eitaa logo
دنیای کاردستی 😍✂️
4هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
4.6هزار ویدیو
19 فایل
دُنیــای کاردَستـــی؛ کٰارتـُــون؛ خَلاقِــیَّـــــت😍✂️👏 تبلیغات در بیش از 10کانال:👇👇👇 https://eitaa.com/tabligh_ita ادمین @Golbarg
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کارتون بوبا بزرگترین کانال ایتا ڪارتـــونـی🌻🌿 ✨ ∩_∩ („• ֊ •„)💚 ┏━━━∪∪━━━┓ 💚 ✨ ┗━━━━━━━━━┛ https://eitaa.com/kardaste
🔸شعر رفیق دندون مسواک من دوست منه رفیقه دندون منه با خمیرش به دندونام رنگ سفیدی می‌زنه رو دندونام سُرش می‌دم بالا و پایین می‌برم باهاش برای دندونام سلامتی رو می‌خرم https://eitaa.com/kardaste
🚨اگر فرزند شما مشکلات زیر را دارد، به احتمال زیاد او در ♦️حافظه فعال(کوتاه مدت) ♦️دچار مشکل است👇 🔴1-رها کردن تکالیف قبل از تمام کردن آن ها 2-افراط در خیال بافی 3-ناتوانی در تکمیل تکالیف 4- بلند کردن دست برای جواب دادن به سوال در کلاس اما فراموش کردن آن چه که باید بگوید 5- فراموش کردن روش ادامه دادن یک فعالیتی که به خوبی شروع کرده. به ویژه فعالیت هایی که معلم مراحل انجام آن را مرحله به مرحله توضیح داده است. 🔵 تمرینات مربوط به تقویت حافظه فعال 1- یادآوری عدد به صورت مستقیم( از 3 عدد شروع شده و گسترش می یابد) 2- یادآوری عدد به صورت معکوس( از 3 عدد معکوس شروع شده و گسترش می یابد) 3- یادآوری کلمه به صورت مستقیم( از 3 کلمه شروع شده و گسترش می یابد) 4- یادآوری کلمه به صورت معکوس( از 3 کلمه معکوس شروع شده و گسترش می یابد) 5- یادآوری تصویر به صورت مستقیم( از 3 تصویر شروع شده و گسترش می یابد) 6- یاد آوری لیستی از هجاهای بی معنی( از 3 کلمه شروع شده و گسترش می یابد) 7- یادآوری تصویر به صورت معکوس( از 3 تصویر معکوس شروع شده و گسترش می یابد) 8- یاد آوری کلمه غیر مرتبط ( از 1 کلمه غیر مرتبط از بین 3 کلمه شروع شده و تمرین گسترش می یابد) توجه شود که این تفاوت ها به کاربرد-مفهوم - رنگ و اندازه و شکل و.... 9- یاد آوری کلمات غیر مرتبط ( از 2 کلمه غیر مرتبط از بین 5 کلمه شروع شده و تمرین گسترش می یابد) 10- یاد آوری جمله ( از جملات کوتاه 3 کلمه ای شروع شده و گسترش می یابد) 11- یادآوری جمله( درست یا اشتباه بودن جمله را بیان کند و کلمه آخر جمله ها را بگوید( از 1 جمله شروع شده و تعداد جملات افزایش می یابد) 12- تطبیق لیست کلمه یا لغت. یک سری کلمه گفته می شود بعد از چند ثانیه کلمات جدید بیان می شود.باید تشخیص داده شود که آیا کلمات قسمت اول با کلمات قسمت دوم یکسان است یا خیر. 13- شمارش اعداد به صورت معکوس 14- انجام محاسبات ساده ریاضی به صورت معکوس 15- یاد آوری مکعب از روی صفحه رنگی مشبک 16- تمرین ماز @kodakane
