کرپ 😋
درست کردنش خیلی راحته،فقط مهمترین نکته اش اینه که یه تابه ی نچسب داشته باشید(تفلون،چدن،سرامیک)
مواد لازم:👇
تخم مرغ یک عدد
شیر دولیوان
آرد سفید یک لیوان
شکر دو قاشق
نمک مقدار بسیارکمی
وانیل نصف ق م خ
طرز تهیه:👇
همه ی مواد روتوی ظرف گودی میریزیم و با همزن میزنیم تا یکدست بشه،تابه رو روی حرارت میذاریم تا داغ بشه،با کره تابه رو چرب کنید و یه ملاقه توی تابه بریزید وتابه رو بچرخونید تا مواد تو تابه پخش بشه و کل فضای تابه روبگیره،یه طرفش که طلایی شد برگردونید طرف دیگه هم طلایی بشه،بذارید خنکبشه و وسطش موز بذارید ورول کنید وبا نوتلا یا عسل سروکنید...
می تونید لای کرپ ها میوه و شکلات یا عسل بریزید وسروکنید.
@kashaneh313
✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾
#احکام #وضو
💠سوال ۱۴۱. آیا جوهر از موانعی است که وجود آن بر روی دست باعث بطلان وضو می شود؟
✅جواب: اگر جوهر دارای جرم بوده و مانع از رسیدن آب به پوست شود، وضو باطل است، و تشخیص این موضوع بر عهده مکلّف می باشد.
@kashaneh313
🔴 #اصلِ_پذیرش_همسر
💠 یاد بگیریم همسر خود را با کمبودهایش دوست داشته باشیم وگرنه آدمهای کامل را همه دوست دارند!
💠 این اصل را بدانیم که ما و همسرمان همیشه، نواقصی داریم. مهم این است که با پذیرشِ همسرمان از نقاط مثبت و زیبای او لذّت ببریم. و با همکاری دو طرفه، نقص یکدیگر را جبران کرده و پوشش دهیم.
@kashaneh313
روایت_انتظار
🔸️ امام حسن مجتبی علیهالسلام:
🔸️ خوشا به سعادت کسی که زمان او [حضرت مهدی عجلالله تعالی فرجه] را درک کند و به او و به امر او گوش فرا دهد.
📚 بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۲۰
@kashaneh313
💥 چرا #زنان بیشتر از #مردان به #خواب نیاز دارند؟
💠 مغز زنان به زمان بیشتری برای بازیابی نیاز دارد؛ چرا که آنها در طول روز، چندین وظیفه را با هم انجام میدهند، از این رو به خواب بیشتری احتیاج دارند.
👈 زنانی که کمبود خواب دارند بیشتر در معرض ابتلا به #افسردگی قرار داشته و بیشتر #خشمگین میشوند. این درحالیست که در مقابل، این مشکلات بر مردانی که از خواب خود محروم هستند، تأثیر کمتری دارد.
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
@kashaneh313
╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
صدای آمدنت را به گوش ما برسان
زمان غیبت خود را به انتها برسان
نگاه نافذ خود را بر این گدا انداز
برای درد نهفته کمی دوا برسان
اگرچه بهر ظهورت نکرده ام کاری
بیا و بر لب ما فرصت دعا برسان
【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】
┄┅┅❅💠❅┅┅┄
@kashaneh313
🌼چرا باید خدا را عبادت کنیم با اینکه از ما بی نیاز است؟
✍روزی جوانی نزد حضرت موسی علیه السلام آمد و گفت: ای موسی خدا را از عبادت من چه سودی می رسد که چنین امر و اصرار بر عبادتش دارد؟ حضرت موسی علیه السلام فرمود: یاد دارم در نوجوانی از گوسفندان شعیب نبی چوپانی می کردم. روزی بز ضعیفی بالای صخره ای رفت که خطرناک بود و ممکن بود در پایین آمدن از آن صخره اتفاقی برایش بیفتد.
