🌴روزی شیخ جعفر شوشتری را دیدند که در کنار جویی نشسته و بلند بلند گریه میکند. شاگردان شیخ، با دیدن این اوضاع نگران شدند و پرسیدند: «استاد، چه شده كه اینگونه اشك میريزيد؟ آيا کسی به شما چیزی گفته؟»
🌴شیخ جعفر در میان گریهها گفت: «آری، یکی از لاتهای این اطراف حرفی به من زده که پریشانم کرده.» همه با نگرانی پرسیدند: «مگر چه گفته؟»
🌴شیخ در جواب میگويد: «او به من گفت شیخ جعفر، من همانی هستم که همه در مورد من میگویند. آیا تو هم همانی هستی که همه میگویند؟! و اين سئوال حالم را عجيب دگرگون كرد.»
💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد
https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••
🔳🌷🔳🌷🔳
سخنرانی و روضه
متن روضه اصحاب امام حسین(ع) روضه حبیب بن مظاهر؛ حجت الاسلام رفیعی
روضه حبیب بن مظاهر آن پیرمرد عاشق پیشه ای که عشق ارباب و مولایش او را به کربلا کشاند و در رکاب مولایش حسین علیه السلام به شهادت رسید.
تاریخ انتشار : 1401/9/1
روضه خوان : حجت الاسلام رفیعی
منبع : کتاب روضه های استاد رفیعی، ص167.
این پیرمردی که در اندیشه جوان است
جسم بنهاده و یک پارچه جان است
حبیب عاشق امام حسین بود. روز عاشورا موقعی که امام به نماز ایستاد، یک آدم بی دین و کور از نظر قلبی، یک آدم جامد از نظر عقیدتی، کسی که نمی تواند نور امام را تحمل کند، جلو آمد، صدا زد: حسین، نماز نخوان، نماز تو قبول نیست.
نماز تو پذیرفته نیست. عجب! نماز حسین پذیرفته نیست! حسین مصباح الهدی است، سفینةالنجاة است؛ حسین تجسم دین است. حسین خودش نماز مجسم است. نماز ما، به او دعوت داده می شود.
نماز او قبول نیست؟! حبیب بن مظاهر از این جمله خیلی ناراحت شد. شمشیر را برداشت تا جلوی او را بگیرد. لذا ظهر عاشورا وقت نماز به شهادت رسید. حالا امروز با این پیرمرد و پیر غلام اباعبدالله هم ناله بشویم. خدا قسمت کند، وقتی وارد حرم امام حسین می شوی سمت چپ می گویند قبر حبیب است.
أنا حبیب و أبی مظهّر
فارس هیجاء و حرب تسعر
و انتم عند العدید اکثر
و نحن اعلی حجّة و اظهر
وانتم عند الوفاء أعذر
و نحن اوفی اوفی منکم و اصبر
حقا و أنمی منکم و اعذر[1]
گفت: هر که مرا نمی شناسد، بشناسد: من حبیبم. من پیر غلام حسینم. من یک عمر در خانه ی این خاندان قدم زدم. امام حسین بچه بود، حبیب پشت سرش می رفت که به او نگاه کند.
من از کودکی عاشقت بوده ام
قبولم نما گرچه آلوده ام
زمانی هم که به شهادت رسید امام حسین بالای سرش آمد و فرمود: حبیب، خدا جزای خیر به تو بدهد. تو در یک شب قرآن را ختم می کردی.[2] تو آدم خوبی بودی.
حبیب آن قدر برای دشمن اهمیت دارد که برای بردن سر حبیب به کوفه با هم اختلاف داشتند. یکی می گفت: من باید ببرم، و دیگری تلاش می کرد او ببرد.
ساعدَ الله قلبَکَ یا اباعبدالله. یا بقیةالله،
آن کسی که حامل سر بود، می گوید: دروازه ی شام نشسته بودم، یک جوان خیره، خیره به این سر نگاه می کند. جوان چیه که این قدر به این سر نگاه می کنی؟ هذا رأس ابی؛ این سر بابام حبیب است. من فرزند حبیبم. هر چه التماس کرد سر را به او ندادند.
پسر حبیب هر چه التماس کرد سر پدرش را به او ندادند. عاشقان حسین، خرابه ی شام نازدانه ی اباعبدالله سر بابا را خواست، سر را آوردند، دادند. رقیه دست های کوچکش را آورد، سر را برداشت: «یا أبتاهُ مَنْ ذَا الَّذی أَیتمنی علی صِغَر سِنّی»؛ بابا، چه کسی من را در کودکی یتیم کرد؟ بابا، چرا پیشانی ات شکسته؟! بابا چرا محاسنت خون آلود است؟! بابا، کاش چشمانم کور بود، سر بریده ات را نمی دیدم؛
«لیتنی کنت و لم ار رأسک هکذا».[3]
پی نوشت ها:
[1] بحارالانوار، ج45، ص26.
