eitaa logo
✧َِمَِنَِتَِـَِـَِـَِـَِـَِظَِرَِاَِنَِ مَِنَِـَِتَِـَِـَِقَِمَِ ـَِ٨َِـَِﮩَِ
150 دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
1.3هزار ویدیو
18 فایل
-بسم رب الشھدا♥️! -سلامـ بہ ؏ـاشقاݩ شہادٺ🙃 -خیلے خوش اومدید بہ ڪانال ما!
مشاهده در ایتا
دانلود
💕⃢✏️↫ دستش‌خالےبود!! پرسیدم: «ساعتت‌کو؟» خیلےبے‌تفاوت‌گفت: «یکےازبچہ‌ها‌ازش‌خوشش‌اومد، گرفت‌نگاهش‌کنہ‌گفتم‌مالہ‌خودت..» ⚘حرصم‌گرفت..!. گفتم: «علےاون‌کادوی‌سرعقدمون‌بود! تبرک‌مکہ‌بود! بنده‌خدابابا.. باچہ‌ذوق وشوقےبرای‌دامادش‌گرفته‌بود..، رادوی‌اصل‌بود...» سَری‌تکان‌دادوگفت: «اینقدازاین‌ساعت‌ها‌باشه ومانباشیم.. تاتوانےدلےبہ‌دست‌آور...» به روایٺ‌ همسر✨ 🌹🍃
◆🌙◆ میگفت: دم‌سنگر‌بودیم؛ خداحافظی‌ڪرد نشست‌ترکِ‌موتور؛ حاج‌همت‌رفت... دو‌متر‌ازمون‌فاصله‌نگرفته‌بود‌ڪہ خمپاره‌زدن! شهید‌شد، به‌همین‌راحتی...🕊 میگفت: بیست‌سالہ‌دارم‌میدوَم ڪہ‌بہ‌اون‌دو‌متری‌ڪہ‌ فاصله‌بود‌بینمون،‌برسم... :))💔🥀 🥀|
🙃🌼🍂 -『چشمےڪھ‌ازداغت‌‌نمےباࢪد، جھنم چشمےڪھ‌ازداغت‌شوددࢪیا، بھشت‌است . . !』- •
¦💡¦↞ •• - تاحالابه‌مُردَنتـون‌‌فڪرڪردین؟! چنـد‌دقیـقہ‌فڪر‌ڪنیم... خُـب‌‌چے‌داریـم؟! ؟؟ رفیـق‌هیچڪس‌نمیـدونہ‌۱۰دقیقہ‌بعـد زنده‌س‌یـا‌نھ‌! حالا‌ڪہ‌هستیم دیگھ‌دروغ‌نگیـم،دیگہ‌دل‌نشڪنیم... 💔:) 🚫
از حاتم پرسیدند: بخشنده تر از خود دیده ای؟ گفت: آری. مردی که دارایی اش تنها دو گوسفند بود؛ یکی را شب برایم ذبح کرد، از طعم جگرش تعریف کردم، صبح فردا جگر گوسفند دوم را نیز برایم کباب کرد. گفتند: تو چه کردی؟ گفت: پانصد گوسفند به او هدیه دادم. گفتند: پس تو بخشنده تری! گفت: نه، چون او هر چه داشت به من داد، اما من اندکی از آنچه داشتم به او دادم! ●○●○●○●○●○●○●○●
[🌈☔️] همینطـۅر که تـلاش می کنی به نداشتہ‌هایت برسۍ، به داشتہ‌هایت هم فڪر کن و از این بابت خدا را شکر کن..🦋🌿 🌱
🌿🌼 موݪـٰا؎من..♥️ گَمـانمـ...! عمࢪم‌قَـدندهـد بگـووَعده‌‌؎دیـداࢪ ڪمے.. نزدیڪ‌تࢪآیـد...!🌿" 💔🥀
«لبیک یا زهــــــ🌹ــــــــــرا»•••: شخصی به نزد آیت الله شاه آبادی، استاد حضرت امام آمد و گفت: _من از نماز خواندن لذت نمی‌برم😞، به برخی از گناهان هم علاقه دارم، آیا ذکری هست که.....📖 آیت الله شاه آبادی بلافاصله گفت: _شما موسیقی حرام گوش میکنی؟🎶 طرف یکباره جا خورد و حرف ایشان را تائید کرد.➖ آیت الله شاه آبادی فرمودند: _ذکر لازم نیست، موسیقی حرام را ترک کنید صدای حرام انسان را به گناه علاقمند ودر نتیجه از نماز دور و بی علاقه کرده و راه حضور شیطان را فراهم میکند. 【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
