*لطفٱ تصاویر را #لمس فرمائید ...*
*سپس برای رنگی شدن، دوبار روی تصاویر کلیک کنید*
*زیباست واقعٱ زیباست ...*
فقط هر تصویری را #یواش ضربه بزنید و تفاوت آن را ببینید تا زیبایی رنگها و شادیهایی که در روح انسان ایجاد میکنید را ببینید ...
ممنون از ابداع کنندگان این تکنیک الکترونیکی.
https://mp.weixin.qq.com/s/FyZpFWKmkm97YnlHd8mPgw
ایام به کام
🔰نوشیدن #آب_سرد چه زیانهای پنهانی دارد؟
✍️باعث سفت و منجمد شدن #چربیها و تجمع چربیها میشود.
🔺زمینهساز بروز #یبوست است.
🔷 #رودهها را منقبض کرده و مواد دفعی را سخت و سفت و دفع را با مشکل مواجه میکند.
🛑آبرسانی به بدن را کند کرده و بدن مجبور است اول آب را به دمای بدن برساند. چون بدن مجبور است آب سرد را متعادل کرده و به دمای بدن برساند ، انرژی را کاهش میدهد.
🔺نوشیدن آب سرد در ابتدا لذت بخش و انرژی دهنده است اما به مرور زمان کاهنده #انرژی است.
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1552089088Ceb7f8efdf2
#حاج_قاسم
🔸پدرم نهصد تومان به بانک تعاون روستایی بدهکار بود . تصمیم گرفتم من به شهر بروم و به هر قیمتی قرض پدر را ادا کنم، اما پدر و مادرم مخالفت کردند.
خلاصه اینکه با احمد و تاجعلی برای کار به کرمان رفتم. اولین بار بود که شهر و ماشین را می دیدم. احساس غریبی می کردم.
درِ هر مغازه و کافه و رستوران و کارگاهی را می زدم و می گفتم:« کارگر نمی خواهید؟» و همه یک نگاهی به قد کوچک و جثه نحیفم می کردند و جواب رد می دادند.
به یک خانه در حال ساخت وارد شدم. استادکار به من نگاهی کرد و گفت:« اسمت چیه؟» گفتم:« قاسم» گفت:«چند سالته؟» گفتم:« سیزده سال» گفت:« مگه درس نمی خونی!؟» گفتم:« ول کردم.» گفت:« چرا؟!» گفتم:« پدرم قرض دارد.» وقتی این را گفتم اشک در چشمانم جمع شد. منظره دستبند زدن به دست پدرم جلوی چشمم آمد و اشک بر گونه هایم روان شد و دلم برای مادرم هم تنگ شده بود. گفتم:« آقا، تو رو خدا به من کار بدید.» اوستا که دلش به رحم آمده بود، گفت:« می تونی آجر بیاری؟» گفتم:« بله.» گفت:« روزی دو تومان بهت میدم، به شرطی که کار کنی.» خوشحال شدم که کار پیدا کرده ام. به مدت شش روز بعد از طلوع آفتاب تا نزدیک غروب در ساختمان نیمه ساز خیابان خواجو مشغول کار بودم. جثه نحیف و سن کم من طاقت چنین کاری را نداشت. از دستهای کوچکم خون می آمد. اوستا بیست تومان اضافه مزد بهم داد و گفت:« این هم مزد این هفته ات.»
حالا حدود سی تومان پول داشتم. با دو ریال بیسکویت خریدم و پنج ریال دادم و چهار عدد موز خریدم. خیلی کیف کردم، همه خستگی از تنم بیرون رفت. اولین بار بود که موز می خوردم.
شب در خانه عبدالله تخم مرغ گوجه درست کردیم و خوردیم. عبدالله معتقد بود من نمی توانم این کار را ادامه بدهم، باید دنبال کار دیگری باشم.
پولهایم را شمردم.، تا نهصد تومان هنوز خیلی فاصله داشت. یاد مادر و خواهر و برادرانم افتادم. سرم را زیر لحاف کردم و گریه کردم و با حالت گریه به خواب رفتم. صبح با صدای اذان از خواب بیدار شدم. از دوران کودکی نماز می خواندم. نمازم را که خواندم به یاد امامزاده سیدِ خوشنام، پیر خوشنام در روستا افتادم. ازش طلب کردم و نذر کردم اگر کار خوبی پیدا کردم یک کله قند داخل امامزاده بگذارم.
