eitaa logo
کاری کن خدا عاشقت بشه
796 دنبال‌کننده
35.5هزار عکس
23.5هزار ویدیو
60 فایل
کانال مذهبی و مطالب مفید و متنوع ارسال هر شب ارتباط با ادمین @Basirat_ekh
مشاهده در ایتا
دانلود
#تابلو_نقاشی_سهراب_سپهری در حراجی تهران ۵ میلیارد و ۱۰۰ میلیون تومان به فروش رفت. بهتر بود خریدارِ تابلو ، این پول را به #فقرا می داد. چی؟! اون برای قیمه محرم بود؟!😒 اینجا طرف اختیار پولش رو داره.😑
منافق یعنی چی؟
👑 فزمانروایان بهشت 💎 حضرت موسی (عليه السلام) فرمود: در شب ميقات خدا به من فرمود: ای موسی! می دانی فرمانرواهای بهشت چه کسانی هستند؟ 🌸 «اللَّهُمَّ لا»؛ خدايا نمی دانم. 💎 خطاب شد: موسی فرمانرواهای بهشت کسانی اند که مؤمنين را شاد می کنند.[آستان دوستان، ج ۱، ص ۲۴۶] 🌸 حالا اين شاد کردن مؤمن، شامل کار دادن به يک جوان بيکار، موجبات زندگی يک دختر و پسر را فراهم کردن، اختلاف يک زن و شوهر را حل کردن می شود. 💎 در روايت ديدم: «مَنْ مَشَي فِي إِصْلاَحِ بَيْنِ امْرَأَةٍ وَ زَوْجِهَا»[لئالي الاخبار، ج۳، ص ۲۲۶] کسی که در فاميل آبرو دارد اگر مشکل زن و شوهری را حل کند ثواب شهيد دارد. 🎤 حجةالاسلام رفیعی
✡ دیوید گلدمن: هزینه‌ی نگهداری جمعیت کهنسال، اقتصاد ایران را له خواهد کرد!
🔻آن هسته ای که به فنا دادند. امروز کلاهتان را قاضی کنید.. آب شیرین کن هسته ای می توانست مشکل آب خوردن مردم را حل کند یا برجام؟ راه حل قطعی برق در این بحران کم آبی و گرمی هوا جز نیروگاه برق هسته ای
چه ازدواج کرده باشید، چه نکرده باشید، باید این را بخوانید! وقتی آن شب از سر کار به خانه برگشتم، همسرم داشت غذا را آماده می‌کرد، دست او را گرفتم و گفتم، باید چیزی را به تو بگویم. او نشست و به آرامی مشغول غذا خوردن شد. غم و ناراحتی توی چشمانش را خوب می‌دیدم. یکدفعه نفهمیدم چطور دهانم را باز کردم. اما باید به او می‌گفتم که در ذهنم چه می‌گذرد. من طلاق می‌خواستم. به آرامی موضوع را مطرح کردم. به نظر نمی‌رسید که از حرفهایم ناراحت شده باشد، فقط به نرمی پرسید، چرا؟ از جواب دادن به سوالش سر باز زدم. این باعث شد عصبانی شود. ظرف غذایش را به کناری پرت کرد و سرم داد کشید، تو مرد نیستی! آن شب، دیگر اصلاً با هم حرف نزدیم. او گریه می‌کرد. می‌دانم دوست داشت بداند که چه بر سر زندگی‌اش آمده است. اما واقعاً نمی‌توانستم جواب قانع‌کننده‌ای به او بدهم. من دیگر دوستش نداشتم، فقط دلم برایش می‌سوخت. با یک احساس گناه و عذاب وجدان عمیق، برگه طلاق را آماده کردم که در آن قید شده بود می‌تواند خانه، ماشین، و 30% از سهم کارخانه‌ام را بردارد. نگاهی به برگه‌ها انداخت و آن را ریز ریز پاره کرد. زنی که 10 سال زندگیش را با من گذرانده بود برایم به غریبه‌ای تبدیل شده بود. از اینکه وقت و انرژیش را برای من به هدر داده بود متاسف بودم اما واقعاً نمی‌توانستم به آن زندگی برگردم چون عاشق یک نفر دیگر شده بودم. آخر بلند بلند جلوی من گریه سر داد و این دقیقاً همان چیزی بود که انتظار داشتم ببینم. برای من گریه او نوعی رهایی بود. فکر طلاق که هفته‌ها بود ذهن من را به خود مشغول کرده بود، الان محکم‌تر