با هزار مصیبت و سختی خودم را به صخره رساندم و بز را در آغوش گرفتم و در گوشش گفتم: ای بز ! خدا داند این همه دویدن من دنبال تو وصدا کردنت برای برگشتن به سوی من، به خاطر سکه ای نقره نیست که از فروش تو در جیب من می رود. می دانی موسی از سکه ای نقره که بهای نگهداری و فروش تو است، بی نیاز است. دویدن من به دنبال تو و صدا کردنت به خاطر خطر گرگی است که تو نمی بینی و نمی شناسی و او هر لحظه اگر دور از من باشی به دنبال شکار توست.
🌟ای جوان بدان که خدا را هم از عبادت من و تو سود و زیانی نمی رسد، بلکه با عبادت می خواهد از او دور نشویم تا شیطان بر ما احاطه پیدا نکند و در دام حیله های شیطان نیفتیم... "وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمٰنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ " و هر کس از یاد خدا رویگردان شود شیطان را به سراغ او میفرستیم پس همواره قرین اوست (زخرف 36)
📚الانوار النعمانیه
✅کانال شمیم خانواده
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
@kashaneh313
#ازبابڪ_بگو🌱
•دماغعملے
آقاےندافی، یڪیازهمرزمان #بابڪنورے استــ ڪه بہسوریہرفتہاست.ایشانهماستانی بابڪ
است.درموردبابڪمیگوید: موقعاعزامبہسوریہ،بابڪرادیدم.جوان
زیبارو وخوشسیما.بہاونمیخوردڪہمدافعحرم
باشد..جلورفتموبہ بابڪ گفتم: تواینجا
چہڪارمیڪنےدماغعملی؟توالانبایددرخیابان گلسار رشتبگردیوخوشبگذرانی،نہدرسوریہ
ڪهغیرازتوپ و تفنگخبرینیستــ.
بابڪ نگاهمڪرد.چشمهایزیبایشرابہمن دوختـ.
منتظرجوابیبودماماچیزینگفت. سڪوتڪردوسڪوت..
فقطلبخندزد،لبخندیڪہبعدهامرا شرمنده
ڪرد.امیدوارمبہمابیچارگانزان سونخندند.
#شهید بابک نوری
🏡 @kashaneh313💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر می خواهید پر انرژی باشیداحساستان را خوب کنید
✨اگر می خواهید احساستان را خوب کنید سپاسگزاری کنید...
اگر می خواهید سپاسگزاری کنید به داشته هایتان توجه کنید...
اگر می خواهید به داشته هایتان توجه کنیدسلامتی ،خانواده،دوستان ؛ خلقت هستی،و همه نعمت ها و برکت هایتان را ببینید.💚
╲\ ╭``┓
╭``🌺``╯
┗``╯ \╲
@kashaneh313
🕊🇮🇷 امام علی(علیه السلام ):
🌺سه چیز از نشانه های یقین هستند:
❄کوتاهی آرزو،
❄ اخلاص در عمل،
❄ بی رغبتی به دنیا
📚مستدرک الوسائل ج۱۱ ص۲۰۱
@kashaneh313
🌸
نماز همانند چشمه روان است، هر زمان كه انسان نماز مى خواند گناهانى كه ميان دو نماز انجام شده از بين مى رود.
📚 تهذيب_الأحكام ج۲ ص۲۳۷
@kashaneh313
در دوران کودکی با فرزندتون "صحبت کنید"
تا اونها هم در دوران نوجونی با شما "صحبت کنند".
اصولاً دوران نوجوانی، زمان صحبت کردن با فرزندان نیست بلکه زمان "گوش کردن" است.
بعضی از والدین اینکار را کاملا برعکس انجام میدهند؛ دوران کودکی را مورد غفلت قرار داده و حوصله صحبت کردن با بچه ها را ندارند، و در دوران نوجونی با نصیحت کردن قصد جبران دارند!!!