♨️دختر بی حجاب و پسر طلبه!!! 🔻یه روز یه خانم مثل هر روز بعد از کلی آرایش کنار آینه,مانتو تنگه و کفش پاشنه بلنده شو پا کرد و راهی خیابونای شهر شد. همینطوری که داشت راه میرفت وسط متلک های جوونا یه صدایی توجهش رو جلب کرد : ❌خواهرم حجابت !! خواهرم بخاطر خدا حجابت رو رعایت کن !!. 🔻نگاه کرد، دید یه جوون ریشوئه از همون ها که متنفر بود ازشون با یه پیرهن روی شلوار و یه شلوار پارچه ای داره به خانم های بد حجاب تذکر میده. 🔻به دوستش گفت من باید حال اینو بگیرم وگرنه شب خوابم نمیبره مرتیکه سرتاپاش یه قرون نمی ارزه، اون وقت اومده میگه چکار بکنید و چکار نکنید. 🔻تصمیم گرفت مسیرش رو به سمت اون آقا کج کنه و یه چیزی بگه که دلش خنک بشه‌ وقتی مقابل پسر رسید چشماشو تا آخر باز کرد و دندوناش رو روی هم فشار داد و گفت تو اگه راست میگی چشمای خودتو درویش کن با این ریشای مسخره ات ، بعدم با دوستش زدن زیر خنده و رفتن.. پسر سرشو رو به آسمون بلند کرد و زیر لب گفت: خدایا این کم رو از من قبول کن !! شبش که رفت خونه به خودش افتخار میکرد گوشی رو برداشت و قضیه رو با آب و تاب برای دوستاش تعریف میکرد. فردای اون روز دوباره آینه و آرایش و بعد که آماده شد به دوستاش زنگ زد و قرار پارک رو گذاشت. توی پارک دوباره قضیه دیروز رو برای دوستاش تعریف می کرد و بلند بلند میخندیدند شب وقتی که داشت از پارک برمیگشت یه ماشین کنار پاش ترمز زد: خانمی برسونیمت؟ لبخند زد و گفت برو عمه تو برسون بعد با دوستش زدن زیر خنده ، پسره از ماشین پیاده شد و چند قدمی کنار دختر قدم زد و بعد یک باره حمله کرد به سمت دختر و اون رو به زور سمت ماشین کشید. دختر که شوکه شده بود شروع کرد به داد و فریاد اما کسی جلو نمیومد، اینبار با صدای بلند التماس کرد اما همه تماشاچی بودن، هیچ کدوم از اونایی که تو خیابون بهش متلک مینداختن و زیباییشو ستایش میکردن، حاضر نبودن جونشون رو به خطر بندازن دیگه داشت نا امید میشد که دید یه جوون به سمتشون میدوه و فریاد میزنه: آهای ولش کن بی غیرت !! مگه خودت ناموس نداری؟؟ وقتی بهشون رسید، سرشو انداخت پایین و گفت خواهرم شما برو ، و یه تنه مقابل دزدای ناموس ایستاد !! دختر در حالی که هنوز شوکه بود و دست و پاش میلرزید یک دفعه با صدای هیاهو به خودش اومد و دید یه جوون ریشو از همونا که پیرهن رو روی شلوار میندازن از همونا که به نظرش افراطی بودن افتاده روی زمین و تمام بدنش غرق به خونه ناخودآگاه یاد دیروز افتاد ، اون شب برای دوستاش اس ام اس فرستاد: وقتی خواستن به زور سوارش کنند، همون کسی از جونش گذشت که توی خیابون بهش گفت: خواهرم حجابت !! همون ریشوی افراطی و تندرو همون پسری که همش بهش میخندید.. اما الان به نظرش یه پسر ریشو و تندرو نبود ، بلکه یه مرد شجاع و با ایمان بود دیگه از نظرش اون پسر افراطی نبود ، بلکه باغیرت بود 🌹حالا متوجه شدیم که این جوون ریشو کسی نیست جز شهید امر به معروف و نهی ازمنکر 🌹 💚 【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】
دردهایم به طو نزدیک‌ترم کرده طبیب حرفم این است 🗣 که یک وقت مداوا نشود... ((: |محمد رسولی| •