[2] سوگنامه آل محمد، ص263-264؛ در کربلا چه گذشت، ص246-247.
[3] سوگنامه آل محمد، ص491.
💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد
https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••
#فرزندان_حضرت_زینب_س_شهادت
زینبم! جلوهی ذات تو حسین
متحیّر ز صفات تو حسین
عاشق صوم و صلات تو حسین
آشنا با جملات تو حسین
سفرهدار حَرَمت خواهر توست
بیقرار کرمت خواهر توست
ما دو تا گریه کنانِ حسنیم
مثل یک روح، میان دو تنیم
پیش هم درصدد سوختنیم
تا به کی حرف دو پهلو بزنیم
جان من، جان خودت، جان حسن
جان مادر، دل من را نشکن
آمدم پیش تو بهتر بشوم
جرعهای مِی بده کوثر بشوم
مثل زهرای تو حیدر بشوم
با پسرهام دو لشکر بشوم
خواهشاً نهی مؤکد نکنی
دست خالی مرا رد نکنی
جان زهرا پُرم از خونجگری
مُردم از دلهُره و بی خبری
کاشکی دو پسرم را بخری
این دو را هم پی قاسم ببری
من به تنها شدنت حساسم
به خدا شیرتر از عباسم
سوختم! پیش تو پرپر نزدم
دم ز داغ علی اکبر نزدم
حرفی از پهلوی مادر نزدم
رو به تو موقع دیگر نزدم
بین این رفتن و ماندن چهکنم؟!
تو که غصه بخوری، من چهکنم؟!
نَفَسی نیست که راحت بکشم
بنشین! نالهی حسرت بکشم
خاک پای تو به صورت بکشم
تا به کی از تو خجالت بکشم
گر که تیرم نخورد سوی هدف
میکشانم گلهام را به نجف
بفدای سر اصغر سرشان
بفدایت خودشان، مادرشان
من گذشتم ز تن و پیکرشان
نذر این حنجر تو حنجرشان
تو فقط گوشهی گودال نیفت
باسپاهی سر جنجال نیفت
کاش با شمر، برابر نشوی
کشتهی ضربهی خنجر نشوی
پیش چشم همه بی سر نشوی
غصهدار من و معجر نشوی
کاش بر پارهحصیری نروی
روی نیزه به اسیری نروی
✍ #رضا_دین_پرور
💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد
https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••
#پیام_رهبرانقلاب
بسم الله الرحمن الرحیم
جسارت به ساحت مقدس قرآن مجید در سوئد، حادثهای تلخ و توطئهآمیز و خطرآفرین است. اشد مجازات برای عامل این جنایت مورد اتفاق همه علمای اسلام است، دولت سوئد نیز باید بداند که با پشتیبانی از جنایتکار، در برابر دنیای اسلام آرایش جنگی گرفته و نفرت و دشمنی عموم ملتهای مسلمان و بسیاری از دولتهای آنان را به سوی خود جلب کرده است.
وظیفه آن دولت آن است که عامل جنایت را به دستگاههای قضایی کشورهای اسلامی تحویل دهد. توطئهگران پشت صحنه نیز بدانند که حرمت و شوکت قرآن کریم روز به روز افزونتر و انوار هدایت آن درخشانتر خواهد شد، امثال این توطئه و عاملان آن، حقیرتر از آنند که بتوانند جلوگیر این درخشش روزافزون باشند. والله غالبٌ علی اَمرِه
سیدعلی خامنهای
۳۱ تیرماه ۱۴۰۲
💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد
https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••
با سلام و احترام؛
با توجه به در پيش بودن ايام سوگواري سرور و سالار شهيدان و برگزاري هيئات مذهبي، بنياد دعبل خزاعي تفاهمنامهاي براي حمايت از مسئولين و برگزاركنندگان هيئات، موكبها، تكايا و عزاداران محترم با شركت بيمه دانا با حداقل حق بيمه منعقد نموده است كه پوشش مسئوليت مدني و آتش سوزي را شامل ميشود.
پوششهاي اين بيمه نامه به شرح زير ميباشد:
1- پرداخت هزينههاي درماني عزاداران در حوادثي مثل سقوط از روي داربست، سقوط اشيا از ارتفاع(مانند پنكه، لوستر و..).
2-آسيبهاي مربوط به دستجات عزاداري.
3-حوادث مرتبط با برق، حوادث مربوط به اتش سوزي.
4-حوادث مربوط به آشپزخانه ها و ايستگاه هاي صلواتي، موكب ها و...
5-پرداخت ديه در مواردي كه منجر به فوت و نقص عضو باشد و....
نظر به اهميت اين موضوع، تاكيد ميگردد مسئولين هيئات، تشويق به تهيه اين بيمه نامه شوند تا خسارات احتمالي (جاني و و مالي) ناشي از حوادث از طريق شركت بيمه مربوطه مورد پوشش قرار گيرد.
