🔴 #شعر_می_کاری
من #می کاری هستم
ازبس که کاری هستم
ازتنبلی بیزارم
دائم به فکر کارم
کارم شده دوخت ودوز
می دوزم ومی دوزم
گاهی تو ساخت وسازم
می سازم و می سازم
گاهی تو باغچه هایم
می کارم و می کارم
آخر جمله هایم
از کلمه جدایم
📝متن دیکته
سامان با ساسان دوست بود.
اسد با اسب آمد.
بابا با داماد دست داد.
سبا با دست تاب دست داد.
مامان با سبد توت داد.
سما مسموم بود.
دندان_ آسمان_ دما_ بادام_آباد_ ادب _ تب