقه از کلام امیر لذت ببریم و دیگران را نیز دعوت کنیم تا در ثوابش شریک شویم .🌺
👇👇لیـــــــــنک دعوت 👇
📤 https://eitaa.com/mahdavi_arfae
هدایت شده از حضرت مادر
عزیزان فیلم و عکس های داخل بنر برای مادریه که بی سرپرسته مریضی قلبی دارن و فشارخون و کسی رو نداره اگر عکس ها رو ببینید دست راستشم دو انگشت ندارن ولی با این شرایط اگر کار جاهای مورد اعتماد معرفی بشه انجام میدن
این مادر برای رهن خونه ش که دور ترین منطقه شهره ۴۰میلیون قرض گرفته شده یه هال و آشپزخونه کل خونه شونه حتی یخچال هم مال خودش نیست امانت دستش دادن برای این خونه که فیلمش داخل بنر ۷۰میلیون رهن و ماهی ۱۵۰۰میلیون کرایه میدن که کارت کمیته امداد و یارانه برای کرایه به صاحب خونه دادن
حتی برای خرج زندگی هم کم میاره
عزیزان
از#پنجهزارتومنتاهرچقدکهدرتوانتونه
به #نیتسلامتیفرجامامزمانعج
#سلامتیخانوادهتون
#بهنیتامواتتون
کمک کنید یا صدقه بدید
مطمئن باشید برکتش به زندگیتون برمیگرده
بزنیدروی شماره کارت کپی میشه
5892107046105584کارت بنام گروه جهادی حضرت مادر رسید واریزی رو برای ادمین ارسال🌸🙏 کنیدممنون از همراهیتون👇👇👇👇 @Karbala15 اجرتون باحضرت مادر مستندات رو داخل کانال میتونید ببینید👇👇https://eitaa.com/joinchat/317063367C46e6a1462c
شـــهــیــدانـــه🌱
عزیزان فیلم و عکس های داخل بنر برای مادریه که بی سرپرسته مریضی قلبی دارن و فشارخون و کسی رو نداره اگ
سلام
روزتون منور بھ عطرِ خانم جانمون#حضرتزهرا(س)
عزیزان با کمترین مبلغ هم شده کمک کنید بتونیم گره از کار این بنده خدا باز کنیم
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت684 گذر از طوفان✨ بعد از رفتن فروغی شروع به آشپزی کردم در زود
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت685
گذر از طوفان✨
خیار و پیاز های سالاد رو آماده کردم و داخل یه ظرف ریختم
با صدای بسته شدن در هال برای برداشتن روسریم از روی مبل با قدم های تند سمت مبل رفتم قبل از اینکه روسری رو بردارم با فروغی روبرو شدم و نفس کلافه ای کشیدم
یهوی خنده ش گرفت سعی کرد جلوی خندیدنش رو بگیره ولی موفق نبود
_چرا هول میکنی یه طوری روسری رو برمیداری انگار نامحرم اومده
روسری رو روی سرم انداختم و مرتبش کردم توی دلم به خودم بد و بیراه گفتم
کاش روسری رو روی مبل نمیذاشتم که اینطور نشه
برگشتم داخل آشپزخونه خرید ها رو کنار یخچال گذاشت سمت میز اومد نگاهی به خیار و پیازهای نگینی خرد شده بودن انداخت
_بیا سوالای فیزیک رو برات توضیح بدم بقیه سالاد بعد خودم درست میکنم
پلاستیک گوجه ها رو برداشتم و بدون اینکه نگاهش کنم گفتم
_قبلا درست کردید؟
_نه ولی سعی میکنم مثل خیار و پیازها بشه
ناخواسته خنده م گرفت
_اگر خراب شد چی؟
_دیگه کاریه که شده تنهایی همه شو میخورم نمیزارم سر سفره
گوجه ها رو شستم برگشتم سمت میز نهاری مشغول پوست گرفتن شدم
نیم نگاهی بهم انداخت
_چرا نشستی ؟
_اول سالاد و ژله رو درست کنم بعد سوالای فیزیک رو میپرسم
_دیر نمیشه
سرم رو تکون دادم
_نه
یه استکان برداشت سمت کتری و قوری روی گاز رفت قبل از اینکه آب جوش داخل استکانش بریزه گفتم
_اگر آب داخل کتری کمه آب بریزید داخلش شعله گاز رو زیاد کنید جوش بیاد
لبخندی زد و به شوخی گفت
_اطلاعت امر میشه خانم دستور دیگه ای نیست ؟
لبم رو به دندون گرفتم جلوی خنده م رو بگیرم
"نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
نگار دختر تنهایی که عاشق استاد دانشگاهش میشه و وقتی عنوانش میکنه متوجه میشه که برای ازدواج با استاد از لحاظ شرعی ممنوع شده،⛔️ بعد اتفاقی میافته که اون میمونه و عشقی که بیشتر از قبل پررنگ شده💔
https://eitaa.com/joinchat/3211591697C5c62ed6d17
اثری دیگر از هدیبانو نویسنده رمان #یگانه