eitaa logo
💥کشکول مبلغین و مبلغات استان یزد 💥
383 دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
2.7هزار ویدیو
212 فایل
این کانال به منظور اطلاع رسانی و محتواسازی برای مبلغین و مبلغات راه اندازی شد هرروز تقویم نجومی ،حدیث ،احکام ، داستان، لطیفه،شعر و مطالب ارزشمند را در این کانال مطالعه فرمایید 💠امور مساجد استان یزد💠
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ایده درست کردن سبد های کوچولو ❤️ 💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
💠 معما : 1. چهار خوردنی نام ببرید که روزه را باطل نمی کند؟ غصه خوردن، كتك خوردن، سر خوردن، هوا خوردن. 2. آن چه عمل مستحبى است كه از واجب ثوابش بيشتر است؟ سلام كردن كه از جوابش ثواب بيشترى دارد. 3. برّه ای را بدون سربريدن مى‏خورد ولی گناهی نکرده است؟ بره تودلى كه با ذبح مادرش، ذبح آن هم حساب مى‏شود. (البته اگر بعد از ذبح مادر زنده باشد باید ذبح شود) 4. خواهر و برادر من که مَحرم من است ولی از من ارث نمى‏برد؟ محرم رضاعى. (اگر نوزاد از زنی شیر بخورد به آن زن محرم می شود و دختر و پسر آن زن خواهر و برادر آن نوزاد خواهند شد، چون محرم هستند نمی توانند با هم ازدواج کنند و لازم نیست حجاب داشته باشند ولی ارث هم نمی برند) 5. برادر من است كه نه مَحرم است و نه ارث می برد؟ برادر دينى يا برادرى كه با عقد اخوت برادر شده است. 💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
💮 امام صادق (علیه السلام) : لَا يَرَى أَحَدُكُم إِذَا أَدخَلَ عَلَى مُؤمِنٍ سُرُوراً أَنَّهُ عَلَيهِ أَدخَلَهُ فَقَط بَل وَاللَّهِ عَلَينَا بَل وَاللَّهِ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وآله وسلم 🔹️ كسى از شماها گمان و خيال نكند اگر مؤمنى را خوشحال كرد تنها او را خوشحال كرده باشد بلكه قسم به خدا علاوه بر ما اهل بيت عليهم السلام ؛ پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله وسلم را هم شاد و مسرور نموده است . «الكافي ج2 ص189» 💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
خاطرات استاد قرائتی جلد اول حاج شیخ محسن قرائتی(1) 💠 شرایط ازدواج مى خواستم ازدواج كنم، ولى پدرم مى گفت: هر موقع در تحصیل به مدارج بالاترى رسیدى و مقدمات و سطح حوزه را گذراندى و به درس خارج فقه و اصول رفتى، ازدواج كن. دیدم به هیچ صورت قانع نمى شود، اثاثیه را از قم برداشتم و به كاشان نزد پدرم آمدم. او گفت: چرا آمدى؟ گفتم: درس نمى خوانم! شما حاضر نمى شوى من ازدواج كنم. خلاصه هر چه به خیال خویش مرا نصیحت كرد اثر نگذاشت. حتّى به بعضى آقایان سفارش كرد كه مرا براى درس خواندن نصیحت كنند، من هم بعضى را واسطه كردم كه او را براى موافقت با ازدواج من نصیحت كنند! تا اینكه یك روز به پدرم گفتم: یا بگو كه من مثل حضرت یوسف هستم و دچار گناه نمى شوم، یا بگو گناه كنم یا بگو ازدواج كنم. به هر حال سرانجام موفّق شدم و نظر موافق پدرم را كسب كردم. جشن دامادى بى تجمّل براى جشن دامادى ام اطرافیان گفتند: براى تزئین مجلس عروسى، از تجّار فرش مقدارى فرش درخواست كنیم تا آنها را در مجلس جشن كه آن زمان رسم بود، آویزان كنیم. اوّل تصمیم گرفتم این كار را انجام دهم، امّا بعد به خود گفتم: چرا براى چند ساعت جشن، سَرم را پیش این و آن خَم كنم، مگر جشن بدون آویز كردن قالى نمى شود؟ خلاصه این كار را نكردم و هیچ اتفاقى هم نیفتاد. زندگىِ كامل روزهاى اوّل ازدواجم بود، با همسرم آمدم قم و خانه اى اجاره كردیم. یك اطاق 12 مترى داشتیم، ولى یك فرش 6 مترى. پدرم آمد به منزل ما احوال پرسى، گفتم: اگر ما یك فرش 12 مترى مى داشتیم و تمام اطاق فرش مى شد، زندگى ما كامل بود. پدرم خندید! گفتم: چرا مى خندید؟ گفت: من 80 سال است مى دوم زندگى ام كامل نشده، خوشا به حال تو كه با یك فرش زندگى ات كامل مى شود! 💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
خاطرات استاد قرائتی جلد اول حاج شیخ محسن قرائتی (2) 💠 تشكّر از خانواده ● با اینكه رفت و آمد مهمان به منزل ما زیاد بود، ولى خانواده گفت: شما آقاى مطهرى را دعوت كن. علّت را پرسیدم؟ گفت: چون تنها مهمانى كه موقع رفتن، به نزدیك آشپزخانه آمده و از من تشكّر مى كند، ایشان است، بقیه مهمان ها تنها از شما تشكّر مى كنند! ● توسّل به اهلبیت علیهم السلام. خاطره اى دارم كه با چند مقدّمه بیان مى كنم: 1- زمانى وضعیّت مردم سامرا خیلى بد و گرفتار ضعف و فقر بودند به صورتى كه ضرب المثل شده بود كه فلانى مثل فقراى سامرا است. آنها حمام نداشته و در رودخانه استحمام مى كردند. 2- آیت اللّه بروجردى قدس سره تصمیم گرفتند در آن شهر حمامى بزرگ و در كنار آن حسینیه اى را براى شیعیان بسازند تا زیارت امام هادى علیه السلام نیز از مظلومیّت بیرون بیاید. 3- به پیروى از آن سیاست براى رونق زیارت امام هادى علیه السلام، آیة اللَّه العظمى خوانسارى - كه در تهران بودند به عدّه اى از طلبه ها پیغام داده و سفارش كردند كه ماه رمضان آن سال روزها بخوابند و شب ها در حرم امام هادى علیه السلام احیابگیرند. 4- آیة اللَّه العظمى شیرازى هم در راستاى این سیاست، عدّه اى از نیروهاى حوزه را به سامرا فرستادند. به هر حال توفیقى بود كه یك ماه رمضان من در آن مراسم بودم. در آن زمان فقر شدیدى به یكى از طلاب فشار آورده وبه امام هادى علیه السلام پناه آورده بود و كنار صحن آن حضرت ایستاده و عرض مى كرد: من مهمان شما هستم و محتاج و... مى گفت: كمى ایستادم یك وقت آیة اللَّه العظمى شیرازى از حرم بیرون آمد و برخلاف رویه همیشگى كه عبا به سر كشیده به طرف درب صحن مى رفتند، به طرف من آمده و مقدارى پول به من داده و فرمودند: این كار به سفارش امام هادى علیه السلام است. شما دفعه اوّلتان است كه گرفتار شده اید و به این درب پناه آورده اید، ولى من بارها اینجا به پناه آمده و نتیجه گرفته ام. این داستان در ذهنم بود تا اینكه ازدواج كرده و با همسرم به مشهد مقدس رفتیم، چند روزى گذشت، پولم تمام شد، حتّى پول خرید دو عدد نان را نداشتم. خواستم سجّاده نمازم را بفروشم، خانم مانع شد. خواستم تسبیحم را بفروشم، قیمتى نداشت. به حرم امام رضاعلیه السلام رفتم تا با زیارتنامه خواندن پولى بگیرم، امّا كسى به من مراجعه نكرد. مأیوس شدم، یك وقت به یاد داستان سامرا افتادم، آمدم كنار صحن امام رضاعلیه السلام عرض كردم: یا امام رضا! من مهمان شما هستم و محتاج، به شما پناه آورده ام، شما اهل كرامت و بخشش هستید؛ «عادتكم الاحسان و سجیّتكم الكرم» و توسلى پیدا كردم. بعد از چند دقیقه یكى از سادات كه از دوستان بود از راه رسید و گفت: آقاى قرائتى! شما كجا هستید، من نیم ساعت است كه دنبال شما مى گردم؟ گفتم: براى چى؟ گفت: روز آخر سفرم است و مقدارى پول زیاد آورده ام، گفتم بیایم به شما قرضبدهم كه ممكن است احتیاج پیدا كنید. گفتم: فلانى! همه اینها حرف است، امام رضاعلیه السلام شما را براى من فرستاده است. 💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