و واضح‌تر شده بود. روز بعد خیلی دیر به خانه برگشتم و دیدم که پشت میز نشسته و چیزی می‌نویسد. شام نخورده بودم اما مستقیم رفتم بخوابم و خیلی زود خوابم برد چون واقعاً بعد از گذراندن یک روز لذت بخش با معشوقه جدیدم خسته بودم. وقتی بیدار شدم، هنوز پشت میز مشغول نوشتن بود. توجهی نکردم و دوباره به خواب رفتم. صبح روز بعد او شرایط طلاق خود را نوشته بود: هیچ چیزی از من نمی‌خواست و فقط یک ماه فرصت قبل از طلاق خواسته بود. او درخواست کرده بود که در آن یک ماه هر دوی ما تلاش کنیم یک زندگی نرمال داشته باشیم. دلایل او ساده بود: وقت امتحانات پسرمان بود و او نمی‌خواست که فکر او بخاطر مشکلات ما مغشوش شود. برای من قابل قبول بود. اما یک چیز دیگر هم خواسته بود. او از من خواسته بود زمانی که او را در روز عروسی وارد اتاقمان کردم به یاد آورم. از من خواسته بود که در آن یک ماه هر روز او را بغل کرده و از اتاقمان به سمت در ورودی ببرم. فکر می‌کردم که دیوانه شده است. اما برای اینکه روزهای آخر با هم بودنمان قابل‌تحمل‌تر باشد، درخواست عجیبش را قبول کردم. درمورد شرایط طلاق همسرم با معشوقه‌ام حرف زدم. بلند بلند خندید و گفت که خیلی عجیب است. و بعد با خنده و استهزا گفت که هر حقه‌ای هم که سوار کند باید بالاخره این طلاق را بپذیرد. از زمانیکه طلاق را به طور علنی عنوان کرده بودم من و همسرم هیچ تماس جسمی با هم نداشتیم. وقتی روز اول او را بغل کردم تا از اتاق بیرون بیاورم هر دوی ما احساس خامی و تازه‌کاری داشتیم. پسرم به پشتم زد و گفت اوه بابا رو ببین مامان رو بغل کرده. اول او را از اتاق به نشیمن آورده و بعد از آنجا به سمت در ورودی بردم. حدود 10 متر او را در آغوشم داشتم. کمی ناراحت بودم. او را بیرون در خانه گذاشتم و او رفت که منتظر اتوبوس شود که به سر کار برود. من هم به تنهایی سوار ماشین شده و به سمت شرکت حرکت کردم. در روز دوم هر دوی ما برخورد راحت‌تری داشتیم. به سینه من تکیه داد. می‌توانستم بوی عطری که به پیراهنش زده بود را حس کنم. فهمیدم که خیلی وقت است خوب به همسرم نگاه نکرده‌ام. فهمیدم که دیگر مثل قبل جوان نیست. چروک‌های ریزی روی صورتش افتاده بود و موهایش کمی سفید شده بود. یک دقیقه با خودم فکر کردم که من برای این زن چه کار کرده‌ام. در روز چهارم وقتی او را بغل کرده و بلند کردم، احساس کردم حس صمیمیت بینمان برگشته است. این آن زنی بود که 10 سال زندگی خود را صرف من کرده بود. در روز پنجم و ششم فهمیدم که حس صمیمیت بینمان در حال رشد است. چیزی از این موضوع به معشوقه‌ام نگفتم. هر چه روزها جلوتر می‌رفتند، بغل کردن او برایم راحت‌تر می‌شد. این تمرین روزانه قوی‌ترم کرده بود! یک روز داشت انتخاب می‌کرد چه لباسی تن کند. چند پیراهن را امتحان کرد اما لباس مناسبی پیدا نکرد. آه کشید و گفت که همه لباس‌هایم گشاد شده‌اند. یکدفعه فهمیدم که چقدر لاغر شده است، به همین خاطر بود که می‌توانستم اینقدر راحت‌تر بلندش کنم. یکدفعه ضربه به من وارد شد. بخاطر همه این درد و غصه‌هاست که اینطور شده است. ناخودآگاه به سمتش رفته و سرش را لمس کردم. ادامه دارد....