🏡 @kashaneh313💞
شمیم خانواده همدان🇮🇷
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق #قسمت_چهل_و_ششم 💠 گوشی را روی زمین پرت کرد و فقط #دعا میکردم خاموش کرده باشد تا
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_چهل_و_هفتم
💠 از چشمانشان به پای حال خرابم خنده میبارید و تنها حضور حرم #حضرت_زینب (علیهاالسلام) دست دلم را گرفته بود تا از وحشت اینهمه نامحرمِ تشنه به خونم جان ندهم که در حلقه تنگ محاصرهشان سرم پایین بود و بیصدا گریه میکردم.
ایکاش به مبادلهام راضی شده بودند و هوس تحویلم به ابوجعده بیتابشان کرده بود که همان لحظه با کسی تماس گرفتند و مژده به دام افتادنم را دادند.
💠 احساس میکردم از زمین به سمت آسمان آتش میپاشد که رگبار گلوله لحظهای قطع نمیشد و ترس رسیدن نیروهای #مقاومت به جانشان افتاده بود که پشت موبایل به کسی اصرار میکردند :«ما میخوایم بریم سمت بیمارستان، زودتر بیا تحویلش بگیر!»
صدایش را نمیشنیدم اما حدس میزدم چه کسی پشت این تماس برای به چنگ آوردنم نرخ تعیین میکند و به چند دقیقه نکشید که خودش را رساند.
💠 پیکرم را در زمین فشار میدادم بلکه این سنگها پناهم دهند و پناهی نبود که دوباره شانهام را با تمام قدرت کشید و تن بیتوانم را با یک تکان از جا کَند.
با فشار دستش شانهام را هل میداد تا جلو بیفتم، میدیدم دهانشان از بریدن سرم آب افتاده و باید ابتدا زبانم را به صلّابه میکشیدند که عجالتاً خنجرهایشان غلاف بود.
💠 پاشنه درِ پشت بام مقداری از سطح زمین بالاتر بود و طوری هلم میدادند که چشمم ندید، پایم به لبه پاشنه پیچید و با تمام قامتم روی سنگ راهپله زمین خوردم.
احساس کردم تمام استخوانهایم در هم شکست و دیگر ذکری جز نام #حضرت_زینب (علیهاالسلام) به لبهایم نمیآمد که حضرت را با نفسهایم صدا میزدم و میدیدم خون دهانم روی زمین خط انداخته است.
💠 دلم میخواست خودم از جا بلند شوم و امانم نمیدادند که از پشت پیراهنم را کشیدند و بلندم کردند. شانهام را #وحشیانه فشار میدادند تا زودتر پایین روم، برای دیدن هر پله به چشمانم التماس میکردم و باز پایم برای رفتن به حجله ابوجعده پیش نمیرفت که از پیچ پله دیدم روی مبل کنار اتاق نشسته و با موبایلش با کسی حرف میزند.
مسیر حمله به سمت #حرم را بررسی میکردند و تا نگاهش به من افتاد، چشمانش مثل دو چاه از آتش شعله کشید و از جا بلند شد.
💠 کریهتر از آن شب نگاهم میکرد و به گمانم در همین یک سال بهقدری #خون خورده بود که صورتش از پشت همان ریش و سبیل خاکستری مثل سگ شده بود.
تماسش را قطع کرد و انگار برای جویدن حنجرهام آماده میشد که دندانهایش را به هم میسایید و با نعرهای سرم خراب شد :«پس از #وهابیهای افغانستانی؟!»
💠 جریان خون به زحمت خودش را در رگهایم میکشاند، قلبم از تپش ایستاده و نفسم بیصدا در سینه مانده بود و او طوری عربده کشید که روح از بدنم رفت :«یا حرف میزنی یا همینجا ریز ریزت میکنم!»
و همان #تهدیدش برای کشتن دل من کافی بود که چاقوی کوچکی را از جیب شلوارش بیرون کشید، هنوز چند پله مانده بود تا به قتلگاهم برسم و او از همانجا با تیزی زبان جهنمیاش جانم را گرفت :«آخرین جایی که میبرّم زبونته! کاری باهات میکنم به حرف بیای!»