*ذَلَّ ، ضَلَّ ، زَلَّ ، ظَلَّ* 🌹مولا علی علیه السلام فرمودند⇩ مَن تَوکَّل علَی المالِ ⇦ *ذَلَّ* : کسی که به مال توکل کرد، ذلیل شد. مَن تَوکَّل علَی الْعِلمِ ⇦ *ضَلَّ* : کسی که به علم توکل کرد، گمراه شد. مَن تَوکَّل علَی العَقْلِ ⇦ *زَلَّ* : کسی که به عقل توکل کرد، لغزید. مَن تَوَکَّل علَی اللهِ ⇦ *ظَلَّ* : کسی که به خدا توکل کرد، سایه بانی یافت. *_قربان کلامت یا امیرالمؤمنین 💚_*💝 💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼🍃🌼🍃🌼 🤲 برای اینکه زندگی را بهتر بفهمیم باید به سه مکان برویم: ① بیمارستان ② زندان ③ قبرستان در بیمارستان می‌فهمید که هیچ چیز زیباتر از تندرستی نیست در زندان می‌بینید که آزادی گران بهاترین دارایی شماست در قبرستان درمی‌یابید که زندگی هیچ ارزشی ندارد زمینی که امروز روی آن قدم میزنیم فردا سقف‌ مان خواهد بود پس بیایید برای همه چیز فروتن و سپاسگزار باشیم... 💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
پادشاهی در بستر بیماری افتاد. پزشکی حاذق بر بالین وی حاضر کردند. پزشک گفت: باید کل خون پسر جوانی را در بدن تو تزریق کنند تا ضعف و کسالتت برطرف گردد. شاه از قاضی شهر فتوی مرگ جوانی را برای زنده ماندن گرفت. پدر و مادری را نشانش دادند که از فقر در حال مرگ بودند. پولی دادند و پسر جوان آنها را خریدند. پسر جوان را نزد پادشاه خواباندند تا خون او را در پادشاه تزریق کنند. جوان دستی بر آسمان برد و زیر لب دعایی کرد و اشکش سرازیر شد. شاه را لرزه بر جان افتاد و پرسید چه دعایی کردی که اشکت آمد؟ جوان گفت: در این لحظات آخر عمرم گفتم، خدایا، والدینم به پول شاه نیاز دارند و مرگ مرا رضایت دادند. و قاضی شهر به مقام شاه نیاز دارد که با فتوای مرگ من به آن می‌رسد، با مرگ من، پزشک به شهرت نیاز دارد که شاه را نجات می‌دهد و به آن می‌رسد. و شاه با خون من به زندگی نیاز دارد که کشتن من برایش نوشین شده است. گفتم: خدایا تمام خلایقت برای نیازشان می‌بینی مرا می‌کشند تا با مرگ من به چیزی در این دنیای پست برسند. ای خالق من، تنها تو هستی که مرا برای نیاز خودت نیافریدی و از وجود بنده‌ات بی‌نیازی، تنها تو هستی که من هیچ سود و زیانی به تو اگر بخواهم هم، نمی‌توانم برسانم. ای بی‌نیاز مرا به حق بی‌نیازی‌ات قسم می‌دهم، بر خودم ببخشی و از چنگ این نیازمندانت به بی‌نیازی‌ات سوگند می‌دهم رهایم کنی. شاه چون دعای جوان را شنید زار زار گریست و گفت: برخیز و برو . من مردن را بر این گونه زنده ماندن ترجیح می‌دهم. شاه با چشمانی اشک‌آلود سمت جوان آمده و گفت: دل پاکی داری دعا کن خدای بی‌نیاز مرا هم شفا داده و بی‌نیازم از خلایقش کند. جوان دعا کرد و مدتی بعد شاه شفای کامل یافت . 💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