لحظه پسرم وارد اتاق شد و گفت که بابا وقتش است که مامان را بغل کنی و بیرون بیاوری. برای او دیدن اینکه پدرش مادرش را بغل کرده و بیرون ببرد بخش مهمی از زندگیش شده بود. همسرم به پسرمان اشاره کرد که نزدیکتر شود و او را محکم در آغوش گرفت. صورتم را برگرداندم تا نگاه نکنم چون می‌ترسیدم در این لحظه آخر نظرم را تغییر دهم. بعد او را در آغوش گرفته و بلند کردم و از اتاق خواب بیرون آورده و به سمت در بردم. دستانش را خیلی طبیعی و نرم دور گردنم انداخته بود. من هم او را محکم در آغوش داشتم. درست مثل روز عروسیمان. اما وزن سبک‌تر او باعث ناراحتیم شد. در روز آخر، وقتی او را در آغوشم گرفتم به سختی می‌توانستم یک قدم بردارم. پسرم به مدرسه رفته بود. محکم بغلش کردن و گفتم، واقعاً نفهمیده بودم که زندگیمان صمیمیت کم دارد. سریع سوار ماشین شدم و به سمت شرکت حرکت کردم. وقتی رسیدم حتی در ماشین را هم قفل نکردم. می‌ترسیدم هر تاخیری نظرم را تغییر دهد. از پله‌ها بالا رفتم. معشوقه‌ام که منشی‌ام هم بود در را به رویم باز کرد و به او گفتم که متاسفم، دیگر نمی‌خواهم طلاق بگیرم. او نگاهی به من انداخت، تعجب کرده بود، دستش را روی پیشانی‌ام گذاشت و گفت تب داری؟ دستش را از روی صورتم کشیدم. گفتم متاسفم. من نمی‌خواهم طلاق بگیرم. زندگی زناشویی من احتمالاً به این دلیل خسته‌کننده شده بود که من و زنم به جزئیات زندگیمان توجهی نداشتیم نه به این دلیل که من دیگر دوستش نداشتم. حالا می‌فهمم دیگر باید تا وقتی مرگ ما را از هم جدا کند هر روز او را در آغوش گرفته و از اتاق خوابمان بیرون بیاورم. معشوقه‌ام احساس می‌کرد که تازه از خواب بیدار شده است. یک سیلی محکم به گوشم زد و بعد در را کوبید و زیر گریه زد. از پله‌ها پایین رفتم و سوار ماشین شدم. سر راه جلوی یک مغازه گل‌فروشی ایستادم و یک سبد گل برای همسرم سفارش دادم. فروشنده پرسید که دوست دارم روی کارت چه بنویسم. لبخند زدم و نوشتم، تا وقتی مرگ ما را از هم جدا کند هر روز صبح بغلت می‌کنم و از اتاق بیروم می‌آورمت. شب که به خانه رسیدم، با گلها دست‌هایم و لبخندی روی لبهایم پله‌ها را تند تند بالا رفتم و وقتی به خانه رسیدم دیدم همسرم روی تخت افتاده و مرده است! او ماه‌ها بود که با سرطان می‌جنگید و من اینقدر مشغول معشوقه‌ام بودم که این را نفهمیده بودم. او می‌دانست که خیلی زود خواهد مرد و می‌خواست من را از واکنش‌های منفی پسرمان بخاطر طلاق حفظ کند. حالا حداقل در نظر پسرمان من شوهری مهربان بودم. جزئیات ریز زندگی مهمترین چیزها در روابط ما هستند. خانه، ماشین، دارایی‌ها و سرمایه مهم نیست. اینها فقط محیطی برای خوشبختی فراهم می‌آورد اما خودشان خوشبختی نمی‌آورند. سعی کنید دوست همسرتان باشید و هر کاری از دستتان برمی‌آید برای تقویت صمیمیت بین خود انجام دهید. مواظب باشی ممکن است خیلی زود دیر شود و شما بمانید و خاطرات بد گذشته پس از همین الان شروع کنین به همسرتون محبت کنین و برای هم بمیرین و نگزارید که از همدیگه ناراحت بشین .
