eitaa logo
کاروان انقلاب
680 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
6.4هزار ویدیو
153 فایل
🌞ادامه راه انقلاب اللهم عجل لولیک الفرج
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از حدیث هفته
🌸🍀🌸🍀🌸 🍀🌸🍀🌸 🌸🍀🌸 🍀🌸 🌸 حدیث هفته ۸۲۲ امیرالمؤمنین علیه‌السلام اِنَّ اللّهَ سُبْحانَهُ فَرَضَ فی اَمْوالِ الاَْغْنیاءِ اَقْواتَ الْفُقَراءِ، فَما جاعَ فَقیرٌ اِلاّ بِما مُتِّعَ بِهِ غَنِی وَ اللّهُ تَعالی سائِلُهُمْ عَنْ ذلِک. همانا خداوند سبحان، رزق و روزی فقیران را در اموال سرمایه‌داران قرار داده است. پس فقیری گرسنه نمی‌ماند، جز به واسطه کام‌یابی و بهره‌مندی [بیش از نیاز] اغنیاء و توانگران و قطعاً خداوند از آنان درباره گرسنگی گرسنگان سؤال خواهد نمود. نهج‌البلاغه حکمت ۳۲۸ [شاعر نامدار پروین اعتصامی به مضمون حدیث فوق در شعر خویش اشاره کرده است؛ روزی گذشت پادشهی از گذرگهی   فریاد شوق بر سر هر کوی و بام خاست پرسید زان میانه یکی کودکی یتیم کاین تابناک چیست که بر تاج پادشاست؟ آن یک جواب داد: چه دانیم ما که چیست!  پیداست آن قدر که متاعی گران بهاست نزدیک رفت پیرزنی گوژ پشت و گفت     این اشک دیده من و خون دل شماست. همچنین در روایت است که از عوامل بقای اسلام و مسلمین این است که اموال و ثروت‌ها نزد کسانی باشد که می دانند حق و میزان درست در کار مال و مال‌داری چیست و همواره با آن اموال، کار خیر می‌کنند و برای خود نگه نمی‌دارند و از جمله عوامل فنای اسلام و مسلمانان نیز این است که اموال و دارایی‌های جامعه اسلامی در دست کسانی قرار گیرد که حق آنها را نمی‌دانند و با آن کار خیر انجام نداده و اموال خود را احتکار کرده و بدان بخل می‌ورزند و زندگی‌های اشرافی و پر تجمل و غرق در اسراف و اتلاف ترتیب می‌دهند. از صاحب فصول، یکی از علمای بزرگ شیعه، پرسیدند: اگر بدانی چند ساعت دیگر به مرگت مانده است، در این چند ساعت چه می‌کنی؟ او گفت: روی سکوی درِ خانه‌ام می‌نشینم تا نیازهای مردم را برآورده سازم، شاید کسی بیاید و از من چیزی بخواهد و نیازی داشته باشد گرچه آن نیاز، استخاره‌ای باشد. صدها فرشته بوسه بر آن دست می‌زنند       کز کار خلق یک گره بسته وا کند.] می‌توانید از طریق پیوندهای زیر 👇👇 کانال حدیث هفته را دنبال کنید؛ پیام‌رسان ایتا eitaa.com/hadisehafte پیام‌رسان سروش sapp.ir/hadisehafte 🌸🍀🌸🍀🌸
شهید‌احمد‌مشلب: مواظب‌حجاب‌خودباشيد‌كه‌اين‌مهم‌ترين‌چـيزاست☝️🏻🧕🏻!'' در اجتـماع ما كسى به فكر رعايت و اخلاق نيستـ💔:/ ولے شما به فكر باشيد و زينبے برخورد كنــيد...🙂✨- ┏━━ • ┈┈ 🇮🇷 ☫@nasle_jadideh_Englab☫ ┗━━━━━━━━━━━━━ • ┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ببینید گزارشی از رزمایش مشترک کمربند امنیت، طبق گفته فرماندهان نیروی دریایی ارتش و سپاه و البته به نقل از فرماندهی محترم و لایق نیروی دریایی ارتش امیر دریادار ایرانی از سال بعد امکان حضور کشورهای دیگری هم در این رزمایش (احتمالا پاکستان) وجود دارد. 🇮🇷 @karvane2
هدایت شده از عطرِظهورِمولا
🏝مولای من، عزیز قلب‌های ما! ✨فرازهای دعای مشلول را می‌خوانم و مدام شما را به یاد می‌آورم! یا حافظ کل غریب و یا مونس کل وحید، یا ملجا کل طرید و یا ماوا کل شرید شما خود حافظ و مونس و پناه و مأوای مولای ما باشید که جدّش فرمود هم اوست غریب و وحید و طرید و شرید. یا من اعطی الخضر الحیات سپاس که عمر طولانی به خضر (علیه‌السّلام) بخشیدی که در این غیبت طولانی در رکاب و مصاحب مولای ما باشد. یا راد یوسف علی یعقوب یوسف ما را به ما برسان و چشمانمان را به نور رویش روشن کن! یا من فدا اسماعیل من الذبح بذبح عظیم وارث (حضرت سیّدالشّهدا سلام‌الله‌علیه) و منتقم این ذبح عظیم را به ما برسان! ↙️↙️↙️ @atr_ir