صبح به اتفاق تاجعلی و عبدالله راه افتادیم. به هر مغازه، کافه، کبابی و هر درِ بازی که می رسیدیم سرک می کشیدیم و می گفتیم: «آقا، کارگر نمی خوای؟» همه یک نگاهی به جثه ضعیف ما می کردند و می گفتند:« نه.» تا اینکه یک کبابی گفت که یک نفرتان را می خواهم با روزی چهار تومان. تاجعلی رفت و من ماندم. جدا شدنم از او در این شهر سخت بود. هر دو مثل طفلان مسلم به هم نگاه می کردیم، گریه ام گرفته بود. عبدالله دستم را کشید و من هم راه افتادم، تا آخر خیابان به پشت سرم نگاه می کردم.
حالا سه روز بود که از صبح تا شب به هر درِ بازی سر می زدم. رسیدیم داخل یک خیابان که تعدادی هتل و مسافرخانه در آن بود. به آخر خیابان رسیدیم و از پله های ساختمانی بالا رفتم. مردی پشت میز نشسته بود و پول می شمرد. محو تماشای پولها شده بودم و شامه ام مست از بوی غذا. آن مرد با قدری تندی گفت:« چکار داری؟!» با صدای زار گفتم:« آقا، کارگر نمی خوای؟» آن قدر زار بودم که خودم هم گریه ام گرفت. چهره مرد عوض شد و گفت:« بیا بالا.» بعد یکی را صدا زد و گفت:« یک پرس غذا بیار.» چند دقیقه بعد یک دیس برنج با خورشت آوردند. اولین بار بود که آن خورشت را می دیدم. بعداً فهمیدم به آن چلوخورشت سبزی می گویند. به خاطر مناعت طبعی که پدرم یادم داده بود با وجود گرسنگی زیاد و خستگی زیاد گفتم:« نه، ببخشید، من سیرم.» آن شخص که بعداً فهمیدم نامش حاج محمد است، با محبت خاصی گفت:« پسرم، بخور.» غذا را تا ته خوردم. حاج محمد گفت:« از امروز تو می تونی این جا کار کنی و همین جا هم بخوابی و غذا هم بخوری. روزی پنج تومان هم بهت می دهم.» برق از چشمانم پرید و از امامزاده سید خوشنام، پیر خوشنام تشکر کردم که مشکلم را حل کرد.
پس از پنج ماه کار کردن شبی آهسته پولهایم را شمردم. سرجمع هزار و دویست و پنجاه تومان شد. از خوشحالی در پوست خودم نمی گنجیدم، هزار تومان برای پدرم پول فرستادم تا قرضش را ادا کند.
♦️برگرفته از کتاب
« #از_چیزی_نمی_ترسیدم»
خاطرات خود نوشت
شهید حاج #قاسم_سلیمانی
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1552089088Ceb7f8efdf2
🌿 #سنبل الطیب 🌿
💊یکی از گیاهان فوق العاده ای که جاروی #مغز است
💊سنبل الطیب علاوه بر اینکه #مُفَرِح(نشاط آفرین) است، #سودابر عالی هست(ریشه ای درمان می کند)
💊 #اخلاط_فاسد را از مغز میکَنَد و خارج می سازد
🔮 #سنبل_الطیب؛ ریشه ی گل هست
📍در درمان #ضعف_اعصاب و خستگی زیاد بسیار مفید است
📍برای #اضطراب و بیخوابی خوب است
📍همچنین #ضد_تشنج بسیار قوی است
📍و یکی از درمانهای صرع است
🔮و کلا برای تمام بیماری های مغز و اعصاب درمان کننده است
📍همچنین درمان #کابوس و مالیخولیا
📍نارحتی های با منشاء عصبی
📍رفع گرفتگی های عروق قلب و اختلالات قلبی
👇👇👇👇👇👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1552089088Ceb7f8efdf2
#داستان
✅ خانم معلمی تعریف میکرد:
در مدرسه ابتدایی بودم ، مدتی بود تعدادی از بچهها را برای یک سرود آماده میکردم به نیت این که آخر سال مراسمی گرفته شود برایشان.
پدر و مادرشان هم دعوت مراسم اند و بچهها در مقابل معلمان و اولیا سرود را اجرا کنند. چندین بار تمرین کردیم و سرود رو کامل یاد گرفتند.
روز مراسم بچهها را آوردم و مرتبشان کردم. با هم در مقابل اولیا و معلمان شروع به خواندن سرود کردند.