♦️بازرسان سازمان بین‌المللی انرژی اتمی در اقدامی غیرمعمول و غیرمتعارف از دانشکده برق دانشگاه علم و صنعت بازدید و از آن نمونه‌برداری کردند/فارس (تصویر آرشیوی) این را کجای دلمان بذاریم
⭐ آیةاللّه مصباح یزدی: 🔸️ آيا ما واقعا خدا را دوست داريم؟ آيا درست است که ما از خدایی که ما را در آغوش لطف، رحمت و کرم خودش می‌پذيرد، روی برگردانيم و تمام شب‌ را بخوابيم و هيچ يادی از خدا نکنيم؟! 🔸البته اين‌گونه نيست که کسانی که شب تا به صبح می‌خوابند و مثلا برای نماز شب بلند نمی‌شوند، خدا را دوست نمی دارند، 🔸 ولی حداقل حق دوستی را ادا نمی کنند و اشتغالات ديگر، قلبشان را گرفته و محبت به قدری نيست که بر آن‌ها غالب شود. 🔸بايد بدانيم که حد نصاب محبت اين است که انسان حداقل از مجموع ساعات شب، نيم ساعت را برای گفت‌وگوی با خدا در نظر بگيرد. 📚 گزيده‌ای از سخنان آيت‌الله مصباح‌يزدی، در دفتر مقام معظم رهبری، ۱۳۹۲/۱۱/۲
🔴شیرین باش! 🔰کنار چای تلخ همیشه یا قند است یا شکر به همین خاطرهم هست که گوارا می شود. یادت باشد بعضی ها مثل چای اند؛ یعنی تلخ اند. پس با آنها باش یعنی حرف بزن، شیرین رفتار کن؛ به قول سعدی شیرین حرکات باش. ⏮این سفارش خداست: ؛ بدی های دیگران را با خوبی های خود دفع کن، یعنی اگر دیگران تلخ بودند . 📙فصلت/34
کانال «کاری کن خدا عاشقت بشه» کانال مذهبی با مطالب مفید و متنوع آدرس ما در پیام رسانها: در سروش http://sapp.ir/karikonkhodaasheghetbeshe در ایتا https://eitaa.com/karikonkhodaashegetbeshe در گپ https://gap.im/khodaasheghetbashe در آی گپ https://iGap.net/karikonkhodaasheghetbashe
🗓 بسم الله الرحمن الرحیم چهارشنبه ۱۳ تیر ۱۳۹۷ ۲۰ شوال ۱۴۳۹ ۴ جولای ۲۰۱۸
#نهج_البلاغه ✨ وَالْحِرْفَةُ مَعَ الْعِفَّةِ خَيْرٌ مِنَ الْغِنَى مَعَ الْفُجُورِ✨ 🌺درآمد (کم) همراه با پاکى و درست کارى بهتر از ثروت فراوان توأم با فجور و گناه است. 📚 #نامه ۳۱
1_14507830.mp3
3.4M
همه به جهنم میرویم حتی....طول حساب در روز قیامت🌷🍃 پیشنهاد دانلود👆
💢گناه کوچـــک و چشم پوشی ✅ گناه دیگران را کنید... به روی خودتان نیاورید! بگذارید خودش کند! ✅حتی در دادگاه هم دین ما میگوید درمواردی چشم پوشی کنید! مستحب است قاضی به متهمی که گناهش مربوط به و هست (حق الناس نیست) حرف یاد بدهد! یعنی مثلا بو او بگوید شراب خوردی یا از داروهایی که بوی شراب میدهد؟ یا مثلا بگوید شب بود ، خیال کردی همسر خودت بوده؟! ائمه خودشان به نحوی را به مردم یاد میدادند که حد نخورند و قبح گناه نشکند! خدا با احکامش آبروداری میکنه ، اما بعضی از ما منتظریم یک پیدا کنیم؟ روایت میگوید: یک سوم همزیستی خوب، "تغافل" است ، یعنی ندید گرفتن اشتباه فردی دیگران! ✅ به معنای .
