🔷زن چاقي دزد به خونش میزنه ، میشینه رو دزده به شوهرش میگه برو پلیس بیار
💠شوهرش میگه: دمپاییم نیست
🟡دزده داد میزنه: با دمپایی من برو زودباش من دارم له میشم تو فقط برو 😂😂
😂
━━━━━━━⊰◇⊱━━━━━━━━
💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد
https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
━━━━━━━⊰◇⊱━━━━━━━━
💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد
https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
. یک جمله ای هست که در کتاب مصباح الشریعه آمده.
«النّاسُ كُلُّهُمهالِكُونَ الّا العالمونَ وَ العالمونَ كُلُّهُمهالِكُونَ الّا العاملونَ وَ العاملونَ كُلُّهُمهالِكُونَ الّا المخلِصونَ والمُخلِصونَ فى خَطَرٍ عَظيمٍ»
همه مردم هلاک خواهند شد مگر علما، علما همه هلاک میشوند مگر کسانی که عمل میکنند، یعنی به چیزی که میدانند خودشان عمل میکنند وگرنه حرف زدن که کاری ندارد.
من الان برای شما از اخلاص صحبت کنم و بعد خود ریا کنم، این به چه دردی میخورد. پس همه عالمها هم هلاک میشوند جز آنها که عمل میکنند. همه عمل کنندهها هم هلاک میشوند مگر کسانی که اخلاص داشته باشند. آیا تمام شد؟ خیر تازه کسانی که اخلاص دارند در خطر به سر میبرند. شیطان بسیار به آنها حمله میکند. شیطان به خدا میگوید:
«قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ* إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ»[۲]
همه بندگانت رابه فساد و گناه میکشم جز مخلَصین.
ببینید بزرگواران ما یک مخلَص داریم و یک مخلِص داریم، فرق آنها چیست. شما کوه نوردی رفته ای، یک زمانی به قله رسیده ای و یک زمانی در مسیر رسیدن به قله هستید. در مسیر رسیدن به قله گفته میشود مخلِص و کسی که به خود قله رسیده، میشود مخلَص. شیطان میگوید من فقط کسانی را که مخلَص هستند نمیتوانم کاری بکنم، یعنی فقط انبیا و ائمه بزرگوار و معصومین. شیطان طمع دارد که اینها را به فساد بکشد اما با اینکه تلاش خود را میکند نمیتواند.
ظاهرا این داستان برای سید بحر العلوم گفته شده است. یک روز طلبهها دیدند که ایشان میخندد. گفتند چرا میخندا؟ ایشان فرمود بعد از ۲۵ سال خودسازی امروز به دلم رجوع کردم، دیدم به اخلاص کامل رسیدم.
اینها میتوانند برسند، بقیه خطر تهدیدشان میکند «فی خطر عظیم». انسان باید خیلی مراقبت کند
━━━━━━━⊰◇⊱━━━━━━━━
💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد
https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
5.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
انعطاف عجیب گربه ها 👍😚👍😚👍😚هنوزم باور ندارین گربه ها مایع هستن؟
━━━━━━━⊰◇⊱━━━━━━━━
💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد
https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
🌸🍃🌸🍃
✍️روزی یکی از پادشاهان به سیر و سیاحت رفت، تا این که به روستایی رسید، کمی در آنجا توقف کرد،تا قدری استراحت کند.
پادشاه به همراهان خود گفت :
بساط طعام را آماده کنید.
کمی توقف می کنیم و سپس به راه خود ادامه می دهیم.
پادشاه گفت :
🔸آن پیرمرد هم که در حال کار کردن هست را بگویید تا بیاید(و با تعجب با خود زیر لب می گفت :
چگونه این شخص با این کهولت سن هنوز سر پاست)
پیر مرد جلو امد و گفت :
بله ،با من کاری بود!
پادشاه گفت:
🔹ببینم تو چند سال از عمرت سپری شده؟
پیر مرد گفت:
یکصد و بیست سال
پادشاه : و هنوز سر پا هستی و کار می کنی.
پیر مرد : بله.
پادشاه : ما با داشتن وسایل عیش و نوش و استراحت، نصف عمر شما را هم نداریم !!
🔸شما دهاتی ها که وسایل عیش و نوش به قدر ما ندارید،
چطور این همه عمر می کنید؟
پیرمرد در جواب پادشاه گفت :
هر یک از انسانها سهم مشخصی از اطعام را دارند. هیچکس در این دنیا بیشتر از اندازه خود نمی تواند مصرف کند.
🔹شما در عرض چند سال با پر خوری و زیاده روی ،سهم خود را مصرف می کنید .
بنابراین وقتی که تمام شده دیگر سهمی ندارید و می میرید، ولی ما چون سهم خود را کم کم مصرف می کنیم .بیشتر از شما عمر می کنیم ،قربان!!!
ب
━━━━━━━⊰◇⊱━━━━━━━━
💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد
https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
داستان بهلول و الاغش
بهلول پاي پياده بر راهي مي گذشت
قاضي شهر او را ديد و گفت : شنيده ام ” الاغت سقط شده ” و تو را تنها گذارده است!