💠 قلبم از وحشت به خودش میپیچید و آنها از پشت هلم میدادند تا زودتر حرکت کنم که شلیک #گلوله پرده گوشم را پاره کرد و پیشانی ابوجعده را از هم شکافت.
از شدت وحشت رمقی به قدمهایم نمانده و با همان ضربی که به کتفم خورده بود، از پله آخر روی زمین افتادم. حس میکردم زمین زیر تنم میلرزد و انگار عدهای میدویدند که کسی روی کمرم خیمه زد و زیر پیکرش پنهانم کرد.
💠 رگبار گلوله خانه را پُر کرده و دست و بازویی تلاش میکرد سر و صورتم را بپوشاند، تکانهای قفسه سینهاش را روی شانهام حس میکردم و میشنیدم با هر تکان زیر لب ناله میزند :«#یا_حسین!» که دلم از سوز صدای مظلومش آتش گرفت.
گرمای بدنش روی کمرم هر لحظه بیشتر میشد، پیراهنم از پشت خیس و داغ شده و دیگر نالهای هم نمیزد که فقط خسخس نفسهایش را پشت گوشم میشنیدم.
💠 بین برزخی از #مرگ و زندگی، از هیاهوی اطرافم جز داد و بیدادی مبهم و تیراندازی بیوقفه، چیزی نمیفهمیدم که گلوله باران تمام شد.
صورتم در فرش اتاق فرو رفته بود، چیزی نمیدیدم و تنها بوی #خون و باروت مشامم را میسوزاند که زمزمه مصطفی در گوشم نشست و با یک تکان، کمرم سبک شد.
💠 گردنم از شدت درد به سختی تکان میخورد، بهزحمت سرم را چرخاندم و پیکر پارهپارهاش دلم را زیر و رو کرد. ابوالفضل روی دستان مصطفی از نفس افتاده بود، از تمام بدنش خون میچکید و پاهایش را روی زمین از شدت درد تکان میداد...
#ادامه_دارد
@kashaneh313
شمیم خانواده همدان🇮🇷
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق #قسمت_چهل_و_هفتم 💠 از چشمانشان به پای حال خرابم خنده میبارید و تنها حضور حرم #
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_چهل_و_هشتم
💠 تازه میفهمیدم پیکر برادرم سپر من بوده که پیراهن سپیدم همه از خونش رنگ گُل شده بود، کمر و گردنش از جای گلوله از هم پاشیده و با آخرین نوری که به نگاهش مانده بود، دنبال من میگشت.
اسلحه مصطفی کنارش مانده و نفسش هنوز برای #ناموسش میتپید که با نگاه نگرانش روی بدنم میگشت مبادا زخمی خورده باشم.
💠 گوشه پیشانیاش شکسته و کنار صورت و گونهاش پُر از #خون شده بود. ابوالفضل از آتش اینهمه زخم در آغوشش پَرپَر میزد و او تنها با قطرات اشک، گونههای روشن و خونیاش را میبوسید.
دیگر خونی به رگهای برادرم نمانده بود که چشمانش خمار خیال #شهادت سنگین میشد و دوباره پلکهایش را میگشود تا صورتم را ببیند و با همان چشمها مثل همیشه به رویم میخندید.
💠 اعجاز نجاتم مستش کرده بود که با لبخندی شیرین پیش چشمانم دلبری میکرد، صورتش به سپیدی ماه میزد و لبهای خشکش برای حرفی میلرزید و آخر نشد که پیش چشمانم مثل ساقه گلی شکست و سرش روی شانه رها شد.
انگار عمر چراغ چشمانم به جان برادرم بسته بود که شیشه اشکم شکست و ضجه میزدم فقط یکبار دیگر نگاهم کند.
💠 شانههای مصطفی از گریه میلرزید و داغ دل من با گریه خنک نمیشد که با هر دو دستم پیراهن #خونی ابوالفضل را گرفته بودم و تشنه چشمانش، صورتش را میبوسیدم و هر چه میبوسیدم عطشم بیشتر میشد که لبهایم روی صورتش ماند و نفسم از گریه رفت.