👆👆👆 ‌ خوب نگاه کن😔 اینجا فرانسه است ... مهد آزادی! به ظاهر مهد آزادیست... اما خدا می داند در روز چند بانوی محجبه به خاطر حجابشان مجرم شناخته میشوند دستگیر میشوند،کتک میخورند و...😞
🔶 چرا بعضیا تقی به توقی میخوره، سریع آه و حسرت عصر رو میکشن؟! از لحاظ این افراد، همچنان در بسر میبرن.. بجای نگاه به ، دنبال بزک کردن گذشته سیاهند👆 نگاه کنید 👆
فردی که معروف به "سلطان سکه" بود و سال 96 حدود 2 تُن سکه را از سطح بازار جمع کرده بود، دستگیر شد 🔹 این فرد به نوچه‌های خود دستور داده بود در بازار تهران به راه افتاده و بدون توجه به قیمت روز سکه، تمام سکه‌های موجود را بخرند تا در روزهای آینده، خودش تعیین‌کننده نرخ سکه باشد پ.ن: اگر این شخص و امثالهم اعدام نشند، وضع مملکت درست نمیشه
💢 میراث غلط #بیانات_بزرگان_تربیت #شهید_مطهری #تربیت_عقلانی
🎗.... فقر چیه ؟! ....🎗 👈 فقر اینه که ... توی سال کلی هزینه برای سفرهای تفریحی ✈️ خرج کنی امّا حاضر نباشی که به یک نیازمند، کمک نقدی کنی...! 👈 فقر اینه که ... کلی هزینه ی تجملات زندگی و لوازم آرایش 💄کنی امّا برای تهیه ی جهیزیه ی یک دختر آبرودار و نیازمند کمک نکنی..! 👈 فقر اینه که ... دستت به دهنت برسه امّا وقتی کسی کمک 🙏 خواست دستت به جیبت نرسه! 👈 فقر اینه که ... لباسات شیک و مرتب 👔 باشه امّا دلت چرکین و پر از کینه و نفرت باشه ..! 👈 فقر اینه که... خانه ات 🏡 شیک و مجلل باشه امّا در خانه ات، به روی دیگران بسته باشه ..! 👈 فقر اینه که... بالاترین مدارک دانشگاهی 🎓 رو داشته باشی امّا از تاریخ و فرهنگ خودت چیزی ندونی ...! 👈 فقر اینه که... خودت به دیگران کمک نکنی امّا چشمت به کارای دیگران باشه و ایراد بگیری که چیکار می کنند...!! 👈 فقر اینه که... عقیده و کارهات، برات خیلی محترم باشه و کسی حق نقد اونارو نداشته باشه امّا مدام به عقیده ی دیگران اشکال بگیری و ...
پیش بینی نتیجه مسابقات
✡ پردازش شخصیت انبیاء در تورات 💠 3. حضرت لوط علیه‌السلام ⛔️ حضرت لوط، پیامبری است كه در صفحه‌ی سفید زندگانی‌اش، عمری با فساد مردم شهر خود مبارزه می‌کند تا این‌که سرانجام خداوند قوم او را هلاک می‌گرداند و او را نجات می‌دهد، اما صفحه‌ی دیگر زندگی‌اش گونه‌ی دیگری است، دو دختر او به او شراب می‌نوشانند و در حال مستی با او همبستر می‌شوند! (پیدایش، 19: 30-38) 📚 منبع: كتاب «بررسی متنی و سندی متون مقدس یهودی – مسیحی»، نوشته: عبدالرحیم سلیمانی اردستانی، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه‌ها (سمت)، چاپ اول: بهار 1396.
فاصله #خواستن و #توانستن ، #اراده و #اعتقاد است در گذشته برای داوری بازی #فوتبال شهرآورد بین استقلال و پرسپولیس باید التماس داور ایتالیایی و #استرالیایی و... را می کردیم و داشتن داور ایرانی خوب یک رؤیا بود. حال امروز آقای علیرضا فغانی داور بین المللی فوتبال با ۴ ستاره در رتبه دوم #داورهای جام جهانی قرار دارد.
🔴 ببینید با #ارز_جهانگیری چیا وارد کشور شده؟! 👆 #ارز #دلار #یورو #واردات #تولید #کالای_ایرانی #وزارت_اقتصاد #روحانی #اقتصاد #تولید #ایران #کشاورزی #دامپروری #عدس! #کاغذ #روزنامه #روزنامه_های_زنجیره_ای #شیر #گاو #گاوداری #دام #گوشت