💕⃢✏️↫ #شهیدانه
دستشخالےبود!!
پرسیدم:
«ساعتتکو؟»
خیلےبےتفاوتگفت:
«یکےازبچہهاازشخوششاومد،
گرفتنگاهشکنہگفتممالہخودت..»
⚘حرصمگرفت..!.
گفتم:
«علےاونکادویسرعقدمونبود!
تبرکمکہبود! بندهخدابابا.. باچہذوق
وشوقےبرایدامادشگرفتهبود..،
رادویاصلبود...»
سَریتکاندادوگفت:
«اینقدازاینساعتهاباشه
ومانباشیم..
تاتوانےدلےبہدستآور...»
به روایٺ همسر✨
#شهید_علی_چیت_سازیان🌹🍃
◆🌙◆
میگفت:
دمسنگربودیم؛ خداحافظیڪرد
نشستترکِموتور؛ حاجهمترفت...
دومترازمونفاصلهنگرفتهبودڪہ
خمپارهزدن!
شهیدشد، بههمینراحتی...🕊
میگفت:
بیستسالہدارممیدوَم
ڪہبہاوندومتریڪہ
فاصلهبودبینمون،برسم... :))💔🥀
🥀| #شهیدانه
🙃🌼🍂
-『چشمےڪھازداغتنمےباࢪد، جھنم
چشمےڪھازداغتشوددࢪیا، بھشتاست . . !』-
•
#حسینجانم
¦💡¦↞ #تلنگر••
-
تاحالابهمُردَنتـونفڪرڪردین؟!
چنـددقیـقہفڪرڪنیم...
خُـبچےداریـم؟!
#اعمالمونطورےهستکهشرمندهنشیم؟؟
رفیـقهیچڪسنمیـدونہ۱۰دقیقہبعـد
زندهسیـانھ!
حالاڪہهستیم #خـوبباشیـم
دیگھدروغنگیـم،دیگہدلنشڪنیم...
#امامزمـانُدیگھتنہـانذاریـم💔:)
#گنـاهنڪنیم🚫
از حاتم پرسیدند:
بخشنده تر از خود دیده ای؟
گفت: آری.
مردی که دارایی اش تنها دو گوسفند بود؛
یکی را شب برایم ذبح کرد،
از طعم جگرش تعریف کردم،
صبح فردا جگر گوسفند دوم را نیز برایم کباب کرد.
گفتند: تو چه کردی؟
گفت: پانصد گوسفند به او هدیه دادم.
گفتند: پس تو بخشنده تری!
گفت: نه، چون او هر چه داشت به من داد،
اما من اندکی از آنچه داشتم به او دادم!
●○●○●○●○●○●○●○●
[🌈☔️]
همینطـۅر که تـلاش می کنی به نداشتہهایت برسۍ،
به داشتہهایت هم فڪر کن
و از این بابت خدا را شکر کن..🦋🌿
#انگیزشی🌱
#صاحبالزمان🌿🌼
موݪـٰا؎من..♥️
گَمـانمـ...!
عمࢪمقَـدندهـد
بگـووَعده؎دیـداࢪ
ڪمے..
نزدیڪتࢪآیـد...!🌿"
#أینبقیةاللھ💔🥀
«لبیک یا زهــــــ🌹ــــــــــرا»•••:
شخصی به نزد آیت الله شاه آبادی،
استاد حضرت امام آمد و گفت:
_من از نماز خواندن لذت نمیبرم😞،
به برخی از گناهان هم علاقه دارم،
آیا ذکری هست که.....📖
آیت الله شاه آبادی بلافاصله گفت:
_شما موسیقی حرام گوش میکنی؟🎶
طرف یکباره جا خورد و حرف ایشان را تائید کرد.➖
آیت الله شاه آبادی فرمودند:
_ذکر لازم نیست، موسیقی حرام را ترک کنید
صدای حرام انسان را به گناه علاقمند
ودر نتیجه از نماز دور و بی علاقه کرده
و راه حضور شیطان را فراهم میکند.
【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
♨️دختر بی حجاب و پسر طلبه!!!
🔻یه روز یه خانم مثل هر روز بعد از کلی آرایش کنار آینه,مانتو تنگه و کفش پاشنه بلنده شو پا کرد و راهی خیابونای شهر شد.