. استادی درشروع کلاس درس، لیوانی پراز آب به دست گرفت. آن را بالا گرفت که همه ببینند... بعد از شاگردان پرسید: به نظر شما وزن این لیوان چقدر است؟ شاگردان جواب دادند: 50 گرم، 100 گرم، 150 گرم... استاد گفت: من هم بدون وزن کردن، نمی دانم دقیقا“ وزنش چقدراست. اما سوال من این است: اگر من این لیوان آب را چند دقیقه همین طور نگه دارم، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ شاگردان گفتند: هیچ اتفاقی نمی افتد. استاد پرسید: خوب، اگر یک ساعت همین طور نگه دارم، چه اتفاقی می افتد؟ یکی از شاگردان گفت: دست تان کم کم درد می گیرد. حق با توست.. حالا اگر یک روز تمام آن را نگه دارم چه؟ شاگرد دیگری گفت: دست تان بی حس می شود. عضلات به شدت تحت فشار قرار میگیرند و فلج می شوند. و مطمئنا“ کارتان به بیمارستان خواهد کشید و همه شاگردان خندیدند. استاد گفت: خیلی خوب است. ولی آیا در این مدت وزن لیوان تغییرکرده است؟ شاگردان جواب دادند: نه پس چه چیز باعث درد و فشار روی عضلات می شود؟ درعوض من چه باید بکنم؟ شاگردان گیج شدند. یکی از آنها گفت: لیوان را زمین بگذارید. استاد گفت: دقیقا“ مشکلات زندگی هم مثل همین است. اگر آنها را چند دقیقه در ذهن تان نگه دارید. اشکالی ندارد. اگر مدت طولانی تری به آنها فکر کنید، به درد خواهند آمد. اگر بیشتر از آن نگه شان دارید، فلج تان می کنند و دیگر قادر به انجام کاری نخواهید بود. فکرکردن به مشکلات زندگی مهم است... اما مهم تر آن است که درپایان هر روز و پیش از خواب، آنها را زمین بگذارید. به این ترتیب تحت فشار قرار نمی گیرند، هر روز صبح سرحال و قوی بیدار می شوید و قادر خواهید بود از عهده هرمسئله و چالشی که برایتان پیش می آید، برآیید! دوست من، یادت باشد که لیوان آب را همین امروز زمین بگذاری. زندگی همین است! 💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
🌾🍃🌾🍃🌾🍃🌾🍃🌾 تنها کسی که گفت سلونی قبل ان تفقدونی و ازعهده آن هم بر آمد حضرت علی (ع) بود ولی بعضی خواستن چنین ادعای بزرگی بکنند اما رسوا شدند وخوار و ذلیل گشتند . 🔆غصه رسوايى 🍁روزى احمد جامى بر بالاى منبر رفت و گفت : اى مردم هر چه مى خواهيد از من بپرسيد. 🍁ناگهان زنى از پشت پرده فرياد زد كه : اى مرد ادعاى بيهوده نكن زيرا خداوند رسوايت خواهد كرد. هيچ كس جز على (عليه السلام) نمى تواند بگويد كه پاسخ تمام سؤالات را مى داند شيخ احمد گفت : اگر سؤالى دارى بپرس تا جواب بدهم . 🍁زن گفت : آن مورچه اى كه بر سر راه سليمان نبى آمد، نر بود يا ماده ؟ 🍁شيخ گفت : آيا سؤ ال ديگرى نداشتى اين ديگر چه سؤالى است ؟ من كه در آن زمان نبوده ام كه ببينم نر بوده است يا ماده . 🍁 زن گفت : نيازى نيست كه تو در آن زمان بوده باشى ، اگر با قرآن آشنايى داشتى جواب را مى دانستى . در قرآن سوره نمل آمده است كه ((قالت نمله )) از اين مشخص مى شود كه مورچه نر بوده است يا ماده . مردم به جهل شيخ و زيركى زن خنديدند. 🍁شيخ گفت : بگو اى زن آيا با اجازه شوهرت در اين جلسه شركت كرده اى يا بدون اجازه او؟ اگر با اجازه آمده اى كه خدا شوهرت را لعن كند و اگر بى اجازه آمده اى خداوند خودت را لعن كند. زن گفت : بگو ببينم آيا ام المؤمنين جناب عايشه با اجازه پيامبر به جنگ امام زمان خود على (عليه السلام ) آمده بود و يا بدون اجازه ؟ 👈پس شيخ بيچاره نتوانست جواب گويد و از منبر به زير آمد و به منزل رفت و چند روزى از غصه رسوايى بيمار شد. 💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