مصطفی تقلّا میکرد دستانم را از ابوالفضل جدا کند و من دل رها کردن برادرم را نداشتم که هر چه بیشتر شانهام را میکشید، بیشتر در آغوش ابوالفضل فرو میرفتم.
💠 جسد ابوجعده و بقیه دور اتاق افتاده و چند نفر از رزمندگان مقابل در صف کشیده بودند تا زودتر از خانه خارجمان کنند.
مصطفی سر ابوالفضل را روی زمین گذاشت، با هر دو دست بازویم را گرفته و با گریه تمنا میکرد تا آخر از پیکر برادرم دل کندم و بهخدا قلبم روی سینهاش جا ماند که دیگر در سینهام تپشی حس نمیکردم.
💠 در حفاظ نیروهای #مقاومت مردمی از خانه خارج شدیم و تازه دیدم کنار کوچه جسم بیجان مادر مصطفی را میان پتویی پیچیدهاند.
نمیدانم مصطفی با چه دلی اینهمه غم را تحمل میکرد که خودش سر پتو را گرفت، رزمنده دیگری پایین پتو را بلند کرد و #غریبانه به راه افتادیم.
💠 دو نفر از رزمندگان بدن ابوالفضل را روی برانکاردی قرار داده و دنبال ما برادرم را میکشیدند. جسد چند #تکفیری در کوچه افتاده و هنوز صدای تیراندازی از خیابانهای اطراف شنیده میشد.
یک دست مصطفی به پتوی #خونی مادرش چسبیده و با دست دیگرش دست لرزانم را گرفته بود که به قدمهایم رمقی نمانده و او مرا دنبال خودش میکشید.
💠 سرخی غروب همه جا را گرفته و شاید از مظلومیت خون شهدای #زینبیه در و دیوار کوچهها رنگ خون شده بود که در انتهای کوچه مهتاب #حرم پیدا شد و چلچراغ اشکمان را در هم شکست.
تا رسیدن به آغوش #حضرت_زینب (علیهاالسلام) هزار بار جان کندیم و با آخرین نفسمان تقریباً میدویدیم تا پیش از رسیدن تکفیریها در حرم پنهان شویم. گوشه و کنار صحن عدهای پناه آورده و اینجا دیگر آخرین پناهگاه مردم زینبیه از هجوم تکفیریها بود.
💠 گوشه صحن زیر یکی از کنگرهها کِز کرده بودم، پیکر ابوالفضل و مادر مصطفی کنارمان بود و مصطفی نه فقط چشمانش که تمام قامتش از اینهمه مصیبت در هم شکسته بود.
در تاریک و روشن آسمان مغرب صورتش از ستارههای اشک میدرخشید و حس میکردم هنوز روی پیراهن خونیام دنبال زخمی میگردد که گلویم از گریه گرفت و ناله زدم :«من سالمم، اینا همه خون ابوالفضله!»
💠 نگاهش تا پیکر ابوالفضل رفت و مثل اینکه آن لحظات دوباره پیش چشمانش جان گرفته باشد، شرمنده زمزمه کرد :«پشت در که رسیدیم، بچهها آماده حمله بودن. من و ابوالفضل نگران تو بودیم، قرار شد ما تو رو بکشیم بیرون و بقیه برن سراغ اونا.»
و همینجا در برابر #عشق ابوالفضل به من کم آورده بود که مقابل چشمانم از خجالت به گریه افتاد :«وقتی با اولین شلیک افتادی رو زمین، من و ابوالفضل با هم اومدیم سمتت، ولی اون زودتر تونست خودش رو بندازه روت.»
💠 من تکانهای قفسه سینه و فرو رفتن هر گلوله به تنش را حس کرده بودم که از داغ دلتنگیاش جگرم آتش گرفت و او همچنان نجوا میکرد :«قبل از اینکه بیایم تو خونه، وسط کوچه مامانم رو دیدم.»