بهلول گفت : تو زنده باشي يك موي تو به صد تا الاغ من مي ارزد
*****************************************************8
داستان جواب دندان شکن بهلول به هارون الرشید
روزي خليفه از بهلول پرسيد : تا به امروز موجودي احمق تر از خود ديده اي؟
بهلول گفت : نه والله اين نخستين بار است كه مي بينم
*********************************************8
داستان بهلول و حقیقت
روزي يكي از حاميان دولت از بهلول پرسيد : تلخترين چيز كدام است؟
بهلول جواب داد : حقيقت است
آن شخص گفت : چگونه ميشود اين تلخي را تحمل كرد؟
بهلول جواب داد : با شيريني فكر و تعقل
*****************************
━━━━━━━⊰◇⊱━━━━━━━━
💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد
https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
🔹️شعر طنز داماد و مادر زن
داماد ما قهر است با مامانم اینها
مدت: دوسال ، علت : دخالت های بی جا
مامان ما اهل دخا لت نیست اصلا ً
ور می زند دامادمان این اصغر آقا
ویروس مادر زن ستیزی دارد ایشان
بیماریی مسری ، شبیه آنفولانزا
مامان ما خیلی ردیف و با کلاس است
با نطق هایی واقعاً بسیار شیوا
قند تمام اهل خانه رفته بالا
زیرا که شیرین است حرفش چون مربا
نیش و کنایاتش همه از روی عشق است
دارد صفایی در بیان طعنه حتی
می گوید او از روی دلسوزی، نه چیزی
هر نطق و هر فرمایش و هرایده ای را
ایشان به عنوان مثا ل ، آن هم مود ب
می گوید:«ای داماد بی سود و مزایا
کاشانه ات مانند سمساری است ، ای وای
این چیزهای کهنه آخر چیست اینجا
پاشو برو یک توک پا تا مبل سازی
قسطی بخر یک دست مبل شیک و زیبا
ماشین تو چیزی به غیر از یک لگن نیست
باید که باشی در نخ یک ماکسیما
آپارتمانت هم که مثل لانه مرغ است
پس زودتر تبدیل کن آن را به ویلا
هرچند داری کار و باری در اداره
در فکر شغل دومی هم باش اما
چون مرد بی پول از نگاه خانواده
فرقی ندارد با مترسک های صحرا
خیر و صلاحت را فقط می خواهم ای مرد
من نیستم اهل دخالت های بی جا»
حالا قضاوت با شما اینها فضولی است
داماد تا این حد نمک نشناس آیا
━━━━━━━⊰◇⊱━━━━━━━━
💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد
https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
ادهم پدر ابراهيم بن ادهم مشهور، شخص صالح و زاهد و پرهيز كارى بود، روزى در بيرون شهر بخارى از نهرى وضوء مى گرفت ، و تصادفا آب نهر بهيرا مى آورد، و ادهم بدون فكر آن بِه را از آب گرفته و خورد. سپس متوجه شد كه : اين به از باغ مجاور روى آب افتاده است ، و مالك آن معلوم است ، و خود را ملزم ديد كه از صاحب باغ حليت بطلبد. ادهم آمد و در باغ را زد كنيزى از باغ بيرون آمد.
ادهم پرسيد كه : اين باغ كيست ؟
كنيز گفت : اين باغ ملك يك خانمى است كه در اين باغ سكونت دارد.
ادهم گفت : براى من از ايشان اجازه بگير كه به خدمت او برسم .
كنيز رفت و تحصيل اجازت كرد.
ادهم نزد آن خانم آمده ، و جريان امر خود را باز گفته و نسبت بآن به از او حليت خواست .
آن خانم اظهار كرد كه : اين باغ در ميان من و سلطان بلخ مشترك است ، و من نسبت بسهم خود رضايت مى دهم .
ادهم از باغ بيرون آمد، ولى ناراحتى و اضطراب خاطر او بيشتر شد، زيرا چاره اى بجز تحصيل رضايت سلطان نداشت ، و لازم بود ده فرسخ تا بلخ راه رفته و بهر طوريست خود را بحضور شاه برساند.
ادهم بسوى شهر بلخ حركت كرد، و در بلخ مواجه شد با موكب سلطان كه از راهى عبور مى كردند.
ادهم پيش سلطان آمده ، و جريان امر خود را تذكر داده و از او نسبت به نصفه بِه حليت خواست .
سلطان گفت : فردا پيش من آى تا پاسخ گويم .
سلطان بلخ مرد صالح و فهميده اى بوده ، و مخصوصا اشخاص صالح و پرهيزكار و زاهد و با حقيقت را دوست مى داشت .
سلطان دخترى داشت كه : در جمال صورى و كمالات اخلاقى و معنوى سر آمد اقران خود بشمار مى رفت .