✨ کودکانی که بیشتر اقدام به لمس کردن، چنگ زدن و چشیدن و حتی پرتاب اشیای اطراف خود می‌کنند، از توانایی بهتری در یادگیری برخوردار هستند. ♦ کثیف کاری کودکان شاید برای والدین چندان خوشایند نباشد اما این رفتار می‌تواند درک کودک از دنیای اطراف خود را افزایش دهد. 🔺 بازی کردن و لمس اشیای مختلف می‌تواند مهارت یادگیری کودک را به شدت تقویت کند https://eitaa.com/kardaste
شعر کودکانه 😁 دخترِ باحجاب یه دخترِ نمونه نجیب و مهربونه قدرِحجابِ خودرا هرجا باشه می‌دونه 🌸🔸🌸 دختر که با حجابه مثلِ گل و گلابه زندگیِ‌ قشنگش مثلِ بهشتِ نابه 🌸🔸🌸 دختر گلِ بهاره چادر به سر میذاره مثلِ فرشتگانه خدا دوسِش میداره https://eitaa.com/kardaste
تفاوت میان دو تصویر را پیدا کنید🤩🤗 https://eitaa.com/kardaste
🐐بزغاله نجیب بزهایش را خیلی دوست داشت به خصوص بزغاله‌های کوچکش را. پدرش به عنوان هدیه به او بزغاله ای داد. نجیب به بزغاله در طول تابستان غذا داد و آن را بزرگ کرد. او بزغاله را خیلی دوست می‌داشت به خصوص زمانی که به طرفش می‌آمد و سر خود را به او می‌مالید. پدر نجیب همواره به او می‌گفت: "در را باز نگذار در غیر اینصورت بزغاله به درون خانه خواهد آمد و به اسباب منزل آسیب خواهد رساند. " یک روز نجیب به درون خانه دوید تا توپش را بردارد. او آنچه پدرش به او گفته بود را به یاد داشت اما چون کارش را سریع می‌خواست انجام دهد به بستن در مبادرت نورزید. او متوجه نشد که بزغاله هم بعد از او وارد خانه شده بود. در حالیکه بزغاله داشت دنبال نجیب می‌گشت، خودش را مقابل آینه ای بزرگ در اتاق خواب یافت. بزغاله ای دیگر داشت به او نگاه می‌کرد. هر چه بزغاله داشت نزدیک تر می‌شد، آن بزغاله ای که در آینه بود هم به او نزدیک تر می‌شد و در نهایت شاخ به شاخ شدند. بزغاله خواست تا به بزغاله‌ی دیگر یک درس بدهد. صدای شکستن مهیبی شنیده شد. آینه به صدها تکه تقسیم شد. 🌼اگر نجیب درمورد آنچه پیامبر به دو تن از همراهانش گفته بود آگاهی داشت هیچ گاه دستور پدرش را نادیده نمی گرفت: 🍃پیامبر مهربانی ها فرمودند: "تابع پدرت باش!" https://eitaa.com/kardaste
🎭 🎭 رامین خیلی كوچولو بود. تازه می توانست دستش را به دیوار بگیرد و چند قدم بردارد. كمی كه می ایستاد، تعادلش را از دست می داد و به زمین می خورد. مامان و باباش خوشحال بودند كه بچه شان بزرگ شده و می تواند روی پاهای خودش بایستد. 👟👟 یك روز بابای رامین یك جفت كفش سفید كوچولو كه عكس خرگوش روی آنها بود و طوری ساخته شده بودند كه موقع حركت صدایی شبیه صدای سوت از آنها بلند می شد، برای رامین خرید. 👟👟كفشهارا  پای رامین كردند و رامین هم شروع كرد به راه رفتن و زمین خوردن. 🎊از پاهایش مرتب صدای سوت به گوش می رسید و بابا و مامان خوشحال می شدند و می خندیدند. 👒یك روز عصر، اواخر ماه فروردین كه هوا خیلی خوب بود، مامان و بابا ، كفشها را پای رامین كردند و لباس و كلاه سبزرنگی هم تنش كردند و او را به پارك بردند. رامین كوچولو باخوشحالی دست در دست مامان و باباش در پارك قدم می زد و صدای كفشهایش توجه مردم را به خود جلب می كرد. 