چشمانش از گریه رنگ #خون شده بود و اینهمه غم در دلش جا نمیشد که از کنارم بلند شد، قدمی به سمت پیکر ابوالفضل و مادرش رفت و تاب دیدن آنها را هم نداشت که آشفته دور خودش میچرخید...
#ادامه_دارد
@kashaneh313
🎇🎇🎇🎇🌿🌹🌿🎇🎇🎇🎇
💠 (از امام پرسيدند كه رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: موها را رنگ كنيد، و خود را شبيه يهود نسازيد يعني چه؟ )
فرمود: پيامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) اين سخن را در روزگاري فرمود كه پيروان اسلام اندك بودند، اما امروز كه اسلام گسترش يافته، و نظام اسلامي استوارشده، هر كس آنچه را دوست دارد انجام دهد.
📒 #نهج_البلاغه #حکمت17
🎇🌹🕊
🎇🌿🌹
🎇🎇🎇🎇
🎇🎇🎇🎇🌿🌹🌿🎇🎇🎇🎇
💠و درود خدا بر او، فرمود: (در باره آنان كه از جنگ كناره گرفتند)
حق را خوار كرده، باطل را نيز ياري نكردند.
📒 #نهج_البلاغه #حکمت18
🎇🌹🕊
🎇🌿🌹
🎇🎇🎇🎇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️🍃
💞 قدر همسرانتون رو بدونید ...
🔹 استاد مسعود عالی
#درس_اخلاق
#سبک_زندگی_اسلامی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🏡 @kashaneh313💞
💠 رفتارهایی از زنان که مردان را بسیار #عصبی میکند:
▫به مرد فرصت تنهایی ندادن
▫مدام زنگ زدن
▫شکاک بودن
▫بدگویی از او در جمع
▫قهر کردن و حرف نزدن
▫مقایسه او با دیگر مردان
•┈┈••✾•✾•••🎀•••✾•✾••┈┈•
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
🏡 @kashaneh313💞✿✿
🔴 شش نکته ای که هر ایرانی باید بدونه و لازمه به فرزندش هم یاد بده
✍پدر و مادر ما بهمون گفتن درس بخون تا برای خودت کسی بشی. به فرزندتون بگین این حرف اشتباهه. درس خوندن خالی نه شعور میاره و نه خوشبختی. دانش بینش نمیاره. این تجربه زندگی با تمام جوانب اونه که شعور و خوشبختی میاره. از آشپزی بگیر تا دوچرخه سواری، از بستن چشم ها برای گوش دادن به یک موسیقی تا فوتبال گل کوچیک. از کار کردن در خیریه کوچیک محله تا پیگیری سخنرانیهای سران جهان در مجمع جهانی گروه بیست. درس خوندن خالی نه شعور میاره و نه خوشبختی.
🏷بدونید و به فرزندتون بگین توی مدرسه این چیزها را به تو یاد نمیدن: سواد مالی(یعنی اینکه بفهمی چه موقع خرج کنی؟ چقدر پس انداز کنی و چی بخری، چی بفروشی...)سواد رسانهای(یعنی این تلویزیون یا تلگرام یا هر رسانهای که من مخاطبشم چی به من میگه؟)، سواد عاطفی(به کی محبت کنم؟ چقدر محبت کنم؟ چطور محبت کنم و...). هر سه این ها مهمه و باید یاد گرفت. ریاضی را یاد بگیر نه با این هدف که پیچیده ترین معادلات را حل کنی بلکه برای آینکه یاد بگیری از دانش ریاضی در تصمیم گیری های مالی ات استفاده کنی، وقتی وام می گیری، وقتی سرمایه گذاری میکنی و وقتی بیمه عمر میخری اگر ریاضی بلد نباشی کلاهت پس معرکهاس. خوندن ریاضی اگر منجر به افزایش سواد مالی در ما نشه، کم فایده است!