سلطان چون به خانه خود برگشت ، جريان ملاقات خود را با ادهم با دختر خود مذاكره كرده ، و ضمنا تذكر داد كه : من تا به حال چنين آدم پرهيزكار و از خدا ترسى نديده ام ، زيرا بخاطر نصف به كه از آب گرفته و خورده است ده فرسخ راه آمده است ، و من ميل دارم تو را به چنين شخصى تزويج كنم .
ادهم فرداى آن روز بحضور سلطان آمد.
سلطان اظهار كرد كه : من سهم خود را حلال مى كنم ، بشرط آنكه با دختر من ازدواج كنى .
ادهم در مرتبه اول امتناع و تعلل مى كرد، و چون ديد كه چاره اى ندارد: تقاضاى سلطان را پذيرفت .
مراسم تزويج جارى گرديد، و چون شب باطاق عروس وارد شد، اطاقى ديد كه از طرف باشياء نفيس مزين گشته ، و فرشهاى قيمتى گسترده شده است .
ادهم در گوشه اى از اطاق مشغول عبادت شد، و تا صبح نتوانست از عبادت و راز و نياز و مناجات با پروردگار رو بگرداند، و تا هفت شب همين طور اين حالت ادامه پيدا كرد.
و سلطان از اين جريان مطلع شد و ادهم را گفت : رضايت من مشروط بوده است به تزويج ، و شما در اين هفت شب كناره گيرى كرده و مراسم عروسى را انجام نداده ايد.
ادهم در اين شب با عروس همخوابه شد، و پس از چند ساعت برخاست و غسل كرده و در مصلاى خود نشست .
ادهم چون چند ساعت از عبادت و حضور پرودگار محروم و غفلت ورزيده بود، و هم زندگى آينده و انس با آن عروس و رفتار او با آن دختر كه لازم بود مطابق شئون سلطنت انجام بگيرد بسيار در نظرش سخت و مشكل مى آمد: بى اختيار صيحه اى زده و بسجده رفت ، و چون نزديك آمدند او را مرده يافتند.
آرى ادهم نتوانست حال مناجات و عبادت خود را فداى خوش گذرانى و عيش و انس با مخلوق قرار بدهد.
ادهم از عيش و خوشى دنياگذشت ، و دختر سلطان از همان شب حمل برداشت ، تا اينكه پسرى از او بدنيا آمد.
اين همان پسرى است كه بنام ابراهيم مشهور است ، و زهد و تقوى او در جهان معروف شده است .
سلطان پسرى نداشت : و چون فوت كرد: سلطنت بابراهيم واگذار شده و ابراهيم بن ادهم سلطان بلخ و بخارا شد.
و پس از مدتى ابراهيم از سلطنت دست كشيده ، و در گوشه اى از بيابان مشغول عبادت و راز و نياز گرديد.(90)
نتيجه :
گوهر پاك ببايد كه شود قابل فيض ورنه هر سنگ و گلى لؤ لؤ و مرجان نشود
(نسائكم حرث لكم ) زنان شما چون زمين زراعتى است براى شما، و شخص زارع اگر تخم فاسد و خرابى در مزرعه پاشيد: نبايد متوقع باشد كه زراعت صحيح و سالمى بعمل آيد.
اطفاليكه مبتلا بصفات ناپسند و اخلاق زشت و خويهاى ناهنجارى هستند، نود و نه درصد در اثر نواقص و عيوب و بديهاى است كه در پدر و مادر آنها وجود داشته است .
همينطوريكه امراض مهم جسمانى از راه توارث منتقل باولاد مى شود: امراض روحانى و كسالتهاى اخلاقى نيز بطور يقين منتقل خواهد شد.
و در مرتبه سوم : تربيت است كه بعد از مراقبت در دو مرحله اول و دوم مراعات آن نيز لازم خواهد بود.
اينها وظايف مهمى است كه پدر و مادر را واجب است كه تا بتوانند آنها را رعايت كرده ، و خود را از اين مسئوليت بزرگ و تكليف بسيار سنگين رهائى بدهند.
و اگر نه بايد متوجه باشند كه : مسئول بدبختى و گرفتارى و گمراهى اولاد، آنان بوده ، و در پيشگاه احديت جنايتكار و مجرم و معصيت كار شمرده خواهند شد.
💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد
https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae
11.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬وقتی مومنان در بهشت فراموشی می گیرند!
🎙آیت الله #جوادی_آملی
━━━━━━━⊰◇⊱━━━━━━━━
💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد
https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
کاش روزی بنویسند به دیوار بقیع:
"کارگران مشغول کارند! به احداث ضریح"
کاش روزی بنویسند به دیوار بقیع:
"چند روزی مانده به اتمام ضریح"
کاش روزی بنویسند به دیوار بقیع:
"مهدی فاطمه آیدبه تماشای ضریح"
کاش روزی بنویسند به دیوار بقیع:
"عید امسال:نماز:صحن بقیع"
کاش روزی بنویسند به دیوار بقیع:
"فلش راهنما،مرقد زهرای شفیع"
🏴 ۸ شوال سالروز تخریب قبور ائمه بقیع علیهم السلام تسلیت باد
━━━━━━━⊰◇⊱━━━━━━━━
💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد
https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