همینطوری که داشت راه میرفت وسط متلک های جوونا یه صدایی توجهش رو جلب کرد :
❌خواهرم حجابت !! خواهرم بخاطر خدا حجابت رو رعایت کن !!.
🔻نگاه کرد، دید یه جوون ریشوئه از همون ها که متنفر بود ازشون با یه پیرهن روی شلوار و یه شلوار پارچه ای داره به خانم های بد حجاب تذکر میده.
🔻به دوستش گفت من باید حال اینو بگیرم وگرنه شب خوابم نمیبره مرتیکه سرتاپاش یه قرون نمی ارزه، اون وقت اومده میگه چکار بکنید و چکار نکنید.
🔻تصمیم گرفت مسیرش رو به سمت اون آقا کج کنه و یه چیزی بگه که دلش خنک بشه وقتی مقابل پسر رسید چشماشو تا آخر باز کرد و دندوناش رو روی هم فشار داد و گفت تو اگه راست میگی چشمای خودتو درویش کن با این ریشای مسخره ات ، بعدم با دوستش زدن زیر خنده و رفتن..
پسر سرشو رو به آسمون بلند کرد و زیر لب گفت:
خدایا این کم رو از من قبول کن !!
شبش که رفت خونه به خودش افتخار میکرد گوشی رو برداشت و قضیه رو با آب و تاب برای دوستاش تعریف میکرد.
فردای اون روز دوباره آینه و آرایش و بعد که آماده شد به دوستاش زنگ زد و قرار پارک رو گذاشت.
توی پارک دوباره قضیه دیروز رو برای دوستاش تعریف می کرد و بلند بلند میخندیدند شب وقتی که داشت از پارک برمیگشت یه ماشین کنار پاش ترمز زد: خانمی برسونیمت؟
لبخند زد و گفت برو عمه تو برسون بعد با دوستش زدن زیر خنده ، پسره از ماشین پیاده شد و چند قدمی کنار دختر قدم زد و بعد یک باره حمله کرد به سمت دختر و اون رو به زور سمت ماشین کشید.
دختر که شوکه شده بود شروع کرد به داد و فریاد اما کسی جلو نمیومد، اینبار با صدای بلند التماس کرد اما همه تماشاچی بودن، هیچ کدوم از اونایی که تو خیابون بهش متلک مینداختن و زیباییشو ستایش میکردن، حاضر نبودن جونشون رو به خطر بندازن
دیگه داشت نا امید میشد که دید یه جوون به سمتشون میدوه و فریاد میزنه: آهای ولش کن بی غیرت !! مگه خودت ناموس نداری؟؟
وقتی بهشون رسید، سرشو انداخت پایین و گفت خواهرم شما برو ، و یه تنه مقابل دزدای ناموس ایستاد !!
دختر در حالی که هنوز شوکه بود و دست و پاش میلرزید یک دفعه با صدای هیاهو به خودش اومد و دید یه جوون ریشو از همونا که پیرهن رو روی شلوار میندازن از همونا که به نظرش افراطی بودن افتاده روی زمین و تمام بدنش غرق به خونه ناخودآگاه یاد دیروز افتاد ، اون شب برای دوستاش اس ام اس فرستاد:
وقتی خواستن به زور سوارش کنند، همون کسی از جونش گذشت که توی خیابون بهش گفت: خواهرم حجابت !!
همون ریشوی افراطی و تندرو همون پسری که همش بهش میخندید..
اما الان به نظرش یه پسر ریشو و تندرو نبود ، بلکه یه مرد شجاع و با ایمان بود دیگه از نظرش اون پسر افراطی نبود ، بلکه باغیرت بود
🌹حالا متوجه شدیم که این جوون ریشو کسی نیست جز شهید امر به معروف و نهی ازمنکر #علی_خلیلی🌹
#روحش_شاد💚
【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】
#ب وقت تبادل
11.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⁉️دیدار امام زمان را بخواهیم یا نخواهیم؟
🎤 حجت الاسلام رفیعی
✅ پیشنهاد دانلود
#به_عشق_مولا_گناه_نکنیم
دردهایم به طو
نزدیکترم کرده طبیب
حرفم این است 🗣
که یک وقت مداوا نشود... ((:
|محمد رسولی|
•