لازم به ذكر است ذينفعان براي اطلاع بيشتر از شرايط، پوشش ها و خريد، مي توانند به سامانه beyraghkhadamat.ir متعلق به بنياد دعبل خزاعي مراجعه نمايند. قبلا از بذل مساعي جنابعالي سپاسگزارم.
💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد
https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••
از شیخ انصاری پرسیدند:
چگونه میشود یک ساعت فکر کردن برتر از هفتاد سال عبادت باشد؟!
فرمودند:
فکری مانند فکرِ جناب حُرّ در روز عاشورا...
#محرم
💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد
https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••
قاضی زیرک
دو پیرمرد که یکی از آنها قد بلند و قوی هیکل و دیگری قد خمیده، ناتوان و متمکی به عصا، نزد قاضی به شکایت از یکدیگر آمدند.
اولی گفت: به مقدار ۱۰ قطعه طلا به این شخص قرض دادم تا در وقت امکان به من برگرداند و اکنون توانایی ادا کردن بدهکاریش را دارد ولی تاخیر می اندازد و اینک می گوید گمان می کنم طلب تو را داده ام. حضرت قاضی، از شما تقاضا دارم وی را سوگند بده که آیا بدهکاری خودش را داده است، یا خیر. چنانچه قسم یاد کرد که من دیگر حرفی ندارم.
دومی گفت: من اقرار می کنم که ده قطعه طلا از وی قرض نموده ام ولی بدهکاری را ادا کردم و برای قسم یاد کردن، آماده هستم.
قاضی: دست راست خود را بلند کن و قسم یاد کن.
پیرمرد: یک دست که سهل است، هر دو دست را بلند می کنم.
سپس عصایش را به مرد مدعی داد و هر دو دستش را بلند کرد و گفت:
به خدا قسم که من قطعات طلا را به این شخص دادم و اگر بار دیگر از من مطالبه کند، از روی فراموشکاری و نا آگاهی است.
قاضی به طلبكار گفت: اكنون چه می گويی؟
او در جواب گفت: من می دانم که این شخص قسم دروغ یاد نمی کند، شاید من فراموش کرده باشم، امیدوارم حقیقت آشکار شود.
قاضی به آن دو نفر اجازه مرخصی داد، پیرمرد عصای خود را از دیگری گرفت.
در این موقع قاضی به فکر فرو رفت و بی درنگ هر دوی آنها را صدا زد.
قاضی عصا را گرفت و با کنجکاوی دیواره آن را نگاه کرد و دیواره اش را تراشید، ناگاه دید که ده قطعه طلا در میان عصا جاسازی شده است.
به طلبکار گفت: بدهکار وقتی که عصایش را به دست تو داد، حیله کرد که قسم دروغ نخورد ولی من از او زیرک تر بودم.
💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد
https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••
یادواره شهدای دهستان ارنان امشب بعد از نماز عشاء در محل حسینیه سقای تشنه لب رحمت آباد یزد
💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد
https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••
⭕️ کار قشنگ برخی خشکشوییها در یزد
🔹 پیراهنهای مشکیِ امام حسینیها رو رایگان شسته و اتو میکشند.
💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد
https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••
📸 #محرم_در_جبهه
💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد
https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••
مفهوم سیاست
مردى مجوز مهاجرت از آلمان به روسیه را کسب کرد ولی هنگام خروج از آلمان در فرودگاه مامور وسایل او را چک کرد و یک مجسمه دید. از او پرسید: این چیه؟
مرد گفت: شکل سوالت اشتباهه آقا؟
بپرس این کیه، این مجسمه هیتلر مرد بزرگ آلمان است که توی تمام کشور عدالت و دموکراسی برقرار کرد. من هم برای بزرگداشت این شخص مجسمه اش همیشه همراهمه… مامور گمرک گفت درسته آقا، بفرمایید.
در فرودگاه روسیه مامور گمرک هنگام تفتیش مجسمه را دید و از مرد پرسید: این چیه؟
مرد گفت: بگو این کیه؟ گفت این مجسمه مرد منفور و دیوانه ای است که مرا مجبور کرد از آلمان برم بیرون. مجسمه اش همیشه همرامه که لعنتش کنم.
مامور گمرک گفت: بله درسته آقا، بفرمایید
چند روز بعد که آن مرد توی خونه اش همه فامیل را دعوت کرد؛ پسر برادرش مجسمه را روی طاقچه دید و پرسید: این کیه؟
مرد گفت پسرم سوالت اشتباهه ،بپرس این چیه؟
این ده کیلوگرم طلای ۲۴ عیاره که بدون عوارض گمرکی از آلمان به اینجا آوردم!!
«سیاست یعنی این که یک حرف را به مردم به صورتهای مختلف بیان کنی»
💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد
https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••
تيره روزان جهان را به چراغي درياب
تا پس از مرگ، تو را شمع مزاري باشد