🔴آغاز اختلافها از طلاق مریم رجوی از مهدی ابریشمچی و ازدواج با مسعود و پیشکش خواهر 19ساله موسی خیابانی به ابریشمچی
#منافقین
🔹️سال68 #مریم_عضدانلو از طرف مسعود رجوی بعنوان مسئول اول مجاهدین خلق انتخاب شد. انتخاب مریم شوک بزرگی به تشکیلات وارد کردو اعضا با تناقضات زیادی درگیر شدند. زیرا از نظر آنها مریم فاقد سابقه وصلاحیت وتوانمندیهای لازم برای احراز این منصب بود. آن هم درشرایطی که بسیاری ازمسئولین باسابقه اعم از زنان ومردان درمناسبات حضور داشتند.
🔹️رجوی برای مقابله با این موجِ اعتراضات خاموش تلاش کرد با بزرگنمایی کاذب، از شخصیت وتوانمندی مریم با این اعتراضات مقابله نماید.
🔸️مسعود رجوی برای مقابله با این شبهات جدید، ابتدا در نشستهای خصوصی درقرارگاه بدیع که عمدتا نیروهای ستادی بودند گفت اگر موسی «خیابانی» زنده بود بزرگترین شأن و افتخار او این بود که درمقابل مریم زانو زده وسجده شکر بهجا آورد.
🔹️خیلی از نفرات شرکت کننده در آن نشست از این صحبت رجوی به هم ریختند و آن را نوعی توهین و کسر شأن موسی میدانستند. ولی شدیدترین عکس العمل را #مینا_خیابانی خواهر موسی و همسر مهدی ابریشمچی از خود نشان داد.
🔸️مینا که به شدت بههم ریخته بود، مدتها در رابطه با این موضوع مسئلهدار بود و در نشستها شرکت نمیکرد. رجوی بخاطر اینکه با تاثیرات مینا خیابانی 19 ساله در تشکیلات و اعضای ستاد تبلیغات مقابله کند، مدتی او را به پایگاه جلال زاده در بغداد که دفتر اصلی مجاهدین و نفرات سطح بالای تشکیلات در آن مستقر بودند منتقل نمود تا تحت مسئولیت تشکیلاتی مستقیم مهدی ابریشمچی و #عباس_داوری قرار بگیرد.
هدایت شده از ارنگه / Arangeh
هدایت شده از ارنگه / Arangeh
هدایت شده از 🌻🌻🌻🌻 طلوع 🌻🌻🌻🌻
شهیدهای که روضهی مجسم فاطمیه است
فاطمه را خودش دفن کرد و خاک روی زندگیشان ریخت. شانههای آقای ممتحن همسر شهیده میلرزد، مرد هرچقدر هم قوی باشد هر چقدر هم اشک بر چشمش حرام باشد باز طاقت ندارد با دست خودش زنش را کفن و دفن کند.🌹🌷
هدایت شده از 🌻🌻🌻🌻 طلوع 🌻🌻🌻🌻
سرگذشت مشترک داستان دو عشق
اصلا نمیداند چطور خودش را از کاظمین به کرمان رساند اما خوب یادش مانده دو روز پای پیکر پر زخم و جراحت فاطمهاش گریه کرد و روضهخوان شد:«اگر میتوانی بمانی بمان، عزیزم تو خیلی جوانی بمان. فاطمه جانم بچهها هنوز خیلی کوچکاند چطور بهشان بگویم تو رفتی؟!» تاریخ تکرار میشد باز مردی نشسته بود پای پیکر نحیف زنی و برای ماندنش تمنا میکرد.