هدایت شده از کاروان انقلاب
🟢جدول اوقات شرعی تهران- ماه رمضان 1402 دانلود اوقات شرعی ماه رمضان - ١٤٠٢ شمسی | ٢٠٢٣ میلادی | ١٤٤٤ قمری چاپ تصویری و یا فایل PDF 🔴با رفتن به صفحه هر استان ، می‌توانید شهر یا روستای مورد نظر خود را انتخاب کنید و جدول اوقات شرعی آن را ذخیره یا چاپ نمایید. (بعد از پیدا کردن مکان مورد نظر و صفحه اوقات شرعی آن ، حتما گزینه رمضان۲ را انتخاب کنید) 🔵 پس گام اول با انتخاب استان : استان آذربایجان شرقی استان آذربایجان غربی استان اردبیل استان اصفهان استان البرز استان ایلام استان بوشهر استان تهران استان چهارمحال و بختیاری استان خراسان جنوبی استان خراسان رضوی استان خراسان شمالی استان خوزستان استان زنجان استان سمنان استان سیستان و بلوچستان استان فارس استان قزوین استان قم استان کردستان استان کرمان استان کرمانشاه استان کهگیلویه و بویراحمد استان گلستان استان گیلان استان لرستان استان مازندران استان مرکزی استان هرمزگان استان همدان استان یزد 🟡سایر کشورها و شهرهای آنها هم بر اساس انتخاب روی نقشه قابل استخراج و استفاده است . 🟠برای انتخاب محل مورد نظر خود اینجا کلیک کنید: www.azangoo.ir/owghat
هدایت شده از افسران جوان جنگ نرم
العربیه: عراق، ژاپن و کره‌جنوبی دارایی‌های ایران را آزاد خواهند کرد شبکه العربیه مدعی شد قرار است در ازای آزادی سه شهروند آمریکایی توسط ایران، عراق، ژاپن و کره‌جنوبی دارایی‌های مسدود شده ایران را آزاد کنند. @Afsaran_ir
هدایت شده از اقتصاد ما
🔴بیانیه مهم بانک مرکزی صادر شد/ تمامی تقاضاهای درهم تامین خواهد شد 🔹توافق با کشورهای عربستان و امارات گشایش‌های ارزی خوبی ایجاد کرده است. 🔹کلیه‌ی تقاضاهای درهم تامین خواهد شد 🔹بانک مرکزی در ایام عید نوروز ۱۴۰۲ تعطیل نخواهد بود. ✅کانال اقتصاد ما👇 https://eitaa.com/joinchat/1713963010C09dff8f4a4
جشن نوروز تهران شروع شد
هدایت شده از اشعار فاطمی
مژده ای منتظران فصل بهار آمده است وقت تابیدن خورشید نگار آمده است یک‌ قدم بیش نمانده‌ است به ایام‌ ظهور بوی گل از حرم دولت یار آمده است ❤️💜💙💚💛❤️💜💙 اللهم عجل لولیک الفرج والعافیة و النصر سال نو بر شما مبارک باد 🌼🌺🍀 🌸🌼🍀 @fatemi84
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پاریس غرق در زباله؛؛ ⭕️ در پی اعتراضات ضد مکرون در فرانسه کارکنان خدمات شهری پاریس هم با اعتصاب به جمع معترضین پیوسته و به دنبال این موضوع خیابان‌های پاریس پایتخت فرانسه غرق در انباشت هزاران تن زباله گشت؛؛ 🔹 🇮🇷 @karvane2
هدایت شده از مردان خدا 📿
بسم رب الشهدا و الصدیقین من قاسم هستم، قاسم سلیمانی( ادا کردن قرض پدر) پدرم نهصد تومان به بانک تعاون روستایی بدهکار بود. تصمیم گرفتم من به شهر بروم و به هر قیمتی قرض پدر را ادا کنم، اما پدر و مادرم مخالفت کردند. خلاصه اینکه با احمد و تاجعلی برای کار به کرمان رفتم. اولین بار بود که شهر و ماشین را می دیدم. احساس غریبی می کردم. درِ هر مغازه و کافه و رستوران و کارگاهی را می زدم و می گفتم:« کارگر نمی خواهید؟» و همه یک نگاهی به قد کوچک و جثه نحیفم می کردند و جواب رد می دادند. به یک خانه در حال ساخت وارد شدم. استادکار به من نگاهی کرد و گفت:« اسمت چیه؟» گفتم:« قاسم» گفت:«چند سالته؟» گفتم:« سیزده سال» گفت:« مگه درس نمی خونی!؟» گفتم:« ول کردم.» گفت:« چرا؟!» گفتم:« پدرم