🌷امام صادق علیه السلام:
سنگین ترین عملی که روز قیامت در ترازوی [اعمال] گذاشته می شود، صلوات بر «محمد و اهل بیت» ایشان است.
📗وسائل الشیعة ج۷ ص۱۹۷
@karbalaei021
🌷امام رضا (علیه السلام):
به (تقدیر) خداوند خوشبین باش، زیرا هرکه به خداوند خوشبین باشد، خداوند طبق گمانش رفتار خواهد کرد.
📗 بحارالانوار، ج۷۵ ص۳۴۲
@karbalaei021
#تلنگر
💕 دقت کردی آدمها؟
گاهی جای رحمت میشن زحمت
جای محرم میشن مجرم
جای ژست میشن زشت
جای یار میشن بار
جای قصه میشن غصه
جای زبان میشن زیان...
پس به خودمان #مغرور نباشیم،
چون با یک نقطه جابجا میشیم!
@karbalaei021
💠⇠ﻫﻴﭽﻮﻗﺖ ﻭﺍﺭﺩ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻫﻴﭻ ﺁﺩمی ﻧﺸﻮ ﻭ ﺯﻳﺮ ﻭ ﺭﻭﺵ ﻧڪﻦ ،ﺣﺘﻲ ﻋﺰﻳﺰﺗﺮﻳﻨﺖ !
ﺯﻳﺒﺎﺗﺮﻳﻦ ﺑﺎﻏﭽﻪ ﻫﻢ ڪﻪ ﺑﻴﻞ ﺑﺰنے ﺣﺪﺍﻗﻞ ﻳﻪ ڪﺮﻡ ﺗﻮﺵ ﭘﻴﺪﺍ میڪنے
💠⇠هرگز به ڪسی حسادت نڪن بخاطر نعمتی ڪه خدا به او داده ...
زیرا تو نمیدانی خداوند چه چیزی را از او گرفته است ...
و غمگین مباش وقتی خداوند چیزی را از تو گرفت ...
زیرا تو نمی دانی خداوند چه چیزی را عوض آن به تو خواهد داد .
همیشه شاڪر باش و بگو ... شـڪر
💠⇠چه زیباگفت بزرگی :اگرروزی تصمیم به محاسبه ثروتت گرفتى پولهایت رانشمار. ڪافی است قطره اشڪى برروی گونه ات بریزی تعداد دستانی ڪه آنرا پاڪ میڪنند ثروت توست.
💠⇠ﺩﻟﻬﺎﯼ ﻣﺎ ڪﻪ ﺑﻬﻢ ﻧﺰﺩﯾڪ ﺑﺎﺷﺪ،
ﺩﯾﮕﺮ ﭼﻪ ﻓﺮﻗﯽ ﻣﯽ ڪﻨﺪ ڪﻪ ڪﺠﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﺩﻭﺭ ﺑﺎﺵ ﺍﻣﺎ ﻧﺰﺩﯾڪ ...
ﻣﻦ ﺍﺯ ﻧﺰﺩﯾڪ ﺑﻮﺩﻥ ﻫﺎﯼ ﺩﻭﺭ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﻢ ...
@karbalaei021
💠داستان محمد بن سیرین و زن هوس ران
❣✨جوانڪ شاگرد بزاز، بی خبر بود ڪه چه دامی در راهش گسترده شده. او نمیدانست این زن زیبا و متشخص ڪه به بهانه خرید پارچه به مغازه آنها رفت و آمد میڪند، عاشق دلباخته او است، و در قلبش طوفانی از عشق و هوس و تمنا بر پاست.
✨❣یڪ روز همان زن به در مغازه آمد و دستور داد مقدار زیادی جنس بزازی جدا ڪردند، آنگاه به عذر اینڪه قادر به حمل اینها نیستم، به علاوه پول همراه ندارم، گفت: " پارچه ها را بدهید این جوان بیاورد، و در خانه به من تحویل دهد و پول بگیرد ".
❣✨مقدمات ڪار قبلا از طرف زن فراهم شده بود، خانه از اغیار خالی بود، جز چند ڪنیز اهل سر، ڪسی در خانه نبود. محمد بن سیرین - ڪه عنفوان جوانی را طی میکرد و از زیبایی بی بهره نبود - پارچه ها را به دوش گرفت و همراه آن زن آمد. تا به درون خانه داخل شد در از پشت بسته شد.