👟👟هركس صدای كفشها را می شنید ، می ایستاد و رامین را نگاه می كرد و لبخند می زد. بعضیها هم جلو می آمدند و با محبت نگاه و نازش می كردند. چند دقیقه ای كه راه رفتند، مامان رامین گفت: « بچه ام خسته میشه ، بیا كمی بنشینیم...» بابای رامین هم قبول كرد و رفتند روی نیمكتی نشستند. 👶🏻اما رامین دلش نمی خواست بنشیند، بلند شد و جلوی آنها ایستاد و شروع كرد به دَدَ دَدَ كردن و دست زدن ، یعنی پاشید راه برویم . 💑مامان و بابا هم اطاعت كردند و دنبالش راه افتادند. یك ساعت گذشت. مامان و بابا خسته شدند ،اما رامین خسته نمی شد.  سروصدا می كرد و راه می رفت و زمین می خورد و كفشهایش سوت می زدند. 🌽🍧بابا رفت تا از گیشه ی روبروی پارك خوراكی بخرد. مامان و رامین در پارك ماندند. 👨‍👩‍👦‍👦در همان وقت  چندتا از دوستان مامان، اورا دیدند و به سویش آمدند و شروع كردند به احوالپرسی و دست و روبوسی . آنقدر سرگرم خوش وبش و احوالپرسی بودند كه ندیدند رامین كوچولو از كنار مادرش دور شده است. مامان هم كه فكر می كرد رامین همانجا در كنارش ایستاده ، توجهی نكرد و به گفتگو با دوستانش ادامه داد. ناگهان یكی از دوستانش پرسید: راستی رامین كجاست؟ نمی بینمش. مامان سرش را برگرداند ، اما رامین را ندید. دوستان او عجله داشتند، خداحافظی كردند و رفتند و مامان با دلواپسی دنبال رامین گشت. همان موقع بابا كه خوراكی خریده بود برگشت و وقتی ماجرا را فهمید ، او هم شروع به گشتن كرد. آنها چندبار دور و برشان  را نگاه كردند و از رهگذران 👗پرسیدند: شما یك پسر كوچولو با لباس و كلاه سبز ندیدید؟ و... كسی ندیده بود. نگران شدند چون خیال می كردند بچه را دزدیده اند. 🎊ناگهان صدای جیك جیكی به گوش مامان رسید. خوب گوش داد، صدا از پشت شمشادها می آمد. مامان به سوی شمشادها رفت . 🌳رامین كوچولو دستش را به برگهای شمشاد گرفته بود و داشت راه می رفت. مامان باخوشحالی به طرفش دوید و او را بغل كرد. لباس رامین خاكی و كثیف شده بود. معلوم بود كه روی زمین نشسته و بازی كرده است. بابا كه از دور رامین را در آغوش مامان دید، به طرفشان آمد و پرسید: كجا رفته بودی؟ و مامان با لحن كودكانه به جای رامین جواب داد: دَ دََََ دَدَ بودم. 👶🏻بله... رامین كوچولو پشت شمشادهای بلند نشسته بود و با برگهای آن بازی می كرد و چون لباسش درست همرنگ برگهای شمشاد بود، بابا و مامان او را نمی دیدند. اما وقتی صدای كفشهای اوبه گوش مادرش رسید، خیلی زود پیدایش كرد. 👨🏻👩🏻بابا و مامان دست و صورت كثیف رامین را شستند و بعد از خوردن خوراكی هایشان به خانه برگشتند. از آن روز به بعد وقتی رامین راه می رفت و صدای سوت كفشهایش در خانه می پیچید، مامان برایش میخواند: رامین كوچولو صداش میاد ،  صدای كفش پاش میاد ، صدای خنده هاش میاد ... رامین هم با دَدَ گفتن به مادرش می فهماند كه دلش می خواهد به گردش برود.    ☝️ولی بچه های گل ، شما یادتون باشه که هیچوقت " دست مامان رو رها نکنید" 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 https://eitaa.com/kardaste