eitaa logo
دنیای کاردستی 😍✂️
4.1هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
4.7هزار ویدیو
19 فایل
دُنیــای کاردَستـــی؛ کٰارتـُــون؛ خَلاقِــیَّـــــت😍✂️👏 تبلیغات در بیش از 10کانال:👇👇👇 https://eitaa.com/tabligh_ita ادمین @Golbarg
مشاهده در ایتا
دانلود
7.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شستن دستها و کشتن میکروب ها یادتون نره✅
‼️هرگز ترس را به کودک، القا نکنید!! 🚫گاهی نوع حرف زدن ما، ناخودآگاه، سبب القای ترس به فرزندمان می‌شود.👌مثل: 🔻 چراغ را روشن کن، نترسی!! 🔺 نترس؛ من اینجام! 🔻 دکتر ( آمپول) که ترس نداره! 🔺 گربه که نمی‌خوردت!! 🔻 زود بریم خونه، شب شده، تاریکه! ( به کودک القای تاریکی از شب و تاریکی می‌شود) ⛔ گاهی بزرگسالان برای کنترل کودک، او را می‌ترسانند.
جغد سادددده🦉
🎨 با دستتون قصر بادی بکشید😍🕍
✨داستان امشب ✨ 🐰خرگوش کوچولو و جیرجیرک🦗 قسمت1️⃣ خورشید خانم یواش یواش پشت کوه ها می رفت. کم کم هوا تاریک می شد و ستاره ها یکی یکی توی آسمان می آمدند. در گوشه ی یک جنگل بزرگ، خرگوش کوچولوی خاکستری رنگی زندگی می کرد که بعد از پشت سرگذاشتن یک روز شاد برای خواب آماده می شد.😴 اول دندان های قشنگ و سفیدش را مسواک زد و بعد به مامان و باباش شب بخیر گفت و آن ها را بوسید. زیر یک قارچ قرمز بزرگ، با خال خال های سفید دراز کشید. سرش را روی بالشی از علف های خشک شده گذاشت و مثل هر شب سرگرم تماشای ماه و ستاره ها شد. ستاره ها به خرگوش کوچولو چشمک می زدند. پلک هایش آرام آرام سنگین شده بودند که یک دفعه صدایی شنید، جیر جیر جیر! صدا از پشت بوته ی تمشک می آمد.🌳 خرگوش کمی ترسید و چشم هایش گرد شد. ناگهان صدای جیر جیر نزدیک تر شد و برگ های پایینی بوته شروع به خش خش کردند. خرگوش خیلی ترسیده بود. با خودش فکر کرد شاید یک حیوان بزرگ می خواهد به او حمله کند. با دست های کوچکش چشم هایش را گرفت. صدای جیرجیر نزدیک و نزدیک تر شد.👀 یک دفعه صدا قطع شد. خرگوش دست ها را از روی چشم هایش برداشت و حشره کوچولویی را دید که به او نگاه می کرد.
کاربرگ