✨❣ابن سیرین به داخل اطاقی مجلل راهنمایی گشت. او منتظر بود ڪه خانم هر چه زودتر بیاید، جنس را تحویل بگیرد و پول را بپردازد. انتظار به طول انجامید. پس از مدتی پرده بالا رفت. خانم در حالی ڪه خود را هفت قلم آرایش ڪرده بود، با هزار عشوه پا به درون اطاق گذاشت.
❣✨ابن سیرین در یڪ لحظه ڪوتاه فهمید ڪه دامی برایش گسترده شده خواهش ڪرد، فایده نبخشید. گفت چارهای نیست باید ڪام مرا بر آوری. و همین ڪه دید ابن سیرین در عقیده خود پا فشاری میڪند، او را تهدید ڪرد، گفت: " اگر به عشق من احترام نگذاری و مرا ڪامیاب نسازی، الان فریاد میڪشم و میگویم این جوان نسبت به من قصد سوء دارد. آنگاه معلوم است ڪه چه بر سر تو خواهد آمد ".
✨❣موی بر بدن ابن سیرین راست شد. از طرفی ایمان و عقیده و تقوا به او فرمان میداد ڪه پاڪدامنی خود را حفظ ڪن. از طرف دیگر سر باز زدن از تمنای آن زن به قیمت جان و آبرو و همه چیزش تمام میشد. چارهای جز اظهار تسلیم ندید. اما فڪری مثل برق از خاطرش گذشت.
❣✨فڪر ڪرد یڪ راه باقی است، ڪاری ڪنم ڪه عشق این زن تبدیل به نفرت شود و خودش از من دست بردارد. اگر بخواهم دامن تقوا را از آلودگی حفظ ڪنم، باید یڪ لحظه آلودگی ظاهر را تحمل ڪنم.
✨❣ به بهانه قضاء حاجت، از اطاق بیرون رفت، بعد از ڪمی با سر و صورت و لباس آلوده از دستشویی برگشت. و به طرف زن آمد. تا چشم آن زن به او افتاد، روی درهم ڪشید و فورا او را از منزل خارج ڪرد.محمد خود را به نزدیڪی آب روانی رساند و خود را شست، تنش برای همیشه بوی عطری بر خود گرفت از هرجا ڪه عبور می ڪرد همه متوجه می شدند ګه محمد ابن سیرین از اینجا گذشته است. آری محمد با این نقشه پای بر نفس خویش نهاد و پوزه شیطان را بخاڪ مالید و از مهلڪه نجات یافت.
❣✨محمد همان ابن سیرین معروف است ڪه به تعبیر خواب معروف است. بزرگان و عارفان گویند هرڪه بر شهوت خویش غلبه ڪند خداوند چون حضرت یوسف بر او علم خوابگزاری عطا نماید. و او نیز یڪی از همان مردان بزرگ و وارسته است.
@karbalaei021
🔥لقمه حرام🔥
❗️اگر مواظب لقمه غذایت نباشی...
فرداروزی ، انتظار نداشته باش که...
🔹مواظب حجاب فرزندت...
🔹غیرت فرزندت...
🔹و حیای همسرت باشی...!؟
نان حرام شروع کننده همه مصیبت هاست...🔥
🌼رسول اکرم(ص) می فرمایند:
ترک کردن یک لقمه حرام نزد خدا محبوب تر است از خواندن دو هزار رکعت نماز مستحبی!
(منتخب میزان الحکمه،ص۱۴۴)
@karbalaei021
یک جمله به خــ【♥️】ــدا بگو:
گاهى تنها یک یا رب
خالصانه ...
یک آه برخاسته از دل،
یک قطره اشک ندامت،
یک دل شکسته
و یک توسل بى ریا،
ما را به خدا وصل میکند
@karbalaei021
در خیابان قدم می زد
چشمانش افتاد به تجملاتِ برخی ها !
در #دلش گفت :
کاش من هم اینگونه بودم
ناگهان یادش آمد
آیه ایی از قرآن را و زمزمه کرد :
"کل من علیها فان ..."
همه چیز فنا پذیر است
و دلش آرام شد♥️
وقتی تو را دارم
دیگران و اموال دنیا ...