✨ناگهان دختری از جمع جدا شد و بجای خواندن سرود شروع کرد به حرکت جلوی جمع.دست و پا تکان میداد و خودش رو عقب جلو میکرد و حرکات عجیبی انجام میداد.
بچهها هم سرود را میخواندن و ریز میخندیدند ، کمی مانده بود بخاطر خندهشان هرچه ریسیده بودم پنبه شود.
سرم از غصه سنگین شده بود و نمیتونستم جلوی چشم مردم یک تنبیه حسابیش هم بکنم.
خب چرا این بچه این کار رو میکنه ، چرا شرم نمیکنه از رفتارش؟
این که قبلش بچه زرنگ و عاقلی بود!!
نمونه خوبی و تو دل بروی بچهها بود!!
رفتم روبرویش ، بهش اشاراتی کردم ، هیچی نمیفهمید
به قدری عصبانیام کرده بود که آب دهانم را نمیتوانستم قورت دهم.
خونسردی خود را حفظ کردم ، آرام رفتم سراغش و دستش را گرفتم ، انگار جیوه بود خودش را از دستم رها کرد و رفت آن طرفتر و دوباره شروع کرد!
فضا پر از خنده حاضران شده بود ، همه سیر خندیدند.
نگاهی گرداندنم ، مدیر را دیدم ، رنگش عوض شده بود ، از عصبانیت و شرم عرقهایش سرازیر بود. از صندلیش بلند شد و آمد کنارم ، سرش را نزدیک کرد و گفت:
فقط این مراسم تمام شود ، ببین با این بچه چکار کنم؟!
اخراجش میکنم ، تا عمر دارد نباید برگردد مدرسه ، من هم کمی روغنش را زیاد کردم تا اخراج آن دانشآموز حتمی شود.
✨ حالا آنی که کنارم بود زنی بود ، مادر بچه ، رفته بود جلو و تمام جوگیر شده بود. بسیار پرشور میخندید و کف میزد ، دخترک هم با تشویق مادر گرمتر از پیش شده بود.
همین که سرود تمام شد پریدم بالای سن و بازوی بچه را گرفتم و گفتم:
چرا اینجوری کردی؟!
چرا با رفقایت سرود را نخواندی؟!
دخترک جواب داد:
آخر مادرم اینجاست ، برای مادرم اینکار را میکردم!!
معلم گفت :
با این جوابش بیشتر عصبانی شده و توی دلم گفتم :
آخر ندید بَدید همه مثل تو مادر یا پدرشان اینجاست ، چرا آنها این چنین نمیکنند و خود را لوس نمیکنند؟!
چشمام گرد شد و خواستم پایین بکشمش که گفت:
آموزگار صبر کن بگذار مادرم متوجه نشود ، خودم توضیح میدهم ؛
مادر من مثل بقیه مادرها نیست ، مادر من " کرولال " است ، چیزی نمیشنود و من با آن حرکاتم شادی و کلمات زیبای سرود را برایش ترجمه میکردم.
تا او هم مثل بقیه مادران این شادی را حس کند! این کار من رقص و پایکوبی نبود ، این زبان اشاره است ، زبان کرولالها...
همین که این حرفها را زد از جا جهیدم ، دست خودم نبود با صدای بلند گریستم ، و دختر را محکم بغل کردم!!
آفرین دختر...
چقدر باهوش ، مادرش چقدر برایش عزیز ، ببین به چه چیزی فکر کرده!
فضای مراسم پر شد از پچپچ و درگوشی حرف زدن و...
تا این که همه موضوع را فهمیدند...
نه تنها من که هر کس آنجا بود از اولیا و معلمان همه را گریاند!!
از همه جالبتر اینکه مدیر آمد و عنوان دانشآموز نمونه را به او عطا کرد!
با مادرش دست همدیگر را گرفتند و رفتند ، گاهی جلوتر از مادرش میرفت و برای مادرش جست و خیز میکرد تا مادرش را شاد کند!
✅درس این داستان این بود :
زود عصبانی نشو ،
زود از کوره در نرو ،
تلاش کن زود قضاوت نکنی ،
صبر کن تا همهی زوایا برایت روشن شود تا ماجرا را درست بفهمی!
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1552089088Ceb7f8efdf2
#کلیه
✅ ضرورت #گرم نگه داشتن #کلیه ها، مخصوصا در فصل زمستان
🔺کلیه ها همیشه باید گرم باشند، زیرا گرما و حرارت سبب کارکرد بهتر کلیه می شود.