🏷 به فرزندتون بگین تاریخ مهم تر از جغرافیاست. امروزه نرم افزارهای موقعیت یاب، راهیاب و نقشه های آنلاین وجود دارن. اگه جغرافیا ندونی، باز هم راهت را پیدا خواهی کرد اما تاریخ رو هیچ نرم افزاری نمیتونه خلاصه کنه. تاریخ رو عمیق بخون، تا آن اشتباهاتی که ما کردیم رو تو انجام ندی. اشتباهی که دوبار تکرار بشه دیگه اسمش اشتباه نیست. حماقته!!!
🏷به فرزندتون بگین زبان انگلیسی، چینی و عربی به اندازه زبان فارسی مهمه. وقتی زبان فارسی بلدی، یعنی ۸۰ میلیون همسخن عاطفی و همکار تجاری داری، در جهان امروز این عدد میتونه بشدت گسترش پیدا کنه. حلقه هم سخنان و همکارانت را به بیش از ۸۰۰ میلیون گسترش بده. جهان فردا، جهان بدون مرزه برای نسل آینده!
🏷بدونید و به فرزندتون بگین مهارت ارتباطات موثر را یاد بگیره!! ۵۰% موفقیت فرزندان من و شما به قانع کردن دیگران و همراه کردن دیگران و تاثیرگذاری روی اونهاست. باید بلد باشی خوب حرف بزنی، خوب ارایه کنی، خوب گزارش بنویسی و خوب متقاعد کنی. مذاکره و ارایه موثر را یاد بگیر!!
🏷بدونید و به فرزندتون بگین مدرک مهمه اما امروزه زمان مهارته. اون زمان که ما درس می خوندیم تعداد مدرک دارها کم بود. پس هر کسی ارشد و دکترا داشت مزیت داشت. در زمان شما دیگر مدرک از مد می افته. کسانی باقی میمونن که مهارت داشته باشن. تا ده سال آینده خیلی از مشاغل از بین میره و خیلی مشاغل جدید خلق میشه. رشته ای رو بخون و مهارتی رو کسب کن که به درد دنیای فعلی نمیخوره اما به درد دنیای آتی می خوره. اگر رشته بدی انتخاب کنی، مثل اینه که تولید کننده بهترین چرتکه دنیا هستی، در جهانی که هیچکس از چرتکه استفاده نمی کنه!!
✅کانال شمیم خانواده
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
@kashaneh313
✍امام صادق علیه السلام:
مرد در [اداره] خانه و خانواده اش به سه خصلت نیاز دارد که باید آنها را به کار بَرَد، اگرچه این ویژگیها در طبیعت (درون) او نباشد:
خوش رفتاری
گشاده دستیِ سنجیده
غیرت برای ناموس داری
📚 تحف العقول ص ۳۲۲
┄┅┅❅💠❅┅┅┄
@kashaneh313
✅حتما بخوانید
✍یکی از صالحان دعا میکرد :
پروردگارا در روزی ام برکت ده »
کسی پرسید:چرا نمیگویی روزی ام ده ؟
ڱفت روزی را خدا برای همه ضمانت کرده است.
اما من بـرکت را در رزق طلب میکنم چیزیست
که خدا به هرکس بخواهد میدهد (نه به همگان)
👈اگر در مال بیاید ، زیادش میکند .
👈اگر درفرزند بیاید ،صــالحش میکند .
👈اگر درجسم بیاید ، قوی و سالمش میکند .
👈و اگر درقلب بیاید ،خوشبختش می کند.
┄┅┅❅💠❅┅┅┄
@kashaneh313
برای کودک، پدر و مادر دو نیمه بدنش هستند، پس با گله و شکایت از همسرتان آرامش و شادی کودک را از بین نبرید.
این بابات همیشه جورابهاش اینجا ریخته!
این مامانت همیشه دیر میکنه!
مسائلتان را، بدون حضور کودک حل کنید.
#کانال شمیم خانواده
@kashaneh313
با سلام و عرض ارادت خدمت شما همراهان عزیز و بزرگوار
امشب قسمتهای پایانی رمان #دمشق_شهر_عشق تقدیم حضورتان میشود
امیدوارم از این رمان زیبا لذت برده باشید.
🌹🌹🌹