✳️منتظران ظهور داستان بسیار زیبا 🔴شربت نذری (بی نظیره) حدود 23 سال پیش جوانی که تازه به تهران آمده بوده در کبابی فردی مشغول به کار میشود. یک روز پولهای دخل، شاگرد جوان را وسوسه میکند و در جریان سرقت پول‌ها، صاحب مغازه را به قتل میرساند. بعد از مدتی، او را دستگیر میکنند، بعد از صدور حکم قصاص، اجرای حکم حدود 17 - 18 سال به طول می‌انجامد. میگویند شاگرد جوان در طول این مدت حسابی تغییر کرده بود و به قول معروف پوست انداخته و اصلاح شده بود. آنقدر تغییر کرده بود که همه زندانی‌ها عاشقش شده بودند. خلاصه امسال بعد از 17 – 18 سال، خانواده مقتول برای اجرای حکم می‌آیند؛ همسر مقتول و 3 دختر و 7 پسرش آمدند و در دفتر نشستند. من از اولیای دم خواستم که از قصاص صرفنظر کنند. همسر مقتول گفت من قصاص را به پسر بزرگم واگذار کرده‌ام و پسر بزرگ هم گفت که قصاص به کوچکترین برادرمان واگذار شده. برادر کوچکتر هم زیر بار نرفت و گفت اگر همه برادر و خواهرهایم هم از قصاص بگذرند، من از قصاص نمیگذرم. زمانی که پدرم به قتل رسید من خیلی بچه بودم و این سال‌ها، یتیم بودم و واقعاً سختی کشیدم. من پیش خودم گفتم شاید اگر خود زندانی بیاید و با آن‌ها روبه‌رو شود، ممکن است چیزی بگوید که دلشان به رحم بیاید، بنابراین گفتم زندانی خودش بیاید. نی نی پرارین یادم هست هوا به شدت سرد بود و قاتل هم تنها یک پیراهن نازک تنش بود؛ وقتی آمد رفت کنار شوفاژ کوچکی که در گوشه اتاق بود ایستاد. به او گفتم اگر درخواستی داری بگو؛ او هم آرام رو به من کرد و گفت تنها یک نخ سیگار به من بدهید کافی است؛ یک نخ سیگارش را گرفت و هیچ چیز دیگری نگفت. بالاخره مادر و یکی از دختران در دفتر ماندند و 9 نفر دیگر برای اجرای حکم وارد محوطه اجرای احکام شدند. قبل از خروج، مادرشان به آنها گفت که اگر از قصاص صرفنظر کنند، شیرش را حلالشان نمیکند. خلاصه اینکه مراسم اعدام شروع شد و شاگرد، پای چوبه ایستاد و همه چیز آماده اجرای حکم بود که در لحظه آخر او با همان آرامشش رو به اولیای دم کرد و گفت من فقط یک خواسته دارم؛ من که منتظر چنین فرصتی بودم گفتم دست نگه دارید تا آخرین خواسته‌اش را هم بگوید. شاگرد گفت: 18 سال است که حکم قصاص من اجرا نشده و شما این مدت را تحمل کرده‌اید. حالا هم تنها 20 روزتا تاسوعا باقی مانده. از شما می خواهم که اگر امکان دارد این 20 روز را هم به من فرصت بدهید، من سال‌هاست که سهمیه قند هر سالم را جمع میکنم و روز تاسوعا به نیت حضرت عباس(ع)، شربت نذری به زندانی‌های میدهم. امسال هم سهمیه قندم را جمع کرده‌ام، اگر بگذارید من شربت امسالم را هم به نیت حضرت ابالفضل(ع) بدهم، هیچ خواسته دیگری ندارم. حرف او که تمام شد یک دفعه دیدم پسر کوچک مقتول رویش را برگرداند و گفت من با ابالفضل(ع) و امام حسین(ع) در نمی‌افتم، من قصاص نمیکنم. برادرها و خواهرهای دیگرش هم به یکدیگر نگاه کردند و هیچ کس حاضر به اجرای حکم قصاص نشد. وقتی از محل اجرای حکم به دفتر برگشتند، مادرشان گفت چه شد قصاص کردید؟ پسر بزرگ هم ماجرا را کامل تعریف کرد، مادرشان به گریه افتاد و گفت به خدا اگر قصاص میکردید شیرم را حلالتان نمی‌کردم. 🔴 امام حسین سمبل مظلومیت، گذشت و آزادگی بود. بخشش را از امام حسین(ع)یاد بگیریم. عالم همه قطره‌اند و دریاست حسین خوبان همه بنده‌اند و مولاست حسین ترسم که شفاعت کند از قاتل خویش از بس که کَرَم دارد و آقاست حسین 🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃 💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