🔸️کلیه، عضوی از بدن می باشد که بیش از حد گرم نمی شود و مشکلی در کارکرد آن بوجود نمی آورد. اما مثلا #معده هم می تواند از شدت گرما و هم از شدت سرما دچار مشکل شود.
🛑 بهترین راه برای گرم نگهداشتن کلیه ها بصورت فیزیکی، استفاده از شال یا کمربند پشمی، مخصوصا در فصل زمستان می باشد.
🔹️ کلیه یکی از عضو های حیاتی بدن است و آسیب دیدن آن عواقب جبران ناپذیری را به دنبال دارد.
🔸️از دیگر روش های گرم نگهداشتن کلیه ها، افزایش دادن پی قلوه گاه ( چربی دور کلیه) می باشد. استفاده همیشگی از " #نوره" سبب تقویت کلیه ها و رویش پی قلوه گاه می شود.
🔺 ماساژ دادن ناحیه کلیه با ترکیب روغن #سیاهدانه و #بادام_تلخ کلیه سرد شده را گرم می کند. و باعث شکستن #سنگ_کلیه هم می شود.
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1552089088Ceb7f8efdf2
# آویشن
♻️ #مزاج_آویشن گرم و خشک است
🛑 آویشن چند نوع دارد؛
بعضی از انواع آویشن برگ های نسبتاً بلندی دارند و بعضیها هم برگهای گردی دارد كه خواصشان تفاوتهایی دارند، ولی در صورت كلی شباهت دارند و به عنوان #طعمدهنده برای افزودن به ماست و دوغ و همچنین #اصلاح_مزاج سرد و تر آنها استفاده میشود.
✅ آویشن #ضد_نفخ است و مخصوصاً اگر همراه غذاهای رطوبتی و آبكی استفاده شود نفخ را کاهش داده و باعث باز شدن انسدادهای #عروق و بافتهایی که ناشی از سردی و تری هستند میشود.
🔺 اصطلاحا قطع كننده و از بین برنده اخلاط سفت و ژلهای مانند #بلغم در بدن است.
📗 خشك كننده رطوبتهای زائد است
🔹 آویشن به همراه #نمک_دریا قبل و بعد از غذا کمک به هضم میکند و #نفخ و #آروغ و مشکلات #معده و دردهای پیچشی در بدن را برطرف مینماید ( آویشن به صورت نیمکوب و ۳ برابر نمک دریا باشد و قبل و بعد از غذا کفلمه کنید )
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1552089088Ceb7f8efdf2
#کمر_درد
#گردن_درد
🛑 سلام لطفا در مورد #کمر درد و #گردن درد هم مطلب بگذارید.
متشکر از کانال خوبتون.
✅✅✅✅ جواب ✅✅✅✅
⛔️از مصرف غذاهای طبع #سرد و #تر پرهیز کنید
✅مقدار یک قاشق مرباخوری از پودر #زنجبیل و #فلفل_سیاه را با یک استکان #روغن_کنجد و نصف لیوان آب بصورت ملایم جوشانده تا آب آن تبخیر شود سپس صاف کرده و از بالای گردن تا آخرین مهره کمر پنج دقیقه #ماساژ دهید.
🔺یک قاشق مرباخوری #بارهنگ+ یک قاشق غذاخوری روغن #بادام_شیرین+ یک تکه #نبات را با مقداری آب جوشانده تا غلیظ شود سپس صبح و شب قبل از هر غذا یک استکان میل کنید.
🔷 در صورت داشتن مزاج گرم یک روز در میان 20 دقیقه در آب #پیاده_روی کنید.
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1552089088Ceb7f8efdf2
#کاشت_ناخن
✅انرژی های مثبت از #نوک_انگشتان ما وارد بدن میشوند و از زیر ناخن ها انرژی های #منفی خارج می شوند
وقتی کاشت ناخن انجام می شود جلوی ورود و خروج انرژی ها را میگیرد.
✅از طرفی ناخنهای ما تحت کنترل #کبد هستند و با کاشت ناخن آسیب بزرگی به کبد زده می شود.
🔺ازجمله کبد چرب
🔺بالا رفتن غلظت خون
🔺بیماریهای چشم
🔺آلرژی ها
🔺ضعف های بینایی
🔷پس به فکر سلامتی اندامهای خود باشید.
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1552089088Ceb7f8efdf2