قرض دارد.» وقتی این را گفتم اشک در چشمانم جمع شد. منظره دستبند زدن به دست پدرم جلوی چشمم آمد و اشک بر گونه هایم روان شد و دلم برای مادرم هم تنگ شده بود. گفتم:« آقا، تو رو خدا به من کار بدید.» اوستا که دلش به رحم آمده بود، گفت:« می تونی آجر بیاری؟» گفتم:« بله.» گفت:« روزی دو تومان بهت میدم، به شرطی که کار کنی.» خوشحال شدم که کار پیدا کرده ام. به مدت شش روز بعد از طلوع آفتاب تا نزدیک غروب در ساختمان نیمه ساز خیابان خواجو مشغول کار بودم. جثه نحیف و سن کم من طاقت چنین کاری را نداشت. از دستهای کوچکم خون می آمد. اوستا بیست تومان اضافه مزد بهم داد و گفت:« این هم مزد این هفته ات.» حالا حدود سی تومان پول داشتم. با دو ریال بیسکویت خریدم و پنج ریال دادم و چهار عدد موز خریدم. خیلی کیف کردم، همه خستگی از تنم بیرون رفت. اولین بار بود که موز می خوردم. شب در خانه عبدالله تخم مرغ گوجه درست کردیم و خوردیم. عبدالله معتقد بود من نمی توانم این کار را ادامه بدهم، باید دنبال کار دیگری باشم. پولهایم را شمردم.، تا نهصد تومان هنوز خیلی فاصله داشت. یاد مادر و خواهر و برادرانم افتادم. سرم را زیر لحاف کردم و گریه کردم و با حالت گریه به خواب رفتم. صبح با صدای اذان از خواب بیدار شدم. از دوران کودکی نماز می خواندم. نمازم را که خواندم به یاد امامزاده سیدِ خوشنام، پیر خوشنام در روستا افتادم. ازش طلب کردم و نذر کردم اگر کار خوبی پیدا کردم یک کله قند داخل امامزاده بگذارم. صبح به اتفاق تاجعلی و عبدالله راه افتادیم. به هر مغازه، کافه، کبابی و هر درِ بازی که می رسیدیم سرک می کشیدیم و می گفتیم: «آقا، کارگر نمی خوای؟» همه یک نگاهی به جثه ضعیف ما می کردند و می گفتند:« نه.» تا اینکه یک کبابی گفت که یک نفرتان را می خواهم با روزی چهار تومان. تاجعلی رفت و من ماندم. جدا شدنم از او در این شهر سخت بود. هر دو مثل طفلان مسلم به هم نگاه می کردیم، گریه ام گرفته بود. عبدالله دستم را کشید و من هم راه افتادم، تا آخر خیابان به پشت سرم نگاه می کردم. حالا سه روز بود که از صبح تا شب به هر درِ بازی سر می زدم. رسیدیم داخل یک خیابان که تعدادی هتل و مسافرخانه در آن بود. به آخر خیابان رسیدیم و از پله های ساختمانی بالا رفتم. مردی پشت میز نشسته بود و پول می شمرد. محو تماشای پولها شده بودم و شامه ام مست از بوی غذا. آن مرد با قدری تندی گفت:« چکار داری؟!» با صدای زار گفتم:« آقا، کارگر نمی خوای؟» آن قدر زار بودم که خودم هم گریه ام گرفت. چهره مرد عوض شد و گفت:« بیا بالا.» بعد یکی را صدا زد و گفت:« یک پرس غذا بیار.» چند دقیقه بعد یک دیس برنج با خورشت آوردند. اولین بار بود که آن خورشت را می دیدم. بعداً فهمیدم به آن چلوخورشت سبزی می گویند. به خاطر مناعت طبعی که پدرم یادم داده بود با وجود گرسنگی زیاد و خستگی زیاد گفتم:« نه، ببخشید، من سیرم.» آن شخص که بعداً فهمیدم نامش حاج محمد است، با محبت خاصی گفت:« پسرم، بخور.» غذا را تا ته خوردم. حاج محمد گفت:« از امروز تو می تونی این جا کار کنی و همین جا هم بخوابی و غذا هم بخوری. روزی پنج تومان هم بهت می دهم.» برق از چشمانم پرید و از امامزاده سید خوشنام، پیر خوشنام تشکر کردم که مشکلم را حل کرد. پس از پنج ماه کار کردن شبی آهسته پولهایم را شمردم. سرجمع هزار و دویست و پنجاه تومان شد. از خوشحالی در پوست خودم نمی گنجیدم، هزار تومان برای پدرم پول فرستادم تا قرضش را ادا کند. 📙برگرفته از کتاب «از چیزی نمی ترسیدم» خاطرات خود نوشت حاج قاسم سلیمانی 📿 @mardane_khoda