را میخواهم چکار ؟🌱
@karbalaei021
🍃 توکل بر خدایت کن،
کفایت میکند حتما
اگر خالص شوی با او،
✨ صدایت میکند حتما
اگر بیهوده رنجیدی،
✨ از این دنیای بی رحمی
به درگاهش قناعت کن،
عنایت میکند حتما♥️】°
@karbalaei021
🌹عارف بالله آيت الله پهلوانی (ره)🌹
ایشان كه ازشاگردان خاص معنوی علامه طباطبايی بودند در اواخر عمر فرموده بودند:
از زمانيكه بالغ شدم تا به الان حتی يک بار نماز شب از من فوت نشده است.
@karbalaei021
📚حکایت «خر در گل مانده»
مردی خری دید که در گل گیرکرده بود و صاحب خر از بیرون كشیدن آن خسته شده بود.
برای كمك كردن دُم خر را گرفت و زور زد!
دُم خر از جای كنده شد.
فریاد از صاحب خر برخاست كه ، تاوان بده!
مرد برای فرار به كوچهای دوید ولی بن بست بود.
خود را در خانهای انداخت.
زنی آنجا كنار حوض خانه نشسته بود و چیزی میشست و حامله بود.
از آن فریاد و صدای بلند در ترسید و بچه اش سِقط شد.
صاحب خانه نیز با صاحب خر همراه شد.
مرد گریزان بر روی بام خانه دوید. راهی نیافت ، از بام به كوچهای فرود آمد كه در آن طبیبی خانه داشت. جوانی پدر بیمارش را در انتظار نوبت در سایۀ دیوار خوابانده بود.
مرد بر آن پیرمرد بیمار افتاد ، چنان كه بیمار در جا مُرد.
فرزند جوان به همراه صاحب خانه و صاحب خر به دنبال مرد افتاد!
مرد، به هنگام فرار ، در سر كوچه ای با یهودی رهگذر سینه به سینه شد و او را به زمین انداخت. تکه چوبی در چشم یهودی رفت و كورش كرد.
او نیز نالان و خونریزان به جمع متعاقبان پیوست!
مرد گریزان ، به ستوه از این همه ،خود را به خانۀ قاضی رساند كه پناهم ده و قاضی در آن ساعت با زن شاكی خلوت كرده بود.
چون رازش را دانست ، چارۀ رسوایی را در طرفداری از او یافت و وقتی از حال و حكایت او آگاه شد ، مدعیان را به داخل خواند.
نخست از یهودی پرسید.
یهودی گفت : این مسلمان یك چشم مرا نابینا كرده است.
قصاص طلب میكنم.
قاضی گفت: دیه مسلمان بر یهودی نصف بیشتر نیست.
باید آن چشم دیگرت را نیز نابینا كند تا بتوان از او یك چشم گرفت! وقتی یهودی سود خود را در انصراف از شكایت دید ، به پنجاه دینار جریمه محكوم شد!
جوان پدر مرده را پیش خواند.
گفت : این مرد از بام بلند بر پدر بیمار من افتاد و هلاكش كرده است.
به طلب قصاص او آمدهام.
قاضی گفت : پدرت بیمار بوده است ، و ارزش زندگی بیمار نصف ارزش شخص سالم است.
حكم عادلانه این است كه پدر او را زیرهمان دیوار بخوابانیم و تو بر او فرودآیی ، طوری كه یك نیمه ی جانش را بگیری!
جوان صلاح دید که گذشت کند ، اما به سی دینار جریمه ، بخاطرشكایت بیمورد محكوم شد!
نوبت به شوهر آن زن رسید كه از وحشت سقط کرده بود ، گفت : قصاص شرعی هنگامی جایز است كه راه جبران مافات بسته باشد.
حال میتوان آن زن را به حلال در عقد ازدواج این مرد درآورد تا كودک از دست رفته را جبران كند.
برای طلاق آماده باش!
شوهرش فریاد میزد و با قاضی جدال میكرد كه ناگاه صاحب خر برخاست و به طرف در دوید.
قاضی فریاد داد : هی ، بایست كه اكنون نوبت توست!
صاحب خر همچنان كه میدوید فریاد زد : من شكایتی ندارم.
میروم مردانی بیاورم.
@karbalaei021